من و احمد طبا

کامنت احمد طباطبائی (هنرجو و علاقمند خوشنویسی و آواز)

سلام.
اکثر مواقعی که شما به معرفی یه هنرمند یا مقایسه ی دو تا اثر پرداختید بازدید کننده های سایتتون زیاد بود.تبریک بابت بازدید دیروز.
تا وقتی که پستای "بی سود" و "زرد" و "سخیف" تو این سایت باشه بازدید کننده ها از همون دری که اومدن تو سایت از همون در برمی گردن.
به بازدیدکننده های سایت چه مربوط که که شما با فلان مجله یا روزنامه یا فلان... مصاحبه کردید.اگه خیلی علاقه دارید به نشر افتخاراتتون یه سایت دیگه بزنید به نام "افتخارات شیخ".
ahmad.taba90@yahoo.com

 


 

جواب شیخ: درسته. دیروز رکورد زدیم. 2154 بار صفحات وب بازدید داشت و توسط 712 نفر. لینک مربوط به بازدیدها
بابت تبریک'‏گوییت ممنون. اما بی‏ربطی مصاحبه‏'هایم با مجلّات و روزنامه'‏ها را به بازدیدکننده‏'های وبم نمی'‏پذیرم. لابلای این گفتگوها نکات و مطالب و اطّلاعات مربوط به خوشنویسی هم گنجانده شده است و به کار دوستداران خوشنویسی می‏'آید. اگر در خصوص روش «بستن عمامه» (عکس عمامه‌پیچی شیخ "امیدوار" در مقابل مدرسهء شیخ الاءسلام از آرشیوم در اینجا استفاده شود) مصاحبه کرده و در اینجا درج کرده باشم, جای اعتراض هست که لطفا مربوط حرف بزنید؛ گو اینکه صحبت از مهارت دستارپیچی هم که در خلال سال'های ۶۴ تا ۶۷ کسب کردم، در این وب و در ذیل موضوع «مقاله، یادداشت و خاطره» چه اشکالی دارد؟
چه ایرادی دارد که من از شلوغی این فضا برای تبلیغ خودم و افکارم و به قول شما نشر افتخاراتم سود ببرم؟ اگر افتخارات من افتخار است، چرا باید بترسم از اینکه به آنها مفتخر باشم و ببالم؟
تازه بعضی از این افتخارات را هنوز در اینجا عنوان نکرده'‏ام. اخیرا در جشنوارهء سراسری هنرهای آسمانی در رشتهء خط نستعلیق حائز رتبهء اول شدم و ضمن دریافت جایزهء نقدی (700 ه.ت وجه نقد + 100 ه.ت بن کتاب که آن را هم در پاساژ قدس قم به پول نقد تبدیل کردم) خوشبختانه در قرعه‏'کشی برندگان مسابقه هم نامم برای سفر حج درآمد و به یاری «کارفرمای قدر» برای یازده تیر عازم عمره هستم. امروز (25 خرداد) هم با استاد احمد پیله‏'چی تماس تلفنی داشتم و آدرس محل سکنای «عثمان طه» کاتب مشهور قرآن کریم را در مدینه گرفتم تا با ایشان دیدار کنم و احیانا" خطوطم را ارائه کنم و با ایشان عکس یادگاری بیندازم. اینها جزو زندگی من است. من خودم را و زندگیم را دوست دارم. در این تارنما هم از اول به «آمیزش خط و خاطره» پرداختم. تنها خوشنویس بلاگر یا از معدود خوشنویسان صاحب بلاگ هستم که با شجاعت یا ساده‏'دلی یا هرچه تو اسم بگذاری، پشت صحنهء معاملات و خرید و فروش آثار هنری را با ذکر قیمت و چک و چانه‏'ها درج می'‏کنم و به این حالت می'‏بالم.
اینجا «بلاگ شیخ» است. هدف شیخ الزاما" خدمت'رسانی و سرویس'‏دهی به خوشنویسی و خوشنویسان (بی'‏لحاظ خود شیخ و علایق شیخ و حتی شیطنت‏'های شیخ) نیست... بلاگ من سفارش می‌پذیرد؛ اما در وهلهء اول سفارش دل خود را. من مادح خورشیدم؛ از خط تقی و نقی و حسن و حسین تعریف می'کنم؛ اما در نهایت، مداح خودم هستم. اگر آثار فریده حکیم‏پور را منتشر کردم، در ضمن خواستم آرشیوم را به رخ تو بکشم و نیز دقتم در قراردادن تصاویر و اسکن'ها در هاست'های مختلف در وب و نامگذاری‌های دقیق و صفحه‌آرایی خوب مطلب و نوشتن مطلب در خصوص عکس'ها.
اگر واترمارک می‌کنم، برای تحمیل خودم بر تصاویر و اسکن‌هاست. آقا! دست و دلبازی و پخش رایگان و ایثار اگر فضیلت است، واجب که نیست. من این کار مستحب را می‌خواهم ترک کنم. من گیرم به منابع دسترسی دارم؛ آیا مکلفم به پخش رایگان آنها؟ اصل خوشنویسی فوقش یک کار مستحب است؛ این کارهای فرعیش چطور تکلیف می'‏شود؟
من این شیوه صداقت‏'ورزی و شفاف'‏سازی را ترحیح می'دهم به اینکه اسما" از تعهد به هنر دم بزنم و زیرزیری کاسبی کنم و حافظ‌گفتنی «طبل زیر گلیم» بزنم. 47 سال دارم و تا امروز به این شیوه زیسته'‏ام و با مشکل جدی هم مواجه نشده‏'ام. نه تحت پیگرد قانونی بودم؛ نه مشکل خاصی برای خودم و بستگان درجهء یک و دوئم درست شده. با همین روند دوست دارم پیش بروم و تا صدسالگی را با جسم سالم و روح شاداب درک کنم.

