نامه های خصوصی شیخ و وفا + جای طرح ایده ها + میزکار شیخ و وفا
نیمهء مرداد ۸۸:
وفا ولم نکن! وفا خون به دلم نکن! وفا به خیالم اکتفا نکن و حالمو بپرس! وفا به هیچ بهونه ای تنهام نزار!
خانم وفا سبحانی! ده شبه. دیگه نمیبینمت امشب؟
وفا!... کجایی؟........وفا!... وصل شو به نت هر جور شده.........وفا! وصل شو!
وفا! 9 شب 23 تیره و قم هستم عزیزم. هر وخت این پیامو دیدی خبرم کن که کی ببینمت؟
بدجنس بازیگوش! باز دستتو از دستم درآوردی گم شدی. چیجوری پیدات کنم حالا تو رو؟
بدجنس! مگه ده و نیم نگفتم دارم میرم شام و یازده برمیگردم؟ الان دو و نیم صبحه. کجایی پس؟
بدجنس! مگه نگفتم ده و نیم میرم شام یازده برمیگردم. الان یک ربع به سهء صبحه که!
نینی من !
این لینک اون مصاحبه ی تلفنی هستش با محمد شهبازی:
http://www.4shared.com/file/118812548/2b9d1621/880426_sheikhmohammad_shahbazi.htm
شب - جانکاه خانوم - قرار شده زنگبزنم به خونه ی محمدشهبازی در تهران و باهاش مصاحبه کنم روی گوشی موبایلم ضبظش کنم برای گرتفن بیوگرافی و طرح برخی سواالات ازش که جواباشو توی این پست بگنجونم
خوبی توووووووووووووو دختر بدخلق بدعنق و زودرنج و تتدخوی شیخ ضعیف النفسی که نمیتونه دل بکنه ازت و یک شکم سیر قهر کنه باهااااات
وفا به من در ذیل پست مصاحبه ام با مجلهء کلک:
شیخ٬ ببخش که اینهمه دخالت میکنم توی این مصاحبه. ( تیترارو برداشتم چون اصلا به تو ربطی نداره تیتر انتخاب کردن. اینم که انتخابته: معاشقه با ...!) دخالتم از این جهت بود که توبه نکنند از دادن پیشنهاد همکاری بهت. شیخ من٬ اینجاها یه خرده خودتو توی همین قالبای مرسوم جا بده. دلم میخواد یه اتفاق خوبی بیفته. دوتا سوالو جواب ندادی. جواباشو پیدا کن!
من به وفا: آی دلم میخاد اشتباهی دستت بره روی این تیک جلوی «ثبت موقت و عدم نمایش در وبلاگ» و ورش داری و همه بفهمند من و تو این پست و پشتا چیکار میکنیم با هم!.... آی دلم میخااااااااااد
وفای کوچولوی ریزهمیزهی بندانگشتی طفلکی من!
هی میخای دور و برمو قیچی کنی و یک مربع ازم دراری؟............ آخ که مرده ی این یه مربع ازم میخاد دراره هستم که اون شب توی چت گفتی.... بدجنس!!!!!!! چرا نمیزاری بعضی از این تعبیرا اول به فکر خودم برسه و من بگم تا به نام من ثبت بشه؟؟؟؟؟..........مگه دستم بهت نرسه..........اول زل میزنم جوری بهت که برق چشام خشکت کنه و از اون حالت نرمتنی درای بیرون.... بعد که حسابی ترد و شکننده شدی آماده ای تا پودرت کنم و به آرزوی دیرینه ام در ساخت پودر وفا برسم و کمی دلم خنک شه...............یازده و سی و پنج دقیقه با زیرپیرهن زیر کولر. در پارکینگ ۵۰ متری که همه چی داره ولی یک شیشه حاوی پودر وفا توش نیس. پس مفت گرونه.... ۲۶ تیر ۸۸
۲۵ تیر ۸۸ / عشقم! اگه میخای «خانه ی» رو به «خانهی» تبدیل کنی بعد از حرف ه باید شیفت و بی رو بگیری! ببین این یکیرو دیگه خودم زودتر بلد شدما!

۲۴ تیر ۸۸
این دو تا مکالمه رو گوش بده یار و دستیارم! اگه راهنمایییی به نظرت رسید بهم بگو!
