سیبای رضا شیخ محمدی 6037991809993953
قصارمشق یک فرصتسازی برای نمایش پشت و روی گل است! حروف و کلمات نستعلیق واژگونهشان هم زیباست... به کرّات دیدهاید که یک قطعه را که در دست دوستی میبینید، حتی از وارونهاش میتوانید حدس بزنید که اثر خوبی است یا نه؟
در قصارمشق ارائهشده در این پست، بیش از نیمی از کلمات و حروف را واژگون میبینیم. گمان دارم اتّصالات کلمهء «تکیه» مقلوبش هم دیدنی است و نیز کلمهء «بر»...
این قالب را جدّی بگیریم و برای تولید اتفاقات تازهء بصری در آن بسترسازی کنیم و به طرّاحش فرصت دهیم که اکتشافات جدیدش را عرضه کند و ازش بخواهیم که در این ضیافت نو با عناصر کهنه سهیممان کند. اینقدر بیذوق یا حسود نباشیم ... ابیات و مصراعها و آیات شریفه را به او پیشنهاد کنیم که دستمایهء کارش قرار دهد ... بهش سفارش دهیم متن دلخواهمان را قصارمشق کند؛ نام و نام خانوادگیمان را بنویسد... ازش بخواهیم اسکن قصارهای نابش را برای اجرا در قالب کاشی لاجوردی و معرّق در اختیار کاربلدهای آن رشتهها قرار دهد و از صرف هزینهء بدوی در این راه نهراسد. بهش وعده بدهیم که هزینه کند، برمیگردد... باب را باز کنیم که قصارها روی جلد کتاب، در پهنهء پوسترهای تبلیغاتی، در تیتراژ فیلمها و سریالها بنشیند تا مردم وادار شوند که عجایب خط نستعلیق را بیش از پیش مشاهده کنند و به مغزشان فشار بیاورند بلکه بیراهنمایی کاتبش یک قصارمشق را بخوانند ... مسابقه طرح کنیم و به کدشکن قصارها جایزه بدهیم.این قصارها چه کم از کتیبههای کوفی معقّلی دارد؟ که تازه آنها را امثال این بنده که از بچهگی به کنجکاوی در مضامین این نقوش و کشف جمله و شعر گنجاندهشده در آن رغبت داشته است، کدشکنی میتوانند.در هفتهء آخر سال 91 که به میدان نقش جهان اصفهان رفتم، فقط از کوفیهای معقّلیش عکس گرفتم... دیدم که عکس گرفتم ... خیلیها نمیبیینندش.... خیلیها توجهشان به معقّلی سردر مسجد شیخ لطفالله که زیر کتیبهء علیرضا عباسی نصب
شده، جلب نمیشود؛ تا چه رسد که عکسش را بگیرند؛ تا چه رسد که بخوانندش... با تلاش و کلنجار و چرخاندنهای مکرّر بخوانندش:
«هست کلید در گنج حکیم - بسم الله الرحمن الرحیم»
قصارمشقهایی که مینویسم و میتوانم بنویسم، پاداش به کسی است که از عنفوان طفولیت در رمز و راز نقوش مساجد و تکیهها و حلّ پازلها محو و غرق بوده است... چرا شما حق دارید به بهانهء عنوانکردن تلاش برای شکر نعمت حق، خود را بهرهمند از تفضّلات او جلوه دهید؛ اما به من که نوبت میرسد نمیگذارید شاکر نعمت ویژهای که به من داده شده باشم؟ اعتراف کنید که من در خط خیلی بلدم تا مجبورم کنید شاکر این «خیلی بلدی» باشم.