چلیپای منتشرنشدهء استاد امیرخانی



دوستم زنده‌یاد مجید امینی نائینی به حذف واترمارک مخصوص من از روی این اثر مبادرت کرد
و در کمال ناباوری برایم فرستاد و رویم را کم کرد.

من و جلیل ناصح و واترمارک

بحث من و «جلیل ناصح» در خصوص واترمارک در فیسبوک (قابل روءیت با word) >>> اینجا

متخصص واترزدایی از اسکن‌های شیخ!

استاد حسینی موحّد در یکی از مکالمات تلفنیش به بنده که نوار صوتیش موجود است، با پرخاش می‌گوید:
«برو به جای این حرف‌زدن‌ها و فراخوانی افراد ساکت به نظردادن در وبلاگت، بنشین «عیوب مزمن» خطّت را درست کن!»
اگر تلخی گفتارم را ببخشایید، جسارتا عرض... میکنم که شمار زیادی از خطوطی که در این گروه عرضه می‌شود، از مشکلات عدیده و «عیوب مزمن» رنج می‌برد که علاجش در تقویت روحیهء هنرجویی و کوچک‌نشمردن تقلید و نمونه‌سازی است. اصلا فراخوان بدهید برای «جعل مقدّس» که اوس Hassan گفت! یک نمونه از سرمشق‌های موجود از اساتید قدیم و جدید تعیین کنید و به بهترین کسی که شبیه‌نگاری کند، جایزه بدهید.
در ضمن مژده می‌دهم که واترمارک‌های سطر مرحوم میرخانی و دیگر قطعات مبتلا به واتر، قابل حذف است. نابغه‌ای پیدا شده از آذربایجان که متخصّص «واترزدایی!» از اسکن‌های شیخ است و در سایت Hamed Alvandi فعّالیّت دارد و هر بار هم بعد از ساعت‌ها تلاش - که اگر چنین تلاشی را در خط‌نوشتن کرده بود، میرعماد ثانی شده بود - تصویر خالی از واتر را منتشر می‌کند، سوت و کف می‌زند و به ریش کم‌پشت و تُنُک شیخ می‌خندد.