مکالمهء اوّل حاوی قرار مصاحبه
http://www.4shared.com/file/118321252/e8cefd06/880400-1_kelke_dirin.html
مکالمهء دوم حاوی سوءالات مجلّهء کلک دیرین ازمhttp://www.4shared.com/account/file/118321247/81bf38c8/880400-2_kelke_dirin_soaalaat.html
آئورت من!
با توجّه به اینکه در خصوص تعریف موضوعات تازه برای این وب، پیشنهادهایی داشتی، از امشب (۲۴ تیر ۸۸) دسترسی «ویرایش و تعریف موضوعات جدید برای مطالب» وب هم در اختیار تو قرار میگیرد.
۲۳/۴/۸۸ 12 و نیم شب رد شده و هنوز نیومدی. دلخور میخوابم و غصه دار. منتظر موندم برگردی. ولی بدجنسی کردی و برنگشتی. دیگه داری تمرین میکنی که اینجور وختا راحت بگیری بخوابی و برنگردی. بد نیست. تبریک میگم بهت. وختی خودت ارزش اسارت و توی چنگ هم بودن رو نمیفهمی، هر حرف دیگه ای بزنم حرف مفته.
وفا! 9 شب 23 تیره و قم هستم عزیزم. هر وخت این پیامو دیدی خبرم کن که کی ببینمت؟
امروز یکشنبه ۲۱ تیر میرم قزوین به خاطر بازگشت پدرم از مکه. نگران نشی یه وخت وفا خانم من
۱۵/۲/۸۸ روز ۱۳ رجب. یک نامه پیدا کردم مربوط به ۱۴/۲/۸۸ که برات نوشته بودم. در انتهای متن حاضر قرارش دادم تا توالی تاریخی نامه ها حفظ بشه
کوکب شبهای بیستارهام!
ببین متن قشنگت با این ویرایش چطوره؟
«و لقد بلغني ان الرجل منهم كان يدخل على المراة المسلمة، و الاخرى المعاهدة فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعثها٬ ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام. فلو ان امرا مسلما مات من بعد هذا اسفا ما كان به ملوما، بل كان به عندي جديرا»
خلخال از پایمان بیرون نکشیدند - مولا! - که لگد بر دهانمان کوفتند. از آنان استرحام نمیکنم٬ در عوض با تو در بیابانهای تفتیدهی دلتنگی همقدم میشوم و با لبان خونآلود فریاد برمیآورم که:
أین کنتَ یا ولیّالمؤمنین٬ یا غیاثالمستغیثین٬ یا إله العالمین؟
جامهی والای ولایتت بر قامت ناراست، خوش نیاید و نام بلندت بر وجود خُرد غاصبان جز عار نیفزاید. نفرینمان کردی - مولا! - که «أبدلنی الله بهم خیرا منهم و أبدلهم بی شرا لهم منی». نفرینت چهارده قرن است که گریبانمان گرفته٬ امّا چه جای شکوه؟ استحقاقمان همین بود و هست٬ که ما انسانهای امروز همان انسان های دیروزیم با لباس هایی تازه بر تن.
در روز میلادت شرم دارم از شور و شعف. مویه می کنم: بر ما ببخشای مولا! بر ما ببخشای!
یار و دستیارم!
اطّلاعات مربوط به این قطعه را در اختیارت میگذارم که هر کدوم رو خواستی در مطلبت مندرج کن و هر کدوم رو خواستی حذف کن:
مرحوم میرزا غلامرضا در این اثر شریف غزل زیر از جامی(؟) را تحریر کرده است و در این اثر تنها ابیات علامتخورده تحریر شده. ابیاتی که یادم نیستو پیدا کن:
.... اوقدت .... / .....................فی الحشاء
* تو چه مظهری که ز جلوهء تو صدای صیحهء صوفیان / گذرد ز ذروهء لامکان که خوشا جمال ازل! خوشا!
..... / ....
* همه اهل مسجد و صومعه پی ورد صبح و نماز شب / من و فکر چهره و طلعت تو من الغداة الی العشاء
..... / .....
