جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما
جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما - تیغ و دست عشق را ...
ر.ک آرشیو شیخ، سی.دی آر131
ر.ک آرشیو شیخ، سی.دی آر131
ز بس کز آشنایان خوردهام زخم
زند گر حلقه گِردم اژدهایی
نیاید بر دل من سختتر زان
که کوبد حلقه بر در آشنائی
خط رضا شیخ'محمدی، مرداد ۹۵
دوستم زندهیاد مجید امینی نائینی به حذف واترمارک مخصوص من از روی این اثر مبادرت کرد
و در کمال ناباوری برایم فرستاد و رویم را کم کرد.
با ادب و احترام. مشکل سطر «حسین صدیقی» تعدّد زاویهء کلمات نیست. جسارتا با مطالعهء آثار برخی اساتید دستگیرم شد که گاه بزرگان خوشنویس هم در طول سطر، مبادرت به تغییر محور کلمات - فراتر از آنچه Farzan Kermaninejad عنوان کرد - میکردند و گذار - البته تدریجی و ملایم - از شیب تندتر به شیب ملایمتر را به نمایش میگذاردند. شاید هدف از این کار با نگاه به تصویر پیوست که چلیپای منتشرنشدهای از استاد امیرخانی است، گرایش تدریجی انتهای سطر به سمت ابتدای آن و تلاش برای نوعی وصال و هماغوشی باشد. در تصویر تقدیمی به نظر میرسد استاد در چرخاندن محور کلمات به خصوص در سطور سوم و چهارم توفیق داشته است؛ در حالی که صدیقی عزیز در این کار خطیر کامیاب نبوده است. گفتنی است: حقیر نیز مطیع صِرف اساتید نامآور نیست و به شهادت برخی مطالب وبلاگم که در مقایسهء حمد میرعماد با حمد استاد امیرخانی نوشتم و نیز نقد و بررسی آثار استاد شیرازی - که انعکاس خوبی در سطح کشور داشت - ابائی از نگاه انتقادی و آسیبشناسانه به آثار بزرگان ندارد. 10:12_04:30
دریافت پست فیسبوک به صورت htm: >>> اینجا
هر اثر هنری «حسبالحال مشتاقی» به نام هنرمند است و گزارشی از پسند او و نیز هم: نوع نگاهش به پیرامونش و به خویش و به ایدهها و ایدهآلهایش. از این منظر باکی نیست اگر آثار درجۀ دو و پنج یک آرتیست هم در تاریخ بماند؛ یا آثاری که متعلّق به شیوه و مکتبی است که دیگر تمایلی به پوییدن مسیر آن ندارد.
از آثار هر هنرمند آلبومی میتوان ساخت، دربردارندۀ مراحل بزرگشدن یا حتّی پسروی و انحطاط او. میتوان از طریق رهگیری و ردگیری محصولاتی که از او در زمانهای مختلف صادر شده، با او در جادۀ هنر همراه شد و با افت و خیزهایش افتاد و برخاست! پس اگر نه باید دست کم شاید حتی چرکنویسها را نگه داشت و دور نریخت و هر تجربهای را - گیرم هنوز به انجام نرسیده یا حتّی بعداً به انحراف یا انصراف هنرمند انجامیده - مهر و امضا کرد.
در ایّام منسوب به سرور پاکان و پاکبینان امام حسین(ع) هستیم و به شب عاشورا نزدیک میشویم؛ شبی که یارانِ آن امام همام به جای ترس و نگرانی، رقص شادی و نیکسرانجامی کردند. تناسب خوبی دارد در این ایّام نگاه به ابیاتی از حضرت حافظ که قابلیّت تأویل عاشورایی دارد و جناب حسینی موحّد خوشنویس نامآشنای قمی در آذر ۵۶ در مقطعی که تحت تأثیر مرحوم استاد سیّد حسن میرخانی مینوشتند، تحریرش کردهاند. لینکهای مرتبط: اینجا و اینجا و اینجا
سه اتود و اثر ناتمام از استاد غلامحسین امیرخانی.
اتود ِ «عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد» بر روی پوست دبّاغیشده و دو اجرای دیگر بر روی کاغذ قدیمی اجرا شده است. این آثار را چند سال پیش در خلال یک معامله از امیرمیثم سلطانی (که در حال حاضر از شکستهنویسان مطرح کشور است) خریدم و به ۳۰۰ هزار تومان میفروشمشان. طالبان ایمیل یا اسمس بزنند.
فروخته شد!
افزودن موضوعی تازه به موضوعات این وبلاگ تحت عنوان «طنزهای خط!» بیراه نیست. عنصر طنز برای بیان مطلب از راه غیرمتعارف، کارکرد خوب و نافذی دارد. پیش از این به لحاظ دستی که در سرودن اشعار طنز داشتهام، ناخنکی هم به موضوع خوشنویسی زدهام. (اینجا) ولی علیالحساب منظورم نگاه طنزآمیز به خطوط خوشنویسان همراه با ارائهء تصویر آثار به عزم تلنگرزدن به ذوق کاربران علاقمند است. پس هدف از طنزآوری نه صرف سرگرمی و بذلهگویی و خدای ناکرده استخفاف و استهزاء که استفاده از چاشنی مزّهپرانی برای «شکل دگر آموختن» است. چون غرض، جدّی است، باکی از شوخی حتی با بزرگان خطّهء خط نیست. با این حال نظرات دوستان در این باب شنیدنی و راهبردی است و میتوان بر اساس آن برای ادامهء پویش این راه راسختر و مصمّمتر شد یا احیانا این روند را متوقّف کرد. تجربهء نخست را بخوانید:
نمیدونم چرا این هنرمندا اینجورین؟ یه جاهای از در دروازه رد نمیشن؛ یه جاهایی از سوراخ سوزنم با دندهء پنج عبور میکنن. هدفشون چیه واقعن؟ اذیّتکردن مخاطب و سر به سر گذاشتن باهاش؟ یا که بگن ما اینیم! نفسکش! یا: اگه در هنر قانونیم هس، ما تعیین میکنیم و اگه دیگرانم چهارچوبی وضع کردن، ما حق داریم به سود مصالحی که خودمون تشخیص میدیم بشکنیمش. به تصویر نگا کنین: آقای خطاط که توی این قطعه هم از خدا پوزش خواسته هم از خلق خدا، زیر کلمهء «در طلب»رو که خالیه و لازم بوده با چیزی پر بشه، به امون خدا رها کرده. از اونور کلمهء «یث»رو که نیازی نیس زیرش پر شه، شیبدار نوشته تا «حد»رو پایینش زورچپون کنه!
جلّ الخالق!
مهندس علیرضا بخشی در شمار خوشنویسان قم، استاد انجمن خوشنویسان این شهر و در سنوات اخیر سکّاندار ریاست این انجمن است. وی در کارنامهء هنریش تحریر قرآنی به خطّ نسخ را دارد که چاپخانهء بزرگ اسوه به چاپ آن مبادرت کرده است. بخشی سالها در ادارهء اوقاف و نیز میراث فرهنگی قم شاغل بوده است. صحیحتر اینکه این دو اداره مفتخرند که هنرمندی خوشدست در نگارش خط، عهدهدار برخی کرسیهای مدیریّتی آنها بوده است. به یمن و در سایهء این همکاری، خطّ علیرضا بخشی (در قالبهای نسخ، ثلث و نستعلیق) زینتبخش برخی امامزادهها و اماکن تاریخی و زیارتی قم است. کتیبهء نستعلیق سردر امامزاده علیبن جعفر(ع) و گلزار شهدای قم که تصویر آن را که با دوربین کانن اس.تری.آی.اس ثبت کردهام، از این موارد است.
چلیپای نستعلیق وی (خریداریشده از میثم سلطانی به ۱۵ ه.ت) که در حال حاضر در مجموعهء بنده است، ماهها در برنامهء مشاعرهء تلویزیون با اجرای دکتر اسماعیل آذر به عنوان میانبرنامه مورد استفاده قرار گرفت. تصویرش را از وب حاضر (اینجا) برداشتند و هنوز موفّق به اخذ پورسانت از سیما نشدهام. (در واقع هنوز اقدام نکردهام).
