قصارمشق: رضا شیخ محمّدی / شعر حافظ / تحریر: فروردین ۹۲ / انتخاب مضمون: جلسهء مدرّسین انجمن خوشنویسان قم برای نگارش اعضا. جالب است که در جلسهء مزبور که اجراها را با دستگاه ویدئوپروژکشن انجمن روی دیوار به نمایش درآوردند و حسین میرزایی بازرس سابق انجمن که شکسته‌نویس خوبی هم بود ولی گرایش به کار گرافیک و عکاسی یافت، مسئول نمایش قطعات بود و مدام با حرکات شیطنت‌آمیزی موس را حرکت می‌داد و یا زوم‌های چشم‌آزار می‌کرد. وقتی نوبت نگارش قطعهء بنده شد، آنقدر زوم کرد که تیغکاری‌ها و مرمّت‌ها بزرگنمایی شد و جدّیّت کار لوث شد. حتی تصویر را به صورت زودرسی رد کرد و گفت: نمایش خط شیخ کافی است! که علیرضا بخشی رئیس انجمن عنوان کرد که ترکیب شیخ جای برای بحث بیشتر دارد. برخی از خانم‌های مدرّس مثل خانم آهنی و پوریزدانپرست به برخی جذابیت‌های ترکیب اشاره کردند؛ ولی در مجموع آن اتفاقی که مدّنظر بنده بود نیفتاد و این ترکیب، ترکیب برتر و ناسخ دیگر تراکیب شناخته و اعلام نشد که البته هالهء طنزی که گرد شخصیت و نام بنده را فراگرفته است، در این میان بی‌تأثیر نیست. عجیب است که منی که خود به این امر دامن می‌زنم، به جای ملامت خویش و «خودشکنی»ُ دلگیر از جمع فاصله می‌گیرم و با نفرت و بغض، «آینه‌شکنی» می‌کنم و با زدن از شکم زن و بچه به تذهیب آثار ملامت‌شده می‌پردازم و با خودگویی و خودخندی، خودم را تسلّی می‌دهم و به خیال واهی خویش از آن جمع که هیچکدامشان پیگیر آثار تحریرشده‌شان نیستند، انتقام می‌گیرم در حالی که آنان بعد از ختم جلسه به منازل خود رفته‌اند و این منم که به در و دیوار پنجول می‌کشم و خودخوری می‌کنم...
به هر تقدیر اثر فوق را با صرف ۲۰۰ هزار تومان به زیور نگارگری و گل و مرغ و مینیاتور اسدالله فقیهی بادجانی آراستم و هر جا بتوانم ارائه می‌کنم و پخش و پلایش می‌کنم تا کمی آرام بگیرم؛ اگر بگیرم.