              برگرفته از کامنتم در فیسبوک: تصویر: اینجا / فایل با پسوند اچ.تی.ام: اینجا

خنده به ریش کم‏پشت و تُـنُـک شیخ

چند روز پیش پستی تقدیم کردم؛ حاوی خطّ بنده و تذهیب سرکار خانم طیّبه پای‌بست. (اینجا)
دوستی به نام «یه دوست» در کامنتدونی این پست (
اینجا) ابراز کرد:
«قبلنا کارای خودتو واترمارک نمیکردی از طبعاته فوق ممتازه؟» در جوابش آوردم:
«ربطی به مدارکم نداره. اینو به خاطر تذهیب طیّبه واترمارک کردم.» دوباره نوشت:
«یعنی قویتره تذهیبها مرآتیه؟» و جواب شنید:
«مگه ملاک تذهیب، مرآتیه و بقیه‏ء تذهیب‏ها باید با کار ایشون سنجیده بشه؟» نوشت:
«منظورم اینه که چندان قدرتمند نیست که بخوای واترمارکش کنی یا اگه هم باشه تو در مقامه تشخیصش نیستی! افتاد الان؟» این بار در پاسخ عرض می‌کنم:
اینکه تذهیب‏هایی رو که استاد رامین مرآتی در سنوات پیشین برام انجام داده (مثل
اینها) واترمارک نکردم و تذهیب طیّبه رو آره, به قوّت اثر خانم پای‏بست نسبت به مرآتی برنمی‏گرده. به خاطر اینه که به مرور مشاهده کردم: تذهیب‏هایی که جدای از خط هستند و حالت حاشیه و کمربند دارند, بیشتر در معرض خطر ربوده‏شدن توسّط گرافیست‏های راحت‏طلب هستند. اونا عین آب خوردن این حواشی رو با فتوشاپ از خط من جدا می‏کنن؛ خط رو راحت میندازن کنار و یه خط یا متن دیگه میذارن جاش و به ریش کم‏پشت و تُنُک من قاه‏قاه می‏خندند. خب به من برمیخوره. یا همه رو بندازن کنار یا خط منم استفاده کنن.
وگرنه همانطور که اشاره کردی سیاستم در اصل این نیست که آثار خودم را در این وب واترمارک کنم. دلیلشم اینه که دلم میخواد اینور اونور استفاده و حتّی سرقت بشه! هر از گاهی که تصادفی می‏بینم کارامو روی جلد کتاب‌ها یا لابلای برنامه‏های مختلف تلویزیونی یا توی روزنامه و مجلّه و حتّی تابلوهای سردر بوتیک‏فروشی‏ها (
اینجا) استفاده کردن, کیف می‏کنم. اگر هم احیانن بتونم ازشون پورسانت بگیرم که خیلی عالی میشه. انگار در دیزی رو باز گذاشتم و از غفلت گربه‌های بیهوا و بی‌حواس استفاده می‌کنم. معمولن بعد از استفاده که کار از کار میگذره، میشه داد و قال راه انداخت که به چه مجوّزی کار مارو در این پوستر یا روی این لوستر استفاده کردین؟ پس دست کم یه چیزی هم به ما بدین.
بنابر این برای فروش اسکن تابلوهای خوشنویسیم کیسه ندوختم (همچنانکه در خصوص فروش اسکن از آثار خوشنویسی دیگران کیسه دوخته‌ام) در اصل هم و غمّم اینه که اصل اثر رو بتونم به قیمتی که دست کم هزینه‌ء تذهیب و پاسپارتوشو پوشش بده، بفروشم. اگه یه چیزیم بابت نگارشش برای من بماسه، برام بسه. گاهی حتی حاضرم خط خودمو رایگان حساب کنم. مثلن همین اثر اخیر رو بابتش 50 هزار تومان به طیّبه پای‏بست بدهکارم و شاید حتّی اگه یک نفر پیدا بشه اینو 55 ه.ت بخره، بهش بدم تا بتونم بدهمیو به این خانم صاف کنم.
الان توی کتاب نگارگران استان قم دو اثر تذهیب از سیّد محمّدحسین سیّدکریمی چاپ شده که هر دوش در اصل روی کارهای خوشنویسی من انجام شده:  بابت یکی 50 ه.ت (
اینجا) و بابت دیگری 200 ه.ت به سیدکریمی دستمزد دادم. ولی دریغ از اینکه اثری از خطوط من در وسط این تذهیب‏ها دیده شه! (اینجا
اسکن این آثار رو وقتی قرار بود کتاب نگارگران چاپ بشه، خود سیدکریمی ازم گرفت (و ظاهرا هیچ تصویر دیگر و بهتری از تذهیبایی که توی اینهمه سال انجام داده بود، در اختیار نداشت) و بعد از چاپ دیدم که خطوط وسط کلا حذف شده و حواشی فقط چاپ شده که البته باید هم چنین میشد؛ چون کتاب, کتاب تذهیب بود نه خوشنویسی.
البته در کل خوشحال بودم و چاپ این دو اثر نشون داد که اسکنر آ.چهار کانن من – به رغم اونایی که میگن اسکنات به درد کار حرفه‏ای نمیخوره و فقط برای همین خوبه که خوراک برای وبلاگت درست کنی - در حدی هست که حاصلش قابل چاپ در یک کتاب حرفه‏ای باشه. همیشه نگران بودم که نکنه این اسکنهام روزی که قراره کل کارامو با کیفیت بالا توی یک کتاب نفیس مثلا تحت عنوان «مشقنامهء شیخ» چاپ کنم، جواب نده.