بنگرید به نمونهء روجلدنویسی علیرضا بخشی که به سفارش شیخ صادق مرادی همسر خواهرم برای کتاب پدرم آیةالله تاکندی تحریر کرد و در آن توانایی دست او در اقلام ثلث، نسخ و دیوانی قابل ارزیابی است.
لینکها و عکسهای مرتبط با علیرضا بخشی:آواز من در تاریخ ۱۲ آذر ۸۸ در ماشین علیرضا بخشی که به رانندگی او به همراه استاد حسن آهنگران (موءسس انجمن خوشنویسان قم) به جایی میرفتیم و جناب آهنگران هم بعد از من چند بیت خواند: >>> اینجا
![]() خطّ: ناصر نوروزیمنش تحریر: سال ۸۹ تذهیب: لیلا پورخانی از مجموعهء دکتر حسن اختیاری عکّاس: رضا شیخ محمّدی (۲۵ فروردین ۹۰، تهران) |
پیشکش به مناسبت مبعث آن وجود نازنین
و در آستانهء سفرم به مدینهء منورّه در یازدهم تیرماه
۱. امینی (قزوین) / ۲. مصطفی عابدینی (آبیک قزوین) / ۳ تا ۶: رضا شیخ محمدی (قم و قزوین)
تحریرشده به ترتیب در: اردیبهشت ۸۶، آذر ۷۵، تیر ۸۷ و اسفند ۶۷
۷. علی آقاحسینی (قزوین) / ۸. قدیمی / ۹. امینی؟ (قزوین) / ۱۰. ..... (قزوین)
۱۱. استاد امیرخانی (طالقان قزوین) لینک مرتبط >>> اینجا
مژدهء وصل تو کو؟ کز سر جان برخیزم / طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین / تا به بویت ز لحد رقصکنان برخیزم
شعر: حافظ / خط، دکلمه و آواز: رضا شیخ محمّدی
دریافت فایل صوتی >>> اینجا
سمت چپ:
تذهیب: زهرا بیات (نگارگر اراکی) - واسطهء ارتباط با تذهیبکار: حسین امانی
اندازهء اصلی: ۱۳ در ۲۲ س.م / آدرس اسکن قطعه: سی.دی آر۱۱۲ و آر۱۴۸ در آرشیو منزل شیخ
دستمزد تذهیب: ۲۵ ه.ت
سرنوشت قطعه: فروش به حجتالاءسلام مهدوی نمایندهء ولی فقیه در هندوستان /تیر ۸۹ به ۱۰۰ دلار
لینک نظر خانمی به نام نسیم و پاسخ بنده به او در خصوص این چلیپا >>> اینجا و اینجا
سمت راست:
تذهیب: زکیّه (الناز) ارجی (نگارگر قزوینی) / دستمزد تذهیب: ۳۵ هزار تومان
اندازهء اصلی: ۲۲ در ۳۲.۵ س.م
آدرس اسکن قطعه: سی.دی آر ۱۱۶ و آر ۲۱۴ در آرشیو منزل شیخ
سرنوشت قطعه: طاقزدن با علیرضا نوربخش با سطر بدون تذهیب و قطعهبندی که گفت از استاد اخوینه و بعد معلوم شد جعلی است. نوربخش البته در ازای آن مجددا خط دیگری بهم داد.
استاد غلامحسین امیرخانی در شمار آندسته هنرمندانی است که میتوان برای سیر و گذار هنریش ادوار مختلفی (با پریود ده ساله) فرض کرد. با این بررسی به نظر میرسد نه با یک استاد که گویی با چند تکنسین سروکار داریم. امیرخانی این شانس را داشته است که گزارش سلوک هنری در هر فصل از فعّالیّتش را در قالب یک اثر درخشان به جامعهء خوشنویسی و تاریخ هنر این سرزمین پیشکش کند؛ درست برخلاف هنرمندان به ظاهر پویا و پیوسته در حال گذاری که مصداق این بیتند:
فرصت نمیدهد که بشویم ز دیده خواب / از بس که تند میگذرد جویبار عمر
برآیند و فرآیند امیرخانی در دههء پنجاه «ترجیعبند هاتف اصفهانی» است که استوار و یکدست تحریر و در سنوات قبل از پیروزی انقلاب با چاپ نفیسی به زیور طبع آراسته شد. امیرخانی دههء ۶۰ در رسمالخطّ پربار و همیشه مانایش جلوه کرد. در دههء ۷۰ از «صحیفهء هستی» رونمایی شد و در مقاطع بعد هم رباعیات خیام و ... ارائه گردید.
میتوان طیّ یک مقالهء بلند تحقیقی، امیرخانیها را به مقایسه نشست و بارمبندی کرد. میتوان برای این سیر و سفر پرافت و خیز، قلّه و حضیض فرض کرد و حتّی برای برخی مقاطع و پروداکتهای استاد دل سوزاند.
درست این است که جای خالی شماری از آثار نفیس و دیدهنشدهء او که بر دیوار منزل مریدان و شاگردانش جا خوش کرده، یا احیانا در دست سوداگران جابجا میشود، در کتاب صحیفهء هستی مشهود است و به جایش برخی کارهای شتابزده با ترکیبهای نامناسب و تذهیب نافرم و ناهمگون قرار گرفته است.
قدر مسلّم، زندگی امیرخانی با وجود «ای کاش و کاشکیها» و «چه خوب بود اگر»ها، مصداق روشنی برای اثبات این حقیقت است که میتوان به رغم مشغلهء کاری و اداری و در عین حضور در کانون تنش و جنجال، از فرصتها بهره برد و در عرصهء تولید آثار فخیم و فاخر در کنار هنرجوپروری و مکتبداری بینظیر و اشاعهء سبک هنری مهر و امضادار در اقصینقاط این سرزمین اثرگذاری کرد.
سالهاست هم بر کرسی تدریس در انجمن خوشنویسان، هم هر جا مجالی برای بیان دیدگاههایم فراهم آمده، آنجا که سخن در باب شرایط یک خوشنویس یا اثر خوشنویسی موفّق به میان آمده، خوش داشتهام موءلّفههای سنجشپذیر و قابل اندازهگیری را توصیه کنم.
اگر از مرکّب خوشکشش یا کاغذ صاف و رام و قلم سختپوست و سنگین میگوییم، ملاکهای قابل فهمی در اختیار هنرجو میگذاریم تا خود برای آزمایش و تست، آستین بالا کند. در این حال اگر از استاندارد دور شد، فاصلهاش مشهود است؛ میتوان غلطهایش را با انگشتگذاری بر نقطهء درد یادآور شد و اگر جنبهای را هم تقویت کرد، پیداست.
امّا اگر از موءلّفهای همچون «صفای دل» گفتیم و تجلّی آن را در یک اثر خوشنویسی با «صفای خط» یاد کردیم، آیا میتوانیم به هنرجو خطکشی بدهیم تا بر اساس آن زلالی روح یک کاتب یا حضور عنصر صفا و شاءن را در یک اثر دیداری که با متریال مادّی تحریر شده و باید زیر نور طبیعی دیده میشود، متجلّی ببیند؟ و خود در صدد ایجاد این پارامتر در خط خود باشد و دقیق بداند چقدر کم دارد و باید چه کند تا چه شود؟
آنان که پیوسته از لزوم تصفیه و پالایش روح برای عرضهء هنر ناب میگویند، وقتی اغلب در توضیح و تفسیر مبسوط این ملاک - با همان سنّت سنیّهء نقطهگذاری دقیق که سالهاست در هنر خوشنویسی رایج است - باز میمانند، هنرجو را دچار سردرگمی میکنند.