سورهء قدر به خط شیخ و تذهیب مرجان عابدی

قطعه خطّ قرآنی نستعلیق
کاتب: خودم
تحریر: شب ۲۱ رمضان ۱۴۲۶ مطابق با آبان ۸۴
تذهیب: مرجان عابدی (شاگرد قزوینی استاد محمّدباقر آقامیری)
شهریور ۸۸، دستمزد: ۲۰۰ ه.ت
این قطعه یکی از سه تابلوی خوشنویسی بنده است که از سوی استانداری قزوین برای حوزهء هنری قزوین خریداری ‌شد. گفتنی است سال گذشته در همین ایّام در جریان برگزاری مشق طرب (نمایشگاه انفرادی خوشنویسیم در قزوین) بر اساس وعدهء مهندس طحایی استاندار وقت قزوین - که در روزهای تمدیدشده، از نمایشگاه بنده در نگارخانهء مهر حوزهء هنری قزوین بازدید کرد - قرار شد چهار اثر خوشنویسی بنده به دومیلیون تومان خریداری و هزینهء آن پس از واریزشدن به حساب حوزهء هنری به بنده پرداخت شود.
مع‌الاءسف بعد از کش و قوس‌ها و دوندگی‌های بسیار که به کنتاکت حقیر با فریبرز شیرینی سرپرست وقت حوزهء هنری استان انجامید، ماجرا به خرید سه قطعه به یک و نیم میلیون تومان انجامید. تابلوی چهارم را هم در سفری مستقل به قزوین و بعد از پادرمیانی مهندس حمزه‌ای در جلسهء استانداری قزوین به مجموعه‌ام باز گرداندم.
لینک مرتبط (اجرای دیگری از سورهء قدر با تذهیب سید حسین نجومی): اینجا
لینک مرتبط (اجرای سوم که برای تذهیب به پیمان گلکار دادم و همچنان در دست اوست): اینجا

پست دانلود کامنت‌های محذوف وب حاضر

http://www.4shared.com/file/146957642/d8d3b108/880813-2_arajifhaaie_digaraan_.htm
http://www.4shared.com/file/147334460/9d761454/880815-2_arajife_digaran_be_es.html
http://www.4shared.com/file/150027230/44c05643/880815-3_arajife_digaran_be_es.html
http://www.4shared.com/file/150027221/2adc5794/880816-1_arajife_digaran_be_es.html
http://www.4shared.com/file/150027061/4d3446fe/880819-1_arajife_digaran_be_es.html
http://www.4shared.com/file/181877647/8b2dee83/881005_kaamente_doruqine_digar.html
http://www.4shared.com/file/181877681/cefb04ba/881005_kaamente_doruqie_mehran.html

دو اجرا از چلیپای شیخ (من دوستدار روی خوشم)