امتیازات این اثر:
کشیدههای بسیار سالم و خوش فرم و قوس. برای نمونه: کشیدهء مظهر، صدا، صیحه، خوشا، پی، طلعت
دوایر زیبا و بینقص مثل دایرهء نون در کلمهء صوفیان، جمال، من (بعد از کلمهء شب)
رنگ و حالت مرکّب بسیار عالی. ضمن اینکه رنگی است اما رنگش ملایم و آرامبخش است
-----------
تشکّر از این افراد که سببساز آن شدند که این قطعه اینک با این کیفیّت در وب دیده شود:
امیر عاملی کلکسیونر معروف کشور در حوزهء خط و خوشنویسی
باقر معنوی که قطعهء مزبور را به رسم امانت به قم آورد
آزرم دوست اصفهانی که مونتاژ این قطعه را که در دو بخش اسکن گرفته شده بود عهدهدار شد.


۶/۴/۸۸ چتهایی که بعد از غیبت صغرای اخیرم با هم داشتیم اینجاست:
http://www.4shared.com/account/file/114423946/8a4175f8/_sheikhvafa_88-3-20ta4-5.html
۵/۴/۸۸ هشت عصر چون موافقت نکردی با نوشتن مطلب در مورد این چلیپا خودم در پستی مطلبی در باره ی آن مینویسم. قبل از پابلیش نگاه کن و نظر اصلاحی یا تکمیلی بده
در پستی مستقل هم به ایده ای که صبح در چت بهت گفتم می پردازیم و در خصوص متونی که میتوان حروفش را به هم چسباند مطلبی مینویسیم
۴/۴/۸۸

۴/۴/۸۸ یار و دستیارم! در ادامه، متن چت مربوط به شب همخوانی این اثر شکسته رو در سه فروردین ۸۸ برات کپی میکنم. گفتم بزارم برات اینجا شاید بهت ایده بده و بخای ازش الهام بگیری.
میبینی چقدر خوب این بستر که تو هم بهش دسترسی داری فراهمه و عین یک کارگاهه. و یک میز کار. که چسب و قیچی و خطکش و هزارجور ابزار توش ریخته. همین بالا ببین کلی از این خرت و پرتا هست. اونوخ من و تو بی من و تو اینجاییم و کار میکنیم و یه پست رو به سرانجام میرسونیم. هوم؟اینجا محیط درددلهای من با تو هم هست. دیگه هر آفی بخام برات بزارم میام همینجا. خوبه؟
و تو بعد از خوندن، حذفشم میکنی راحت اگه بخای!
دیگه نگی من توی نت جایگاه و آپارتمان و ماءمن ندارما. اینجا در آغوش وب خودمی!
۱۴/۲/۸۸: داشتم فکر میکردم که یکی از بدشانسیهایم در رابطه با رابطهمان این بود که بیشتر انگار گوشهای بازت را به خدمت گرفتم تا دهان تنگت را؛
غافل از اینکه اگر فقط نقش سنگ صبور به عهده بگیری، از اطّلاعات مفیدت محروم میمانم که به نظرم ماندم.
به نقل از شریعتی ابراز کردی، داشتن سمع قبولت و به قول قرآن: «اذن خیر»ت برای منی که حرفها و درددلهای تلنبارشده و شنیدهنشده دارد، بس مغتنم است؛ ولی این نباید باعث شود که کمتر ازت بشنوم.