خلط میان عرفان که امری ادراکی و ماورائی - و البتّه در جا و جایگاه خود لازم - است، با پدیدهای به نام خط که اسباب کتابتش به کمال، مادّی و فیزیکی است، به بیراهه میکشد. نمیتوانم خوشحالیم را از این امر پنهان کنم که منادیان لزوم اخلاقگرایی در هنر اگر در اوج مباحثه با دیگری احساس کنند که طرف از چماق معنویّت برای اثبات کلامش سود میبرد، در او براق میشوند که: «ایست! چرا هر وقت کم میآوری، عارف میشوی؟»
این، همهء حرف من در این پست نیست. گاه به رغم آنچه گفته شد، در رمز و راز دلبری و جذبهء برخی خطوط که به ظاهر صاف و صوف نیست و با رعشه و رنجه تحریر شده و کاتبش تیپی خراباتی و فارغ از چون و چند عالم مادّه دارد، حیران و انگشت به دهانم. آیا باید به رغم میل باطنی به حضور محسوس اما غیرقابل وصف عنصری به نام صفا و شاءن تن دردهم؟
توضیح عکسها:
۱ تا ۳: یک اثر از استاد فقید سید حسین میرخانی و دو اثر از استاد سید حسن میرخانی از مجموعهء عطوفت شمسی، عکّاسیشده با گوشی موبایل توسّط دوست لنگرودیم: علیرضا نوربخش
۴. مهر ۱۳۶۴ شمسی / تالار موزهء هنرهای معاصر تهران / اولین مجمع عمومی اعضای اصلی انجمن خوشنویسان ایران / از راست اساتید: عبّاس اخوین، کیخسرو خروش، محمّد سلحشور، سید حسن میرخانی، علیاکبر کاوه، محمد احصایی، عبدالله فرادی / عکّاس: واعظ تهرانی
۵. همان / خروج مرحوم استاد سیّد حسن میرخانی از مجمع مزبور / حضار در صف اوّل عکس: مهدی عطریان، ناصر جواهرپور، روانشاد سید حسن میرخانی، استاد غلامحسین امیرخانی، زندهیاد حمید دیرین
خط نستعلیق خط دشوار و دیریابی است. «نستعلیق مرا پیر کرد» سطریست تحریرشده از سوی یکی از برادران میرخانی و حاوی وصفالحالی غمبار. موحّدالکتّاب هم در یک مکالمهء درازدامن چندساعته در دی ۸۳ با این حقیر، مراتب بالای هنر خط را «غیور و دفعکنندهء رهپویان پیزوری و زپرتی» توصیف کرد.
صعوبت خط نستعلیق، مشهور و حالت ضربالمثل به خود گرفته است؛ تا آنجا که شجریان - استاد برجستهء آواز ایران - در کتاب «راز مانا» در پاسخ به سوءال خبرنگار که از پرسنگلاخبودن هنر آواز میپرسد، با آنکه بر این حقیقت که: «کار صعب است» صحّه مینهد و حتّی عنوان میکند که راه پرنشیب و فراز موسیقی را بدون استاد گذرانده، معالوصف منصفانه خط نستعلیق را سختترین هنر قلمداد میکند.
شاید این دشواری سبب شده که به شهادت تاریخ، حضور مردان در عرصهء خط بسی چشمگیرتر و موءثرتر باشد. گو اینکه نمیتوان منکر شد که تاریخ هنر «بانوان خوشنویس» چون گوهرشاد دختر
میرعماد (در نستعلیق) و امّسلمه (در خط نسخ) را در حافظه دارد و بدان میبالد.
پیش و عمدتا پس از پیروزی شکوهمند انقلاب شکوهمند اسلامی، عرصهء خوشنویسی نیز شاهد حضور گستردهء بانوان برای طبعآزمایی گردید. با این حال مدارج رشکانگیز این هنر همچنان در تیول جنس مذکّر باقی ماند.
عجبا از آنجا که شکستن قواعد سفت و سخت از سوی قلیلی از نوادر و نوابغ، خود در شمار قواعد است، درخشش حیرتانگیز چند بانو در این حوزه، این ذهنیت را که هنر خوشنویسی دست و بازوی مردانه میطلبد و بس، نقض کرد.
یکی از این بانوان فریده حکیمپور - زادهء قزوین و نشو و نمایافته در این شهر - است که از سوی استاد احمد پیلهچی استعدادیابی شد و تحت تعلیم قرار گرفت و به زودی استعداد بالا و فزون از عرف و عادتش رخ نمود.حکیمپور «نظیرهنویس» خوبیست. حمد میرزا غلامرضا را بسیار پذیرفتنی نمونهسازی کرده (اینجا) که به جراءت در میان بانوان خوشنویس بینظیر است. در تقلید برشهای میرعماد هم دست و ساعد توانایی دارد (اینجا)
امروزه احساس میشود حکیمپور به اندازهء درجهء هنریش مطرح و نامش بر سر زبانها نیست - و این خود جای بررسی و واکاوی دارد - با این حال هر از گاه در مسابقات خوشنویسی به خصوص آنجا که نمونهسازان موفق گویربایی میکنند، این بانوی ۳۸ ساله حضور مییابد و درخشیدن میگیرد.
نگاه به آثار او از دریچهء دوربین عکّاسی رضا شیخ محمّدی به خصوص در قالب چلیپا و دقّت زایدالوصفش در اجرای کلمات و حروف (گیرم سبک نگارش و مشربی که در آن تلمذ کرده و به پختگی رسیده، از نظر برخی مذاقها پسند نشود) چشم را به ضیافت زیبایی میبرد.
استاد احمد عبدالرضایی (نشو و نما یافته در قم) از مفاخر خوشنویسی این عهد که در حال حاضر عمدتا در چرخهء پذیرش سفارش کتیبه (به هر دو خط ثلث و نستعلیق) است، سالها در این راه پرسنگلاخ گام نهاده و به قلههای رفیعی از توفیق و کامیابی دست یافته است. عبدالرضایی در سنوات اخیر درگیر نگارش کتیبههای مسجد امام حسن عسکری(ع) در قم است. کتیبههای نستعلیق مصلای بزرگ تهران از آثار به یادماندنی این خوشنویس است. دیدن پست حاضر (سطر و چلیپای تحریرشده به سال ۱۳۷۰ شمسی) در اجابت به درخواست آندسته از دوستان که مایلند اثر قلمی این هنرمند توانا را مشاهده کنند، تنظیم شده است. امید که ناظران را خوش آید.
«علی رضائیان» در شمار هنرمندان خوشفکر قمی در عرصهء خوشنویسی است که همواره از پیروی بیچون و چرا از یک شیوهء بخصوص پرهیز داشته و تلفیق میان مکاتب قدیم و جدید را خوش داشته است.
رضائیان که چندین سال تدریس در انجمن خوشنویسان قم را در کارنامهء خود دارد و شماری از خوشنویسان از زیر دست او به دریافت مدرک ممتاز نایل شدهاند، هماکنون یکی از معدود کلاسهای دورهء فوق ممتاز را در قم اداره میکند. این خوشنویس چهل ساله در نگارش خطّ ثلث و نسخ هم پنجهای توانا دارد و به تازگی اجرای برخی از کتیبههای حرم امام خمینی(ره) را به پایان برده است.
رضائیان سالهاست برای تصحیح اوراق امتحانات رسمی انجمن خوشنویسان ایران در رشتهء نسخ و ثلث به تهران دعوت میشود و اخیرا داوری برخی از مسابقات کشوری از جملهء سومین جشنوارهء هنرهای آسمانی را به انجام رسانده است. نگارش چلیپای تازه و ملیحی از او بر اساس شعری از استاد حسینی موحد که تاریخ سال جاری را در پای خود دارد، نویدبخش آن است که او به رغم اشتغال به دانگ کتیبه همچنان در قالب چلیپا نیز آمادگی خود را حفظ کرده است.
که سیه کرد چشم یار مرا؟
که سیــــه کرد روزگـار مرا؟ کتبه
میکنــم گریه تا صبـــا نبرد الفقیــر عمـاد
از سـر کـوی او غبــار مـــرا
مرا زبان شکایت بیان نمیباشد / تو جور کن که مرا این بیان نمیباشد
تو کینهجو شدهای ورنه هیچ کس به کسی / همیشه در صدد امتحان نمیباشد
میرزا عبدالکریم که این اثر ممهور به مهر اوست، شاگرد ارشد میرزا غلامرضا اصفهانی است و از قرار معلوم این قطعه به خامهء او تحریر شده است.
محمّدعلی قربانی در شمار خوشنویسان خوب این سالیان است که خط نسخ را تحت تاءثیر استاد صمدی و نستعلیق را در قالب چلیپا، سطر و سیاهمشق مینویسد. گرچه هنر قربانی تحتالشّعاع شخصیّت هنری اساتیدی چون علی شیرازی و امیر فلسفی (از شاگردان یک نسل جلوتر ِ امیرخانی) کمتر از آنچه حقّ اوست، نمود دارد، به قضاوت ذوق و قریحهء خوبش در انتخاب مضمون مناسب برای نگارش چلیپا و ملیحنویسیاش در این قالب که نمونهای از آنها در این پست عرضه میشود، از بهترین شاگردان و پیروان شیوهء فاخر استاد غلامحسین امیرخانی به حساب میآید.