شعر: حضرت حافظ / خوشنویسی: رضا شیخ‌محمّدی
(تحریر: اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی)
اجرای سمت راست: نگارگری (گل و مرغ): اسدالله فقیهی
(اجرا: ۱۳۸۸) / قیمت: دو میلیون تومان
این قطعه در خلال یک معامله در زمستان ۹۲ به ثمن بخس به غیاث علوی در قم واگذار شد. عجبا که این چلیپا همان تابلوییست که به خاطرش یک بار به قزوین رفتم و با دعوا و پرخاش از رئیس وقت حوزهء هنری پس گرفتم (اینجا)
اجرای سمت چپ: نسخهء دیگری از این شعر است که ابتدا همراه با مجموعه‌ای از خطوطم برای تذهیب به استاد سید حسین نجومی دادم و مدتی بعد پسش فرستادند و عذر آورند که وقت ندارند. در تابستان ۹۱ آن را برای تذهیب در اختیار فرزانه جعفری نگارگر اصفهانی قرار دادم. / اسکن اصلی >> اینجا
اواخر آذر ۹۱ فرزانه جعفری حاصل کار را در سفری که از اصفهان به قم آمد، در دیداری که در پارکینگ منزلمان داشتیم، به همراه اثر دیگری از من که تذهیبش کرده بود، تحویلم داد. سریعا" از هر دو اسکن تهیه کردم. نرخ تذهیب را ابتدا برای هر دو کار یک میلیون تومان اعلام کرد که سرم سوت کشید ولی سعی کردم به رویم نیاورم و فقط کمرمق بگویم: جدّی؟ تا ایشان هم بگوید: چون شمایید، دوتاش به ۸۰۰ ه.ت و این آخر تخفیف است! ... فردایش قطعهء چلیپا را بعد از تماس تلفنی با خانم جعفری با دوچرخه مقابل منزل یکی از بستگانش در قم بردم که شب را آنجا مانده بود. تحویلش دادم و عنوان کردم برخی سفیدی‌هایش اذیتم می‌کند. مقدور هست باز رویش کار کنی و بیاض‌ها را خنثی و خاموش کنی؟ گفت: چرا که نه؟ و قطعه را تحویل گرفت. بعد از چند ماه، به دنبال چند تماس، با مشکلات بسیار ۴۰۰ ه.ت بابت تذهیب دوم که عذری برای مرجوع‌کردنش نداشتم، فراهم و به حساب فرزانه واریز کردم. اما تا امروز که خرداد ۹۲ است، سراغی از چلیپا نگرفته‌ام که گرفتن همان و مطالبهء حق‌الزحمه همان...    لینک فیسبوکی: اینجا


اسکن اصلی اجرای دوم چلیپا (بالا سمت چپ) را در خرداد ۹۲ به همراه اسکنی از یکی از تذهیبهای اوریجینال کار دوست نگارگرم حمید علی‌محمدی که در بهمن ۷۶ آورد منزلمان و اسکن کردم و نیز تذهیبی که محسن روزگرد روی یکی از کارهام انجام داده بود، برای دوست خوشنویس و آشنا با فتوشاپم مهدی منصوری که زمانی شاگرد خوشنویسی من بود و الان در تنکابن بسر می‌برد، پست کردم  که با هم بیامیزد. این دوست متخصص چینش رایانه‌ای نستعلیق با نرم‌افزار کلک هم هست و چند دیوان شعر از او وارد بازار نشر شده است... هفتهء گذشته تصویر یکی از خطوط دست‌نوشتهء او را هماغوش با تذهیب یکی از خطوطم که آقای برزکار انجام داده بود، در نت دیدم و بهش پیغام دادم که منم می‌خوام! و چند نمونه خط و تذهیب برایش فرستادم... حاصل تلفیق را اینجا مشاهده می‌فرمایید.

لطفآ همه اظهار نظر کنند!

استاد سیّد محمّد حسینی موحّد خوشنویس بزرگ معاصر
در تماس تلفنی مورّخه‌ی سی اردیبهشت ۸۸ با من
بعد از:
۱.  انتقاد شدید از مطالبی که در مقایسه میان حمد میرعماد و حمد استاد امیرخانی
در این وب نوشته‌ام و
۲.  توصیف این مقایسه با «تعرّض من به استاد امیرخانی» و
۳.  ابراز بی‌فایدگی این قیاس (به لحاظ اینکه از نظر ایشان ترجیح حمد میرعماد بر حمد امیرخانی اظهر من الشمس است و نیاز به گفتن ندارد) و
۴.  نفی شاءنیّت و صلاحیّتم برای نقد هنری و
۵.  لزوم خاموشی‌گزینی‌ام به اعتبار سکوت اساتید خطّ قم: عبدالرّضایی و بنی‌رضی و
۶.  «الکن‌بودنم در ادبیّات» و
۷.  «بسیارمبتدی بودنم» در این حوزه و
۸. «ماتـن»نبودنم
(تمام تعابیر و توصیفات فوق عیناً در مکالمه استفاده شد)
ابراز کردند:



اگر جراءت داری، در وبلاگت بنویس:

آقای موحّد عرض کرد:

آقای شیخ‌محمّدی حدّ نقد هنری خطوط را ندارد.