بارها گفتی حرفهایی باهات دارم؛ ولی نشده بزنی یا به قول خودت پریدم توی صحبتت (به خیال اینکه دیالوگ قشنگتر میشود تا مونولگ داری) - که داشتی - ولی حسّت پرید و جلوی فوران احساست گرفته شد. اونقدر که من معلومات حتّی بیربطم به این رابطه رو خرج این دوستی کردم، تو اونقدرها دست به کولهی آموزههای کاملأ مرتبطت به این ماجرا نزدی. میتوانستی تکّههایی از دیدگاههای فلسفی هایدگر و گودومر را که جذابیّتهای لازم برای طرح برای کسی مثل من که شانس درگیری مداوم با کتب و منابع مصطلح دانشگاهی را ندارد، جدا کنی و در چتها خرج کنی. یا همان مطالب بعضاً خشک درسی رو با افزودنیهای شیرینکارانهات وارد این چتها کنی و مرا کم و بیش با برخی از اون دیدگاهها که گفتی با عرفان اسلامی همسایهی دیوار به دیوار است و تصوّرت این بود که زمینهاش را دارم که به آنها علاقمند شوم، آشنا نمایی. یکی از پروداکتهایی که میشد داشته باشی و نشد، نقد و تفسیر تحریرهای من (با همان دوپهلو و ایهامش) با نوشتههای آمیخته با دیدگاههای و برداشتهای فلسفی توست. گفتی در مورد جریان و خروش کلماتم در آن سیاهمشق حمد با تذهیب طلای استاد رامین مرآتی میتوانی خیلی چیزها بنویسی. اما کو؟ یک بار گفتی که یک روز کلی نوت و یادداشت برداشتی در بارهی ماجرای لیبلگذاری و قرار بود بهم بگی حاصلشو. اما کو؟ ببین وفا! داری کمکاری میکنی. قبول کن! یک بار بهت گفتم فک نکن حواسم نیست که داری از آفنگاری شونه خالی میکنیا. اونام جلوهی خوبی از توست و عکس تمامقدّیه از مهارتهای بیانی و نیز دانشت. ببین! من به ضمیمهی این پست، سیاهمشقی میفرستم برات. همینو سوژهاش کن. خیلی مایلم در مورد این سیاهمشقم مطلب و نقد و نظری بنویسی. همان جریان کلمات اینجا هم هست. ببین بیان تصویر فوقیّت دست خدا را بر دیگر دستها. «یدالله» با بالانشیی و نیز انتخاب دانگ درشت قلم، تشخّص یافته است. دیگر دستها هر یک با دانگ و پوینتی در این پایینمایینها میلولند. قلمدرشتها شاید کلّهگندهها باشند؛ مثل فراعنهی مصر و شدّادهای هر عصر. حتی به تعبیر من آدمحسابیها که تو گفتی خیلی هم حسابی نیستند و خودمون ازشون مهمتریم؛ ولی به هر حال دارای شخصیّت حقیقی یا حقوقی هستند. یک مشت مردم و سیاهی لشگر هم میبینی که گاه در قالب کلونیها و اجتماعات ریر و درشت با عناصر سیاهمشق با هم مجتمع تشکیل دادهاند. اینکه من و تو کجای این قافله هستیم، باید دید. شاید در شمار ذرّههایی از این «ایدیهم» هستیم که در شمار نمیآییم. ببین! اگر وفا سبحانی بخواهد در بارهی این سیاهمشق بنویسد و در فرصت مناسب و کافی، حتماً چیز قابلی میشود. من منتظرم. بای / شیخ کمتر از هیچ در ترازوی وفا، ۱۴ اردیبهشت ۸۸، قم مقدّس
۱۲/ ۲/ ۸۸
وفایم!۲
حاصل بحث و فحصت را دیدم شمع شبافروزم. ماءجور باشی تو. چند نکته را بگذار متعرّض شوم:
اشاره کردی که بعضی از گوشهها را شاید نتوانم اجرا کنم. درست گفتی از قضا. و شوخی نغزت، مغزی جدّی داشت. گوشهی «طربانگیز» را در ماهور هیچ نشنیده بودم و از تو یاد گرفتم. شاید هم گوشهی سازی باشد نه آوازی.
معلومات من در این خصوص منحصر در کلاس ردیف استاد داود چاووشی است که بیش از ۵ سال نزد ایشان در قم تلمّذ کردم و ایشان هم محفوظاتش را از جناب استاد حمیدرضا نوربخش شنیده و آموخته و این دومی در این مقام خود راوی روایت حضرت شجریان است.
بهتر است برای رسیدن به نتیجهی مطلوب که مقبولیّت بیشتری یابد و انکار کمتری برانگیزد، تنها به نگارش و اجرای صوتی گوشههایی که در کلاس آموخته و از استاد مهر تاءیید گرفتهام، بسنده کنم.
ذیلاً اسامی گوشههایی را که نزد چاووشی آموختم، در اختیارت میگذارم و تو اشعار مناسبی را که واژهی مزبور در آن درج شده باشد، بیاب. (مواردی که در تلاش قبل یادداشت کردهای، همچنان قابل استفاده است.)