کاربری به نام «نسیم» که هر از گاهی در این وبلاگ به اظهارنظرهای مفید میپردازد، در ذیل پست قبل نوشته است:
سهشنبه 25 آبان 1389 ساعت: 10:18. حتما (این چلیپا) در شرایط خاصی نوشته شده که بیش از 60% کلمات ناجوانمردانه خراشیده شدن... نمی دونم چرا بهم برخورد! شایدم من دارم اشتباه می بینم...
در پاسخ عرض میکنم: از قضا دیشب بعد از آپلود این تصویر که به بستر رفتم, به نظرم رسید که بهتر است فردا صبح بلافاصله بعد از روشنکردن رایانه، تصویر را با تصویری با سایز کوچکتر - حتی در حد نصف مقداری که الان هست - جاگزین کنم. امروز به دنبال مشکلی که برای پمپ آب منزل به وجود آمد، تعویض تصاویر میسّر نشد.
کاربران گرامی واقفند که اصرار من برای اینکه اسکنهای این وب غالبا در سایز بزرگ و حداقل در عرض 1280 پیکسل عرضه شود, اینگونه مواقع که اصل قطعه با ساخت و ساز و تیغکاری همراه است، کار دستم میدهد. این نوع ارائهء آثار خوشنویسی با دقت و وضوح بالا که امکان زوم بر حروف و کلمات را در اختیار بیننده قرار میدهد، شاید مبتنی بر این طرز فکر است که هنرمند تنها مجاز به آشکارسازی و بزرگنمایی نقاط قوّت کارش نیست و ضعفهایش را هم باید در معرض دید قرار دهد. انگار استتار کاستیها مساوی و مساوق با عدم صداقت است. این مبنا البته که جای نقض و ابرام دارد; چرا که گاه شرایط برای خلق اثر هنری به کمال فراهم نیست و در عین حال از هنرمند، کار میخواهند. در این حال یا باید از عمل طفره رفت که سلیقهء بعضیها این نیست. یا باید کار را همراه با نمایش نقاط قوّت و ضعفش - تواءمان - انجام داد و صداقت را در نمایش خللها دانست که شاید لزوم مالایلزم باشد. راه سومی وجود دارد که راه شجریان است که در جایی از او خواندم که اگر در شرایط خستگی تارهای صوتی یا بیماری، مجبور به خواندن آواز شوم، تکنیکهایی بلدم که به کمک آنها میتوانم از نقاطی از حنجرهام بهره ببرم که ضعف کارم بروز پیدا نکند!
شاید اگر چلیپای فوق به قلم بنده - که نسخهء اصل آن به ۱۰۰ دلار در دهلی توسط حاج آقا مهدوی نمایندهء ولیفقیه در هندوستان خریداری شد - به یکی از این دو شکل (۱ و ۲) عرضه و ارائه میشد، کاستیهای خوشنویسی من (و نیز قلمگیریهای دوست هنرمندم زهرا بیات) دیده نمیشد و من از نقد و گلایهء «نسیم» جهیده بودم. نه؟
چلیپا به قلم و رقم عبدالرّحیم / تحریرشده به سال ۱۰۲۹ قمری
اصل قطعه در موزهء قلعهء سرخ دهلی Red-Fort-dehli نگهداری میشود.
با تشکّر از دوستم محمّدرضا ملازاده که این تصویر را برایم از هند ارسال کرد، امیدوارم در سفری که به این کشور در پیش دارم، موفّق به زیارت اصل قطعه از نزدیک بشوم. بلیت سفر را برای هفت اسفند تهیّه کردهام، ولی سفارت دولت فخیمهء هند هنوز ویزای سفر را برایم صادر نکرده است.
علی موحّدی نوجوان نوزده ساله که از حدود پنج سال پیش
در کلاسهای من در انجمن خوشنویسان قم ثبت نام و مشق خط کرد، با کوشش و جدّیّت موفّق شد در آزمون اردیبهشت ۸۸ مدرک ممتازش را اخذ کند. این پست اختصاص دارد به درج چند نمونه از خطوط علی موحّدی در موضوع چلیپا و کتابت.
از طریق اس.ام.اس دوست خوشنویسم امیرمیثم سلطانی مطلّع شدم که استاد نصرالله معین اصفهانی در روز سوم مهر ۸۸ دار فانی را وداع گفته است. ضمن عرض تسلیت به خاطر این مصیبت تلخ، تصویری از یک چلیپای نستعلیق را به قلم ایشان که به سال ۱۳۵۲ هجری شمسی تحریر شده، تقدیم بازدیدکنندگان عزیزم میکنم. اسکن این قطعه را دوست خوبم «خسرو مرادی» (آ.آزرم) a.azarm@gmail.com که خودش این روزها در مصیبت فقدان پدر بزرگوارش بسر میبرد، در اختیارم گذاشت که از ایشان تشکّر میکنم. این اسکن قبلا بدون واترمارک در ۵ بهمن ۸۶ در همین تارنما پابلیش شده بود. در ضمن یک شات فیلم کوتاه از مرحوم معین در اصفهان در کنار مزار میرعماد در جلسهای با حضور اساتید خط، در آرشیوم هست. ر.ک مینی.دی.ویهای کانورتشده. آپ پست: 97/9
هنرهای مستظرفهی شرقی، به اعتبار قدمت دیرینه، عبور از تونل قرون و گذر چندصدساله از فیلتر احساس و پسند نخبگان و خبرگان هنر و نقض و ابرام بیشمار و حکّ و اصلاح مستمر و آمیزش با سُنن ریشهدار و بعضآ آئینی که در طیّ ادوار طولانی رخ نموده است، اینک که در دستان ماست، البتّه متصلّب و تغییرناپذیر جلوه میکند. (ادامه)
پیوند خجسته میان دو بیت از یک غزل دلکش از شیخ مصلحالدّین سعدی شیرازی با درک و دریافت استاد کیخسرو خروش از قالب کهن چلیپا، در مجاورت تذهیب خوب و خاصّ کیوان شجاعیمنش به تولید این قطعهی زیبای نستعلیق (تصویر سمت راست) منتهی و منجر شده است.
شیوهی کیخسرو خروش مبتنی بر مهندسی دقیق کلمات و جاسازی و چیدمان حروف بدون توسّل به پیچیدهنویسی است. گویی کاتب خود را متعهّد میبیند که آنگونه بنویسد که مضامین مورد استفادهاش سهل و ساده قرائت شود. از این رو در این سبک و سیاق، نشانهای از چندکرسینویسی و افت و خیز کلمات و تراکیب معمّاگونه وجود ندارد. در این اثر آشکارا شاهد تاءثیرپذیری خروش از مرحوم استاد سید حسین میرخانی از اساتید برجستهی نستعلیق معاصر هستیم.
گفتنی است این اثر قبل از تذهیبشدن توسّط شجاعیمنش هم به دست من رسیده بود و اسکن سمت راست را از آن تهیّه کرده بودم که ظاهرا تذهیب مرحوم احمری یا زاویه را دارد. دوستم علیرضا نوربخش قطعه را در اختیار بنده گذاشت و عنوان کرد که استاد خروش آن را برای جناب خواجهتاش تحریر کرده است. در آن مقطع قطعه را با نوربخش معامله نکردم. ماهها بعد در خلال یک معاملهء سیصد هزار تومانی (بر روی این قطعه و سیاهمشقی از فتحعلی حجاب) این اثر هم به تملّک بنده درآمد. قطعهء فتحعلی حجاب را بعدا" به دوست عزیز کرمانیم عبدالله فکری به ۵۰۰ هزار تومان فروختم و قطعهء حاضر را هم که ۲۵۰ هزار تومان قیمت گذاشته بودم، در هفتهء آخر فروردین ۹۱ به ۲۲۵ هزار تومان به دوست عزیزم عبّاس حقّانی ساکن بیرم لارستان فروختم. خداوند تمام دوستانی که اسمشان در این پست آمد و از جمله خودم را حفظ کند!