بقیهء کارهای کتاب نگارگران رو حسین قدیانی که عکاس حرفه‏ای هست، عکاسی کرده بود.
در ضمن تازگیا به تذهیبکارام میگم که خط منو جوری تذهیب کنید که تذهیبتون حسابی با خط من ممزوج و هماغوش بشه که نشه جداش کرد. نمونه‌ش در سطر من و تذهیب محسن روزگرد که هنوز در وب نذاشتم، ایشون دو قلمبهء مذهّب را در مرز بین حاشیه و خط قرار داد که خواستهء من تاءمین بشه.
در خصوص اینکه این اثر قدرتمند نیس، حرف تو رو قبول ندارم. تازه به فرض اگه از نظر اصول فنّی تذهیب خیلی قوی نباشه ها ولی من دوسش دارم. این نوع حاشیه‏بندی با گُل رو - گیرم اسمشو بذاری دخملانه و خالتوری و خاله‏زنک‏بازی و حتی بزک‌دوزک دهاتی - دوس دارم. خیلی هم دوس دارم. ینی توی اینهمه سطر که از خودم دادم تذهیب کردن، هیشکی اینجوری تسمه‏کشی نکرده و دور کارو کمربند نکشیده بود.
درونم سرشار از هیجان و لذّته که می‌بنیم اینهمه تذهیبکار دارن برام کار می‌کنن؛ فقط در ازای پول – اونم پولی که اغلب به خاطر مشکلات مالیم و حتی بی‌برنامه‌گیام نمی‌تونم به موقع به دستشون برسونم. بعضیاشون حتی مستقیم باهام درددل نمی‏کنن و گله‏مندیشون از طُرُق دیگه به گوشم می‌رسه؛ برای مثال علی بخشی - رئیس کنونی انجمن خوشنویسان قم - دقیقا وختی که بیخبر از همه جا دارم کلاس میذارم پیشش و پز میدم که تونستم فوجی از جماعت نگارگر رو دور خودم جمع کنم و باهاشون ارتباط برقرار کنم، میگه:
«این درست. ولی شنیدم دستمزداشونو به موقع بهشون نمیدی؛ شیخنا!» و تو در آن لحظه دلت می‌خواد کلّهء خبرچین رو که معلوم نیس کیه و ذهنت به هزار راه میره، بدن دستت تا عین انار آبلمبو کنی.
یا وسط مکالمه با استاد موحّد یهو ایشون میگه: «چرا دستمزد آن تذهیبکار شهر مجاورت رو نمیبری بهش بدی؟» و جالبه این نتیجه‏گیری: «از قبل هم میشد حدس زد که وقتی با اینهمه تذهیبکار کار میکنی و میری از شهرستان دور تذهیبکار گیر میاری، پیداست در ارتباطت با فلان تذهیبکار مشهور کرجی  که دستمزدشو باید جیرینگی بهش بدی، خللی ایجاد شده که رو کردی به تذهیبکارهای مظلوم شهرستانی.»
می‌خندم! و مهمتر از آن قلبآ شاد و مسرورم که حرف و حدیث‌های مربوط به پس و پشت رفتارهای هنری شیخ، هر قدر هم کوبنده و شکننده باشه، نمیتونه ارزش کارهای تولیدشده و به ودیعت‏نهاده‏شده در دستان مهربان، گشاده و امین ِ اینترنت رو مخدوش کنه.
به زعم تمام نقائصی که در سیستم هنری من وجود داره، وقتی اینهمه کار داره تولید میشه و میره زیر دست تذهیبکار و اسکنش سر از این وبلاگ که به شدّت دوستش دارم، در میاره و اصلش با مشکلات فراوان به فروش میرسه و خلاصه گردونهء این کار با هر زحمتی هست میچرخه, این ینی موفقیّت من و رجحان ِ عمل بر بی‌عملی که شماری از همتایان بنده در همین شهر قم بهش مبتلاند: نه املا می‌نویسند و نه غلط دارند.
اینکه گفتی در مقام تشخیص قوّت آثار تذهیب نیستم, تا حدودی با حرفت موافقم. البتّه به مرور چیزایی دستم اومده. کم و بیش ارزش قلم‏گیری ظریف و دقیق و رنگ‏گزاریهای حساب‏شده و رعایت هارمونی رنگی رو می‌فهمم و وختی کاری فاقد این امتیازات باشه، تا حدود زیادی درک می‌کنم. با این حال دوس ندارم همهء کارام توسط یک تیم تذهیبکار – گیرم مدیرشون در مسابقهء بزرگ البرده اوّل شده باشه – انجام بشه. من دلم تنوّع میخواد و حتّی روزی که جیبام پر پول باشه و بتونم جیرینگی دستمزد بدم، باز به تذهیبکارای مظلوم شهرستانی کار سفارش خواهم داد. این سبک گلکاری طیّبه پای‏بست و روش خاص تذهیب کیوان شجاعی‌منش که خیلی‏ها میگن اصلن تذهیب نیست و نمرهء تذهیب بهش داده نمیشه (
این) صرفا به این دلیل که توی هیشکدوم از دیگر کارا‏م توسط هیش نگارگری انجام نشده, به عنوان یک کار خاص که این اثر رو در کتگوری و پوشهء متفاوت قرار میده، دوس دارم.

