سیبای رضا شیخ محمدی 6037991809993953

اجرای چهارم قصارمشق سفله‌طبعقصارمشق یک فرصت‌سازی برای نمایش پشت و روی گل است! حروف و کلمات نستعلیق واژگونه‌شان هم زیباست... به کرّات دیده‌اید که یک قطعه را که در دست دوستی می‌بینید، حتی از وارونه‌اش می‌توانید حدس بزنید که اثر خوبی است یا نه؟
در قصارمشق ارائه‌شده در این پست، بیش از نیمی از کلمات و حروف را واژگون می‌بینیم. گمان دارم اتّصالات کلمهء «تکیه» مقلوبش هم دیدنی است و نیز کلمهء «بر»...
این قالب را جدّی بگیریم و برای تولید اتفاقات تازهء بصری در آن بسترسازی کنیم و به طرّاحش فرصت دهیم که اکتشافات جدیدش را عرضه کند و ازش بخواهیم که در این ضیافت نو با عناصر کهنه سهیممان کند. اینقدر بیذوق یا حسود نباشیم ... ابیات و مصراع‌ها و آیات شریفه را به او پیشنهاد کنیم که دستمایهء کارش قرار دهد ... بهش سفارش دهیم متن دلخواهمان را قصارمشق کند؛ نام و نام خانوادگیمان را بنویسد... ازش بخواهیم اسکن قصارهای نابش را برای اجرا در قالب کاشی لاجوردی و معرّق در اختیار کاربلدهای آن رشته‌ها قرار دهد و از صرف هزینهء بدوی در این راه نهراسد. بهش وعده بدهیم که هزینه کند، برمی‌گردد... باب را باز کنیم که قصارها روی جلد کتاب، در پهنهء پوسترهای تبلیغاتی، در تیتراژ فیلم‌ها و سریال‌ها بنشیند تا مردم وادار شوند که عجایب خط نستعلیق را بیش از پیش مشاهده کنند و به مغزشان فشار بیاورند بلکه بی‌راهنمایی کاتبش یک قصارمشق را بخوانند ...  مسابقه طرح کنیم و به کدشکن قصارها جایزه بدهیم.
این قصارها چه کم از کتیبه‌های کوفی معقّلی دارد؟ که تازه آنها را امثال این بنده که از بچه‌گی به کنجکاوی در مضامین این نقوش و کشف جمله و شعر گنجانده‌شده در آن رغبت داشته‌ است، کدشکنی می‌توانند.در هفتهء آخر سال 91 که به میدان نقش جهان اصفهان رفتم، فقط از کوفی‌های معقّلیش عکس گرفتم... دیدم که عکس گرفتم ... خیلی‌ها نمی‌بیینندش.... خیلی‌ها توجهشان به معقّلی سردر مسجد شیخ لطف‌الله که زیر کتیبهء علیرضا عباسی نصب شده، جلب نمی‌شود؛ تا چه رسد که عکسش را بگیرند؛ تا چه رسد که بخوانندش... با تلاش و کلنجار و چرخاندن‌های مکرّر بخوانندش:
«هست کلید در گنج حکیم - بسم الله الرحمن الرحیم»
قصارمشق‌هایی که می‌نویسم و می‌توانم بنویسم، پاداش به کسی است که از عنفوان طفولیت در رمز و راز نقوش مساجد و تکیه‌ها و حلّ پازل‌ها محو و غرق بوده است... چرا شما حق دارید به بهانهء عنوان‌کردن تلاش برای شکر نعمت حق، خود را بهره‌مند از تفضّلات او جلوه دهید؛ اما به من که نوبت می‌رسد نمی‌گذارید شاکر نعمت ویژه‌ای که به من داده شده باشم؟ اعتراف کنید که من در خط خیلی بلدم تا مجبورم کنید شاکر این «خیلی بلدی» باشم.

دو سطر قدیمی امانت امیر عاملی که دادم رفت

دو سطر سرمشقی
از مرحوم « اسدالله رجالی »
asadollah rejali






در صفحه‏‌ى‏ ۳۳ از كتاب «مرقّع» که به اهتمام «منوچهر قدسى»  چاپ شده ،
 کاتب سطرهای فوق اينگونه معرفی شده است:
آقا ميرزا اسدالله رجالى از شاگردان درجه‏ى يك مرحوم ميرزا فتح‌‏الله جلالى (فرزند ميرزا عبدالرّحيم افسر) است‏ كه خطّ وى به صفتِ «تند و تيزى» مطبوع در سبك قدما، از خطوط أقرانش‏ ممتاز است.
(رجالی، آنگونه كه در همين مأخذ در ص‏۲۸ ذكر شده، در نزد خودِ مرحوم افسر نيز شاگردى كرده است.)
در خطوط مرحوم رجالى، فى‏‌المثل سرمشق‏‌هايى كه در يك زمان نوشته، فراز و فرودِ آشكار ديده مى‌‏شود
و علّت آن شايد اين باشد كه وى چون در خدمت فرهنگ بود و سرمشق را غالباً بر سر كلاس مى‌‏نوشت،
غوغاى نوباوگان و نوجوانان، كه به مقتضاى سنّ كم، قدر هنر استاد پير را نمى‌‏دانستند
(چنان كه اين امر در مدارس امروز هم مشاهده مى‏شود؛ با اين تفاوت كه جاى استادانى‏ چون رجالى خالى است) عنان طاقت از دستش مى‏‌ربود و نمى‌‏توانست تمام وقت با خاطر مجموع ،
سعى و دقّت كافى را در تحرير بكار برد.
مرحوم رجالى، هم خطّ درشتِ كتيبه‌‏اى را استادانه‏ مى‏‌نوشت و هم قلم ريز خفى را.
نمونه‏‌ى كتيبه‏‌نويسى او در مسجد سيّد، واقع در محلّه‏‌ى بيدآباد اصفهان
با امضای « اسدالله » موجود و ديدنى است.
در ذيل سرمشق‏‌ها هم اغلب به تفنّن، «ميرزا اسدالله رجالى» را به لاتين (asadollah) رقم مى‏كرد.
رجالى علاوه بر ذوق خط و خوشنويسى، در موسيقى و مقام‌‏شناسى دستى داشت
و به شيرينى و لطف محضر در بين دوستان و همكارانش معروف بود.
وى‏ عمر درازى يافت و به سال ۱۳۷۲ ه.ق رخت به ديار آخرت بُرد.