تاریخ قبلی پست: ۲۴/۱/۸۸ / آپدیت پست در فروردین ۹۱
شعر: حضرت حافظ / خوشنویسی: رضا شیخمحمّدی
(تحریر: اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی)
اجرای سمت راست: نگارگری (گل و مرغ): اسدالله فقیهی
(اجرا: ۱۳۸۸) / قیمت: دو میلیون توماناین قطعه در خلال یک معامله در زمستان ۹۲ به ثمن بخس به غیاث علوی در قم واگذار شد. عجبا که این چلیپا همان تابلوییست که به خاطرش یک بار به قزوین رفتم و با دعوا و پرخاش از رئیس وقت حوزهء هنری پس گرفتم (اینجا)
اجرای سمت چپ: نسخهء دیگری از این شعر است که ابتدا همراه با مجموعهای از خطوطم برای تذهیب به استاد سید حسین نجومی دادم و مدتی بعد پسش فرستادند و عذر آورند که وقت ندارند. در تابستان ۹۱ آن را برای تذهیب در اختیار فرزانه جعفری نگارگر اصفهانی قرار دادم. / اسکن اصلی >> اینجا
اواخر آذر ۹۱ فرزانه جعفری حاصل کار را در سفری که از اصفهان به قم آمد، در دیداری که در پارکینگ منزلمان داشتیم، به همراه اثر دیگری از من که تذهیبش کرده بود، تحویلم داد. سریعا" از هر دو اسکن تهیه کردم. نرخ تذهیب را ابتدا برای هر دو کار یک میلیون تومان اعلام کرد که سرم سوت کشید ولی سعی کردم به رویم نیاورم و فقط کمرمق بگویم: جدّی؟ تا ایشان هم بگوید: چون شمایید، دوتاش به ۸۰۰ ه.ت و این آخر تخفیف است! ... فردایش قطعهء چلیپا را بعد از تماس تلفنی با خانم جعفری با دوچرخه مقابل منزل یکی از بستگانش در قم بردم که شب را آنجا مانده بود. تحویلش دادم و عنوان کردم برخی سفیدیهایش اذیتم میکند. مقدور هست باز رویش کار کنی و بیاضها را خنثی و خاموش کنی؟ گفت: چرا که نه؟ و قطعه را تحویل گرفت. بعد از چند ماه، به دنبال چند تماس، با مشکلات بسیار ۴۰۰ ه.ت بابت تذهیب دوم که عذری برای مرجوعکردنش نداشتم، فراهم و به حساب فرزانه واریز کردم. اما تا امروز که خرداد ۹۲ است، سراغی از چلیپا نگرفتهام که گرفتن همان و مطالبهء حقالزحمه همان... لینک فیسبوکی: اینجا
خیال میکنم از بهترین شیوههای دعوت مخاطبین به ارتباط برقرارکردن با محصولات فرهنگی خوب و تلنگرزدن به اذهان و فعّالکردن ضمایر برای درک نکات زیباییشناسانهی آثار هنری، تحلیل همزمانِ دو اثر با مضمون واحد، از راه مقایسه و تطبیق است.
بیشک قیاس تطبیقی ِ حکایت «خسرو و شیرین نظامی» با همین داستان که فردوسی آن را به نظم درآورده است، بسی بهتر از خوانش ِ منفرد هر یک از این دو منظومه، دقایق، رموز و تکنیکهای داستانپردازی و بیانگری این دو حکیم را علنی و آفتابی میکند.
در فرصت مقایسه و مقابله، محسّنات و معایبی از هر دو اثر به چشم میآید که در روءیت انفرادی این اتّفاق نمیافتد.
استاد بزرگ خوشنویسی معاصر: غلامحسین امیرخانی در کتاب «صحیفهی هستی» خود در بخشی به نام «مطابقتها» به چاپ آثاری از خود با مضامین یکسان و تراکیب متفاوت، در مجاورت یکدیگر دست زده است که البته به لحاظ نزدیکی و گاه همزمانی تاریخ اجراها، تفاوت محسوسی در حس و حال آثار دیده نمیشود. اگر تنظیم این بخش از کتاب به عهدهی من نهاده شده بود، آثار مربوط به ادوار مختلف امیرخانی را در کنار هم به چاپ رسانده، فرصت مقایسه به وجود میآوردم.
فراموش نمیکنم یک بار در اوایل دههی ۶۰ از حضرت استاد، یک ترکیب قصارنویسی زیبا بر اساس مصراع «فهم و خرد به کنه کمالش نبرد راه» در مجلّهی «فصلنامهی هنر» به چاپ رسید که جای خالی آن در صفحهی ۱۳۰ کتاب صحیفهی هستی که دو اجرا از این مصراع و هر دو مربوط به سال ۱۳۷۲ در آن درج شده، مشهود است. مقایسهی آثاری که در ادوار و اطوار هنری مختلف ترقیم شده است، سوژهی خوبی برای طرح بسیاری از مسائل فنّی و تفنّنی است و صدالبتّه این مقایسه بسا که به ترجیح اثر متأخّرتر نینجامد.
به رغم مدّعیانی که در قابلیّت ابزار نت و بلاگ برای طرح مطالبی از این دست، تشکیک میکنند و عرصهی کتاب و مجلّه را برای این منظور مناسبتر تشخیص میدهند، شاید در آینده با ارائهی اسکن از برگهایی از دو ترجیعبند هاتف اصفهانی به قلم و رقم جناب امیرخانی که به فاصلهی زمانی سیزده سال از هم نگارش یافته و به چاپ رسیده است، این مقایسه و تطبیق ِ نشده را در این محیط انجام دهم.
در پست حاضر که ادامهی پست احوال و آثار جناب موحّد محسوب میشود، به مقایسهی تطبیقی و تحلیلی دو چلیپا با مضمون واحد از دو خوشنویس (یکی موحّد و دیگری علی رضائیان) مینشینم. گفتنی است:
در دیدارهای حضوری که با برخی دوستان داشتم، قبل از ارائهی همزمان ِ این دو چلیپا، همواره شاهد تحسین دوستان از اجرای «رضائیان» (خوشنویس باسابقهی قم و در شمار مدرّسین انجمن خوشنویسان این شهر و از مصحّحین اوراق امتحانی تهران در رشتهی خطوط عربی) بودم. ولی وقتی فتوکپی خطّ موحّد را به این دستشان دادم و اجرای رضائیان را به آن دستشان و فرصت چرخش نگاه از یکی به دیگری به وجود آمد، متعجّبانه اعتراف میکردند که دقایق بکاررفته در خطّ استاد موحّد - که امتیاز کشف این مضمون زیبا در قالب چلیپا هم به نام اوست - بیشتر است.
خوشا اگر بازدیدکنندگان وبلاگ که ادامهی مطلب را میخوانند، با تهیّهی پیرینت از سایز بزرگ این دو چلیپا و کنار هم گذاشتنش، در این مقایسه سهیم شوند:
مقایسهی تحلیلی و تطبیقی دو چلیپا
در مصراع اوّل، نقطههای کلمهی «شد» در اجرای رضائیان خارج از محدوده و به قول استاد احمد عبدالرّضایی در آفساید است! در حالی که در اجرای موحّد، نقطهها در محدودهی قوس کشیدهی «عمر» قرار دارد و نیروهای جانب مرکز به راحتی به این نقطهها وارد میشود. جواب و قرینهی این حالت در مصراع چهارم آمده و «فه» در کلمهی «طرفه» به مرکز قوس رانده شده است. جالب اینکه در مصراع دوم که نقطهی کلمهی «هنوز» در مرکز این میدان قرار گرفته، امتداد دم میم از سطر بالا که با این نقطه تصادم کرده است، بر مرکزیّت آن تاءکید میکند.