واترمارک‏های شیخ و فیس‏بوک

از قرار معلوم انتقاد به واترمارک‌های شیخ را پایانی نیست و تا امروز هیچیک از توجیهاتم و ایضا ادلّه‌ای که در این خصوص اقامه کرده‌ام، افاقه نکرده است. این بار ماجرا به فیس‌بوک کشید و در ذیل لینکی که از یکی از پوسترهای استاد امیرخانی در کنار تصویری از ایشان که خودم عکّاسی کرده‌ام، منتشر نمودم، کامنتی معترضانه قرار گرفت و در ذیل آن پاسخی تحریر کردم که تصویر آن را مشاهده می‌کنید.

سرودلیر و واترمارک‏های کرکره‏ای مورب!

محمدرضا سرودلیر / آذر 86 / عکاس: رضا شیخ‏محمدیدوستم محمّدرضا سرودلیر در شمار معدود کسانی است که تغییر شیوه‌ام در واترمارک‌گذاری و روکردن به نوع کرکره‌ای آن را مثبت ارزیابی کرد. به تازگی در یکی از کامنت‌ها خطاب به یکی از منتقدین این شیوه واترمارک، عنوان کرده بودم که این خطوط موازی را آموزشی و تعیین‌کنندهء کرسی خط برای بررسی موشکافانهء کیفیّت جاگذاری اجزا و عناصر در فضای قطعه فرض کنید!  سرو عنوان کرد که این توجیه را بدوآ طنزآمیز امّا در کل پسندیده و از ممیّزات شیخ دانسته است.
در چت شبانگاهی که با سرو داشتم، عنوان کرد که با عنایت به مقالهء محقّقانهء قطّاع در خصوص کرسی مورّب در خطوط مرحوم میرعماد، از واترمارک‌های کرکره‌ای مورّب نیز می‌توانم سود ببرم که ضمن جلوگیری از سوءاستفاده از اسکن‏ها و عکس‏های اوریژینال، جنبهء آموزشی هم دارد. در استقبال از پیشنهاد ایشان یک قطعه دوسطری نستعلیق و منتشرنشدهء صفوی از آرشیو خصوصیم را با واترمارک‏ کرکره‌ای مایل تقدیم بینندگان وب می‌کنم.

عنقریب است که بلبل به گل آشوب کند / اثر منتشرنشده‌ی استاد غلامحسین امیرخانی

یکی از شیوه‌های استاد امیرخانی نگارش مکرّر یک قطعه است. اثر حاضر در شمار مواردی است که استاد به دفعات آن را تحریر نموده است.
اوّلین بار عبارت « عنقریب است که بلبل به گل آشوب کند » در اوایل دهه‌ی ۶۰ که در قزوین بسر می‌بردم به صورت فتوکپی به دستم رسید که همان موقع شیفته‌ی این ترکیب شدم.
اجرای دوم در کتاب «صحیفه‌ی هستی» به چاپ رسید.
اینکه اجرای منتشرنشده‌ا‌ی از این قطعه را که در سال ۶۲ نگارش یافته است، تقدیم دوستان می‌کنم. با تشکّر از دوستم عبدالله فکری از کرمان
طالبین دریافت قطعه در سایز بزرگ و بدون واترمارک با ایمیل من مکاتبه کنند.