و افزودند:
زیرش هم چیزی ننویس
و بگذار خود بازدیدکنندگان نظر دهند.

حالا:
این من و این  استاد موحّد و این هم نظر بازدیدکنندگانم:

در باب کتیبه‌نگاری با اجزا و عناصر نستعلیق

نمونه‌ی کتیبه‌نویسی رضا شیخ محمدی با عناصر نستعلیق / پیشنهادشده برای کاشیکاری عمودی در مساجدحضرت یوسف غیاثی!
تصوّری که من از کتیبه‌نگاری دارم این است که یک سوره‌ی قرآن را در مستطیلی با عرض کم و طول دراز از راه بافتن کلمات و حروف در هم و بعضاّ ردکردن الف از سوراخ ف جاسازی ‌کنند. من به رغم تصوّر جناب احمد عبدالرّضایی، کتیبه را هشت‌الهفت و قرم‌قاطی و شلّه‌قلمکار حتّی در ظاهر آن ندیده‌ام و این اتهام به این چاکر چرک وارد نیست. لذا ایشان چوب سگ‌زنی‌شان را بهتر است روی بچّه‌مچّه‌ها بلند کنند نه آدمی که با کمی اغماض به اندازه‌ی خودشان سابقه در خط و خطبازی دارد. من از بچّه‌گی مقابل کتیبه‌های لاجوردی و هفت رنگ مساجد روستاهای اطراف قزوین که پدر آخوندم تعمیرات آن را به کمک اهالی، آستین بالا کرده بود، می‌ایستادم و می‌توانستم آیات را بخوانم. دیگران - حتّی پدرم - گاه از عهده‌ی ردگیری کلمات خطّ ثلث با چشم برنمی‌آمدند و من از عهده‌ی این کار برمی‌آمدم. حتّی غلط‌های اعرابی و ادبی برخی کتیبه‌های نصب‌شده را می‌دیدم و به پدرم گوشزد می‌کردم. در یک مورد در اوایل انقلاب که حدوداّ سیزده، پانزده ساله بودم و یکی از کتیبه‌های مسجد روستای «نیکویه» را می‌خواستند نصب کنند، پدرم به من ماءموریّت داد که با بنّای مربوطه بروم بالای داربست تا کاشی‌های کتیبه را اشتباه نصب نکنند.
در کل تصوّر من این است که در ثلث این قابلیّت هست که با یک سوره یا حتّی آیه، یک فضای مستطیلی را طوری فرش کنند که نه هیچ نقطه‌ای سفید و کچل بماند و نه یک کلمه و حرف، لای دیگر کلمات و حروف گم و گور شود.
اینکه من به شما گفتم که با شیوه‌ی ابداعیم در سیاه‌مشق می‌خواهم کتیبه‌نگاری کنم، چون با این کیفیّت از چیدمان پازلی حروف و کلمات، می‌توان همان کار فرش‌کردن را انجام داد. در حالی که در سیاه‌مشق‌های چندلایه و اصولاً در سیاه‌مشق‌های مرسوم نستعلیق که در آن مکررنویسی هست، گاه یک واژه و حرف زیر دیگر لایه‌ها دفن می‌شود. اما با راه و رسمی که من صنعت کرده‌ام، می‌شود بدون ماسکه‌کردن اجزا و عناصر، فضاسازی کرد. نه آقاجان! بروید بگویید شیخک گفت:
«ما که حرفه‌ای کتیبه نمی‌نویسیم، در درک نظم ظاهر و باطن آن، کمتر از مجریان متبحّر در اجرای کتیبه نیستیم.»
                                        لینک مرتبط (تصویر در سایت اسنیپس که فعلا غیرفعال است) >> اینجا
تذکّر:
در ۲۰ مرداد ۸۷ و بعد از تلفن دوست خوشنویس و خطبازم علی نجفی و به توصیهء ایشان مختصر تعدیلی در این نوشته به عمل آوردم که موارد تغییر با رنگ زرد مشخّص شده است.