شاید بتوان امتداد الفها و حتی دم میمها را تارهای چلیپا و حروفی چون ب کشیده را پود در نظر گرفت. با نگاه به چلیپای موحّد حس میشود که امتداد این الفها در این اجرا بسیار خوب نقشآفرینی کرده و گرایش متعادل آن به سمت راست خیلی زیباست. در اجرای رضائیان، الفها عمودتر است که جالب نیست. در برخی موارد مثل الف تما در «ناتمامیم» به نظر میرسد که پیچشی در سمت مخالف (چپ) مشاهده میشود که ناصواب است. در مواردی مثل «که» در سطر سوم، لازم است حالت ایتالیک حرف الف کمتر شود تا سنگینی سرکش، احساس ِ سقوط کلمه را به سمت راست ایجاد نکند. در اجرای موحّد این نقیصه مشاهده نمیشود.
بنگرید به کرسیبندی در سطر اوّل اجرای موحّد و آن را با اجرای رضائیان مقایسه کنید. رضائیان راه ساده و هموار را برگزیده است. حروف و کلمات عمدتاً در جوار هم و بر یک کرسی (گیرم کرسی قوسدار و نه مستقیم) استقرار دارند. در اجرای موحّد افت و خیز و ناهموارسازی خوبی در مصراع میبینیم و شاهد چندکرسینویسی هستیم. سطر تا پایان ِ کلمات «شد عمر تمام و» یک کرسی دارد. به ناگاه در کلمهی «ناتمامیم» افت شدید کرسی را شاهدیم.
«واو» بعد از میم «تمام» حالت معلّق دارد و پاساژ لازم بصری را برای انتقال از میم تمام به نای ناتمام ایجاد کرده است. به نظر حقیر گویی در اجرای موحّد، کرسی فرضی خط نه با توجّه به تحتانیترین قسمت هر کلمه که با عنایت به فوقانیترین قسمت کلمات سطر اوّل (با لحاظ نقطهی کلمه) در نظر گرفته شده است. در واقع، مسطری که برای این مصراع (و نه البتّه دیگر سطور این چلیپا) میتوان با مداد ترسیم کرد، مماس با سطحالعرش مصراع است.
علی رضائیان چلیپا را با نگاه به اجرای موحّد و تعمّداً با لحاظ تغییرات اندکی در آن - همچون جابجا کردن کشیدهها و نیممدهای سطر سوم - نگاشته است که این تغییرات، پیشنهاد بهتری در ترکیب این چلیپا نیست.
در سطر سوم اجرای موحّد، کلمهی «طلب» کاملاّ بر پایهی کلمهی «راه» نوشته شده است. عجبا که بر خلاف شیوهی استاد امیرخانی که در اینگونه موارد، الف کلمهای مثل «راه» با اقتصار و کوتاهنویسی برگزار میشود، موحّد بدون اینکه الف را به نحوی بنویسد که برای کلمهی طلب، مزاحمتی ایجاد کند، چیزی از آن کم نگذاشته و فرم توسریخوردهای از آن تحویل بیننده نداده است.
در حرف «ر» از کلمهی «در» در سطر سوم که طبق تعالیم اساتید و در حالت استاندارد باید به صورت خنجری و در دل قوس دال اجرا شود (مثل اجرای این کلمه در سطر دوم و سوم) تماشاگر ِ خرق عادت هستیم. شاید کاتب خواسته است با این کار کلمات خرداندامی نظیر «د» و «ه» و «ر» را که در مجاورت هم آمدهاند، همقامت کند و بیاض فوقانی آن را کنترل نماید.
مقایسه کنید کلمهی «دوزخ» را در دو اجرا. در اجرای موحّد به نظر میرسد که حرف «خ» حالت ایرانیک دارد، یعنی محور کلمه به سمت چپ صفحه گرایش یافته و منتهیالیه قوس «خ» به سمت حروف دال و واو و ز نزدیکی کرده است. این نزدیکی، ضامن انسجام کلمهی «دوزخ» است. در حالی که در اجرای رضائیان که محور خ عمود است، گسستی بین حرف خ و حروف ماقبل آن داریم.
بنگرید به حرکت زیگزاگی زیبا در سطر دوم چلیپای موحّد. انگار با قوس «تیم» به پایین سر میخوریم و پس از طی سرسره، به قلّهی «واو» پرتاب میشویم. از سرازیری دم واو به «خا» فرومیغلتیم. از دیوار الف ِ «خا» بالا میرویم. آن بالا یک میم آرمیده است. با قوس «میم» دوباره به پایین میخزیم. آنجاست مشاهده میکنیم که سرسرهی بزرگی به نام «هنوز» در برابر چشماندازمان قرار گرفته است و راهی هم برای صعود به آن نیست. شاید هم دیگر حوصلهی بالا رفتن و فروغلتیدن در ما به اتمام رسیده است!
از مشکلترین دقایق خط آن است که بتوانی در مصراعی شبیه مصراع سوم، کشیدهی «ب» را در جایی تعبیه کنی و شیببندیاش را به نحوی انجام دهی که در امتداد بصری نیممدّ «ت» در کلمهی عمریست دیده شود. رضائیان از پس این مهم برنیامده و کلمهی «طلب» در مدار نیست.
آنچه گفته شد، علیالحساب عمدهی گفتنیهای من در مقایسهی این دو چلیپا با چشمگردانی از هر کدام به دیگری که مقابل میز کارم به دیوار الصاق کرده بودم و دست بر کیبورد رایانه داشتم، به ذهن و ضمیرم خطور کرد. سوگمندانه در پایان این پست عرض و عنوان میکنم:
شاید پست حاضر نخستین پست اینترنتی باشد که در آن انگشت تاءیید و تاءکید بر تبحّر زایدالوصف جناب «موحّد حسینی» در حوزهی چلیپانویسی نهاده است. این مهارت، هم شامل توان بالا در اجرای مفردات و حسن همجواری میان حروف و کلمات است و هم اعمال ذوق و قریحه در انتخاب مضمون که در اینجا رباعی موءمن یزدی برای این منظور برگزیده شده تا ثابت شود میتوان بیرجوع به دیوان خواجهی شیراز و خیّام هم چلیپای خوشترکیب یافت و نگاشت. گو اینکه به زعم من ترکیب این چلیپا بر برخی چلیپاهای نگاشتهشده از سوی حضرت امیرخانی که بر اساس اشعار سعدی و حافظ رقم خورده است، ترجیح دارد.
حال درد و دریغ اینجاست که چرا نام و ذکری از کسی که پایهی نظم هندسی چلیپا را اینهمه بلند کرده است (در پستی مستقل به ارائه و تحلیل بیست چلیپا از ایشان خواهم پرداخت) در این میان و این میدان نیست؟ و چرا جا و مجال برای ترکتازی خوشنویسان کممایه و دونپایه در عرصهی چاپ و تسخیر بیزاریآور بازار فراهم است؟ آیا انباشت ظرف ِ عرضه با نمونههای نازل هنر، به اعوجاج ذوق و پسند مخاطب و رضامندیاش به وضع موجود نمیانجامد؟ گناه این قصور و تقصیر را با چه درصدبندی باید میان متولیّان هنر، میدانداران، حاشیهنشینان، اهالی رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری، اربابجمعی مطبوعات، وبلاگنویسهایی چون این چاکر چرک و حتّی شخص شخیص هنرمندی که اینهمه خوب مینویسد، تقسیم کرد؟
چلیپای منتشرنشده با رقم میرعماد حسنی که در حاشیهی سمت چپ آن قطعهی شکستهی فوقالعاده نفیسی به چشم میخورد که برخی آن را منسوب به درویش عبدالمجید طالقانی میدانند.
استاد عبّاس اخوین در پشت این قطعه ابراز عقیده کرده است که نستعلیق به خطّ مرحوم میرزا غلامرضاست که مشق میر نموده و شکسته با نظر استاد مشعشعی، میرزا کوچک است.
با تشکّر ویژه از دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی که اجازه داد از این قطعه در روزهای اخیر اسکن تهیّه کنم. قیمت قطعه: ۱۰ میلیون تومان
بسیار مایلم که این وبلاگ خوشنویسی
- که به شهادت برنامهی «وبگذر» هر روز از سراسر جهان به خصوص وطن عزیزم ایران حدود ۱۰۰ تن بازدیدکننده را به خود جلب کرده است (هر فرد به طور متوسّط ۳ بازدید = جمعاً حدود ۳۰۰ بازدید) برای فرونشاندن عطش علاقمندان به خوشنویسی با سلیقههای مختلف به کار آید و گرایش صاحب بلاگ به برخی شیوهها سبب برخورد گزینشی و سلب فرصت از دیدهشدن برخی آثار نشود.