با عنایت به اینکه اسامی برخی گوشهها مثل «تخت طاقدیس» خیلی خاص است، بسا که ناچار شوی دامنهی فحص و سرچ خود را از حافظ و مولانا فراتر نهی. واژهی «بوسلیک» که از گوشههای ماهور است، شاید در هیچیک از ابیات آن دو شاعر بزرگ مندرج نباشد؛ ولی میتوان دواوین دیگر شعرای سلف و اگر صلاح دانستی حتی منابع نثر را نیز وارد حوزهی جستجو کرد.
در مواردی که برای یک نام، زحمت کشیده و چند بیت یافتهای، بلامصرف نمیماند. برای مثال میتوان برای لیلی و مجنون در همایون از یک بیت و برای لیلی و مجنون در راستپنجگاه از بیت متفاوت در هنگام خوشنویسی استفاده کرد.
اسامی گوشههایی که در طول سنوات یادشده در کلاس جناب چاووشی آموختم، از قرار زیر است. با این یادآوری که هفتهای یک گوشه و بعضی مواقع به لحاظ عدم توفیق در ارائهی دقیق و صحیح گوشه: دو هفته روی یک درس کار میکردیم. برخی گوشهها مثل کردبیات و چهارباغ (چهارپاره) خودش از چند شاخهی فرعی تشکیل شده بود و برای هر شاخه یک هفته وقت صرف کردیم:
۱. دستگاه شور
درآمد، کرشمه، رهاوی، سلمک، شهناز، قرچه، رضوی با تحریر جوادخوانی، حسینی، دوبیتی، گرایلی، زیرکش سلمک، حزین و فرود، مثنوی.
۲. دستگاه ماهور
درآمد، گشایش، داد، فعلی، خاوران، حصار، شکسته، دلکش، عراق، شکستهقرهباغ، چهارپاره (طوسی)، مرادخوانی، نصیرخوانی، بوسلیک، نیریز صغیر و کبیر، قرایی، صوفینامه (ساقینامه)، مثنوی، درآمد راک، صفیر راک، کرشمه، راکعبدالله.
۳. دستگاه همایون
درآمد، چکاوک، بیداد، راجع، عشاق، بختیاری، لیلی و مجنون، راز و نیاز (۱)، راز و نیاز (۲)، طرز، شوشتری، میگلی، نیداوود.
۴. دستگاه سهگاه
درآمد: زابل، مویه، مخالف، مخالف به مغلوب، مثنوی مخالف، هدی پهلوی.
۵. دستگاه چهارگاه
درآمد، زابل، حصار، مخالف، مخالف به مغلوب، مثنوی مخالف، منصوری، رجز.
۶. دستگاه راستپنجگاه
درآمد، زنگوله، نغمه، پروانه، روحافزا، محیّر mohaiier، بیات عجم، قرچه، رضوی، عراق، راک، بوسلیک، نیریز، چکاوک، بیداد، طرز، لیلی و مجنون.
۷. دستگاه نوا
درآمد، گردانیه، نیشابورک، بیات راجع، عراق، حزین، نهفت، حسینی، ناقوس، مجسلی majesli، گوشت gavesht ،مثنوی، تخت طاقدیس
۸. آواز ابوعطا
درآمد، حجاز، اوج حجاز، سیخی saiakhi ، رامکلی ramkali ، کردبیات، گوری (گبری) gawri gabri ، خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، چهارباغ (چهارپاره)، مثنوی، یتیمک.
۹. آواز دشتی
الف) ردیفهای آغازین: درآمد، بیات راجع، عشّاق، قرچه. ب) گوشهها: حاجیانی، غمانگیز، اوج (عشّاق)، چوپانی، بیدگانی، دیلمان، گیلکی.
۱۰. آواز بیات ترک
درآمد، جامهدران، داد، حصار، فعلی، شکسته، دلکش، قرچه، رضوی، دوگاه، قطار، مهربانی، درویشانه، شهابی، روحالاءرواح، مثنوی، حاجیانی. ۱۱. آواز افشاری: درآمد، جامهدران، حصار، عراق، حزین، نهیب، رهاب، صدری، مثنوی
۱۲. آواز بیات اصفهان
درآمد، جامهدران، حصار، بیات راجع، عشّاق، نغمه، نورخوانی، مثنوی، ساقینامه کمتر از هیچ در ترازوی وفا: شیخ، ۱۲ اردیبهشت ۸۸
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۰۴/۰۴ ساعت ۵:۲۶ ب.ظ توسط 02537832100
|