در این راستا در پست حاضر چلیپایی از یکی از برجستهترین اساتید نستعلیق معاصر: استاد عبّاس اخوین که
بر اساس دوبیتی عمرخیّام تحریر شده است، تقدیم میشود.
«گل و مرغ» golomorq golomorgh اثر،
کار هنرمندانهی جناب فقیهی است که در کارگاه استاد روحالله فاضلی وادقانی در قم هنرنمایی میکند.
این چلیپا که فاقد رقم و در بخشهایی دچار آسیبدیدگی است، متعلّق به دورهی صفوی و واجد صفا و شاءن خاصّی است. قاطعیّت کاتب در نگارش دوایر و عدم تردید و تزلزل در اجرای آنها مشهود است که نمونهی آشکار آن در حرف «ی» از کلمهی «گیتی» به وضوح پیداست. کاربران عزیز میتوانند با انتخاب سایز بزرگ تصویر، این امتیاز را از نزدیک مشاهده کنند. شیببندی و دندهبندی صحیح و استادانه در کلمهی «رنگست» و تکنیک خاصّ انتقال از میم به دایره در کلمهی «زمین» و مرکّببرداری و مرکّبگذاری استادانه در حرف صاد و حاء در کلمهی «صاحب» و اجرای صحیح و سالم «خا» در کلمهی خاص که به تعبیر استاد حسینی موحّد از «مصیبتهای روزگار» است، از نقاط قوّت و دیدنی این اثر نفیس است که به تازگی وارد مجموعهی حقیر شده و به کاتب آن به درستی معلوم نیست. هر چند میتوان احتمالاتی در این خصوص داد. شایسته است دوستان در این باب اظهار نظر کنند. قطعه در سایز کاملاً بزرگ
اندازهی اصلی بدون احتساب حاشیه: ۸ در ۱۶ سانتیمتر
خط بنده با مونتاژ / قطعه بندی / گره چینی و تذهیب
استاد سید حسین نجومی / دستمزد: ۱۰۰ ه.ت
نسخهء اصل این اثر در تلهفیلم «مرگ یک شاعر»
به کارگردانی حسن هدایت که به زندگی میرزادهء عشقی - شاعر و روزنامهنگار عصر مشروطه - اختصاص دارد
و توسط سیمافیلم تولید و آمادهء پخش شده،
در لوکیشن فیلم به عنوان تابلویی بر دیوار خانهء میرزاده مورد استفاده قرار گرفته است.
این اثر را در یک معامله به امیر عاملی قزوینی فروخته بودم.
آدرس اسکن در آرشیو شیخ: آر ۸۹ و ۱۰۰ و ۱۱۲ و ۱۳۳ و ۲۳۸
شعر:
استاد شفیعی کدکنی
آن فروریخته گلهای پریشــــان در باد
کز پی جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمهی نیمشب مستان باد
تا نگوینــــــد که از یـاد فراموشــــــانند
این قطعه را استاد امیرخانی در اوایل دههی ۶۰ شمسی به یاد شهید علیاصغر عاملی برادر امیر عاملی دوست شاعر و کلکسیونر قزوینیم تحریر کرد و از طریق پست برای امیر عاملی که در جبههی کردستان (مهاباد) بسر میبرد، فرستاد. (از قطعه پیداست که برای قرارگرفتن در پاکت نامه از دو نقطه تا خورده است.)
این اثر را اوایل زمستان ۸۶ در خلال یک شب مبادله و معاملهی خط که با امیر عاملی داشتم، از ایشان خریدم و مدتی در مجموعهی شخصی حقیر قرار داشت. تزئین دور اثر توسّط خود عاملی و در همان سنوان انجام شده است. این قطعه را بعدا در جریان یک مبادله و معامله با امیرمیثم سلطانی به ایشان فروختم. سلطانی آن را برای تذهیب در اختیار کیوان شجاعیمنش قرار داد. اسکن سمت چپ را بعد از تذهیب توسط کیوان تهیّه کردم. قطعه بعدا به فروش رفت و در حال حاضر نمیدانم در اختیار کیست؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سایز بزرگتر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آپدیت پست در ۲۲ آذر ۸۸
چاپ آثار قدیمی خوشنویسی از جهاتی شبیه ساخت یک فیلم سینمایی است! البتّه از آندسته فیلمهایی که قرار است محیطهای فاقد برق روستایی را که اسباب روشنایی اهالی، پیهسوز، فانوس، چراغ موشی یا نهایتاً چراغ زنبوری است، به تصویر کشد. طبعاً در چنین فیلمهایی نباید حضور فیلمبردار و کارگردان و عوامل صحنه و اسباب نورپردازیشان از قبیل پروژکتورها دیده و حتّی حس شود و باید کاملاً طبیعی و مناسب با صحنهای که قصد بازسازی آن را دارند، جلوه کند.
این حسّاسیّت در مواقعی که میخواهیم آثار خطّی قدیمی چندصدساله را تذهیب کنیم یا برای ارائه در قالب چاپ مهیّا کنیم هم وجود دارد. عنصر رنگ و نفیسبودن چاپ و مرغوبیّت کاغذ به رغم جلوهای که به کار میدهد، نباید مزاحمت ایجاد کند و حسّ قدمت را از بیننده بگیرد.
دو تصویر از یکی از شاهکارهای استاد کل خوشنویسی: میرعماد قزوینی در این پست تقدیم بازدیدکنندگان عزیز میشود که مقایسهی آنها که دو جلوهی مختلف از یک اثر خوشنویسی است، آموزنده است. تصویر سمت راست از کتاب «قطعات منتخب استاد بزرگ خطّ نستعلیق میرعمادالحسنی» که انتشارات یزدانی در سال ۱۳۸۲ به چاپ آن مبادرت کرد، انتخاب شده است.
تصویر سیاه و سفید سمت چب هم قدیمی و ظاهراً محصول دوربین مرحوم عبدالله قاجار است.
با تشکّر از دوست اصفهانیام عادل محمّدی که در سفر زمستانیاش به منزل بنده در قم این عکس را به من هدیه کرد.
تصویر اجرای سمت چپ بدون واترمارک ولی در سایز کوچک >>> اینجا
عکسی که تقدیم میشود، مربوط به چلیپایی اثر دست و پنجهی استاد غلامحسین امیرخانی در اوایل دههی ۶۰ شمسی است و در شمار عکسهایی است که آقای واعظ تهرانی در نمایشگاه انفرادی استاد در تهران از تابلوهای ایشان تهیه کرد و دو نسخه از هر عکس را در همان مقطع در اختیار دوست و استاد خوشنویسی بنده جناب احمد پیلهچی قزوینی قرار داد.
آقای پیلهچی از سر مهر و شفقتی که به بنده داشت، یک نسخه از هر عکس را به من مرحمت کرد. گفتنی است:
کارنامهی درخشان هنری استاد امیرخانی به چند دوره قابل قسمت است.
یک دوره مربوط به قبل از پیروزی انقلاب و مقطع همکاری ایشان با مجلهی هنر و مردم که فرآوردهی این دوره شاهکاری است به نام ترجیعبند هاتف که برخی از ذوقها این اثر را از ترجیعبند دومی که استاد بعد از پیروزی انقلاب نگاشتند و منتشر نمودند، برتر و سرتر میدانند.
دورهی دوم بعد از پیروزی انقلاب رخ نمود و حاصل آن رسمالخط استاد امیرخانی است که در سال ۶۲ به دست طالبان و مشتاقان رسید.
دورهی سوم مربوط به دههی ۷۰ و کارهای ناب کتاب صحیفهی هستی است. دورههای بعد هم با قصیدهی قرآنیه و رباعیات خیام بروز و ظهور یافت. عجیب این که در مقاطع اخیر هنری استاد امیرخانی بدواً تصور میرفت که استاد به افول و بازنشستگی هنری رسیده و در خصوص او، خداحافظی در اوج و بوسیدن تشک کشتی بایسته است. اما دیری نگذشت که این باور حس شد و تقویت یافت که امیرخانی تازهای زاده شده است. حتی جدیدترین اثر استاد - مناجات منسوب به امیرالموءمنین علی(ع) - انگار همچنان حرف برای گفتن دارد. خلاصه اینکه هر دم از باغ استاد امیرخانی بری میرسد.
از این حیث به نظر میرسد که جناب امیرخانی با استاد شجریان قابل تشبیه و تنظیر است.
در پست ۱۰۱ وبلاگ حاضر در ۲۶ خرداد سال جاری اسکن یک چلیپا از استاد غلامحسین امیرخانی را در وبلاگم به این شکل قرار دادم:
چلیپایی از استاد امیرخانی متعلق به حدود سال ۵۹ شمسی
که اصلش را زمانی در دست دوست خوشنویسم امیرمیثم سلطانی دیدم.
دوست عزیزم سعید از اروپا در ۱۸ مهر ۸۶ در خلال نامهای خصوصی برایم آورد:
سلامي از دوردست!
براستي يقين داريد كه قطعه (هزارت دل٠٠٠) از كارهاي استاد اميرخاني ست؟
به چه دليلي يا دلايلي؟
سعيد
در پاسخ این دوست در ۲۲ مهر ۸۶ این کامنت را در ذیل همان پست قرار دادم:سعید جان! به تو حق میدهم که بین سبک و شیوه ی نگارش این اثر با آثار معروف استاد امیرخانی تفاوتهای آشکاری احساس کنی. ولی به یاد داشته باش که از نگارش این اثر حدود سهدهه میگذرد. در آن ایام استاد هنوز تحت تا’ثیر اساتیدشان نظیر دو برادران میرخانی و مرحوم کاوه بودند و سبک خاص خودشان را نیافته بودند. اگر به نوع آثاری که در مجلهی «هنر و مردم» قدیم از استاد امیرخانی چاپ میشد دقت کنی (البته اگر به آن ها دسترسی داشته باشی) خواهی دید که در همین حال و هواست. به هر حال از دقت بجای تو تشکر میکنم. اگر برایت مقدور است شماره تلفنت را به طور خصوصی برایم ارسال کن تا بیشتر با هم در باب خط و خوشنویسی گپ بزنیم.
این دوست در ۵ دی ۸۶ برایم ایمیل زد:پا تشكرازعنايتتان نسپت به سوال من در مورد چليپاي (هزارت دل٠٠٠)با توجه به محدوديت بنده در نگارش حروف عربي اجازه ميخواهم توجهتانرا مختصرا به چند نكته جلب نمايم كه بنده تاكنون در كارهاي قبلي استاد هم مشاهده ننموده ام٠قوس مدات (ت)
اتصال (ش و ه) در كلمه (ويشه)دايره غ و ش در كلمات (داغ و ويش)ومهمتر از همه شيوهي تحرير (هني) كه از ديد بنده
دليلي موجه در رد انتساب اين قطعه به آقاي اميرخانی است. شما در جواب نامه بنده به تاريخ رقم اين قطعه اشاره فرموده ايد كه مربوط به سال ١٣۵٩ ميباشد واينكه استاد هنوز شيوه ى خاص خود را تجربه نكرده بودند٠ خوشبختانه در ارشيو محقر خود قطعاتي از استاد يافتم كه در مجله ي هنرومردم بچاپ رسيده و تاريخ رقم آنها نيز به سالهاي ۵٢ و ۵٣ برميگردد٠ اين دو قطعه را بصورت دو فايل جداگانه انضمام كرده ام٠ اميدوارم با عنايت به اين قطعات و ديگر آثار متقدم ايشان نظر مجددتان رادر اين باب مشاهده كنم٠علاوه بر اين دو اثر از استاد اميرخاني به چليپايى قديمي بر خوردم بدون امضا٠ با توجه به شيوايي و قدرت قلم راقم در نگارش اين چليپا بنده احتمال ميدهم كه از آثار برادران ميرخاني وخصوصا مرحوم استاد سيد حسن باشد٠ نظر جنابتان چيست؟در ضمن گزارش خواندنيتان را از كنسرت آقاي شجريان مشاهده نموده و از حسن دقتتان لذت پردم٠ خصوصا درمقايسه پدر و پسر٠ گفتگو را در اين باب به فرصتي ديگر حواله ميدهم٠ديگر آنكه تاخير در جواب نطرتان را تنها حمل بر مشغله بيش از حد بنده بدانيد٠ من در اروپا زندگي ميكنم و بالطپع زندگي روزمره انرژي چنداني براي رسيدن به امورات ديگر باقي نميگذارد٠ بنده بعلت بالا بودن وجه مكالمه ي تلفني به اروپا و همچنين از اروپابه ايران ترجيح ميدهم مكالماتمانرا از همين طريق پي بگيريم هر چند كه بنده در نگارش حروف بفارسي مشكل دارم٠ آدرس پست الكترونيكي بنده نيز اين است:saiha18@hotmail.comشاد وسرافراز پاشيد. سعيد
چلیپایی از استاد امیرخانی مربوط به سال ۱۳۶۲ که دارای کلمات خاصی چون غضنفر و طپانچه است که کمتر در چلیپا دیده شده است. در همان سنوات تحریر این اثر، عکسش از طریق دوست و استادم احمد پیلهچی به دستم رسید. عکسها را ظاهرآ آقای واعظ تهرانی از نمایشگاه خوشنویسی استاد امیرخانی که در همان سنوات برگزار شده بود، تهیه کرده بود. قرار بود یک نسخه از عکسها را برای آقای پیلهچی چاپ کند. بنده هم به اعتبار همجواری و انس مداوم با جناب پیلهچی از این موهبت برخوردار شدم که یک نسخه از تمام عکسها در اختیار من قرار گیرد. در این سنوات همواره این چلیپا را دوست داشتهام؛
هم خوش ترکیب است و هم خوش مرکب! اینک بعد از حدود دودهه که از این عکس مراقبت کردهام، اسکن آن را تقدیم بازدیدکنندگان وبلاگ میکنم.
چـو نقش کعبتیـن بخت میمون
بدادش داو هفت از خال موزون
عدو را مهرهی طالـع به بیرون
نشد از شش در سلطان مظفر
این چلیپا را که منسوب به محمّدحسین شیرازی (کاتبالسلطان) است، در ازای یک نسخه قرآن نسخ منسوب به عبدالله عاشور که از محمود حبیباللّهی خریده بودم و زمانی در دست حسن اعرابی بود، از دوست خطبازم امیر عاملی گرفتم.
برای وجه انتساب این قطعه به مرحوم کاتبالسّلطان دلایلی متعدّدی میتوان شمرد که غیر از سبک و سیاق نگارش و برش مفردات، به انتخاب مضمون نیز میتوان اشاره کرد، چرا که از کاتب مزبور چلیپاهای رقمداری در وصف مظفرالدّینشاه دیده شده است، از جمله چلیپایی که استاد امیرخانی نیز مبادرت به بازنگاری آن نمودهاند و مصراع چهارم آن این است: «قطب فلکِ مظفرالدّینشاهی»
چلیپای کعبتین را در زمستان ۸۹ در خلال نمایشگاه خوشنویسیم در مس سرچشمۀ کرمان به همراه تعدادی از خطوط کلکسیونم به نگارخانۀ مس این شهر فروختم. بابت این چلیپا دو میلیون تومان دریافت کردم.
آخرین آپدیت: اردیبهشت ۸۸، شهریور ۸۹، فروردین 97
یک چلیپای موزهای، نفیس و منتشرنشده از:
استاد غلامحسین امیرخانی
تحریر در آذر ۶۲ شمسی با متن فوقالعادهی:
«چار چیز است که گر جمع شود در دل سنگ / لعل و یاقوت شود سنگ بدان خارایی
پاکی طینت و اصل گهر و استعداد / تربیتکردن مهر از فلک مینایی»
با تذهیب طلا کار استاد رامین مرآتی
اصل قطعه به تازگی توسط حقیر - رضا شیخ محمدی - از دوست خطبازم امیر عاملی خریداری شد. امیر عاملی ابراز کرد که این قطعه را در یک جلسهی تحلیل چلیپا در تهران که نمونههای متعدّد چلیپا از اساتید قدیم را به صورت اسلاید نمایش میدادند (یا امیر عاملی نمایش میداده؟) به نمایش گذاشتند. در آن جلسه استاد امیرخانی نیز حضور داشتند و بعد از جلسه ظاهراً به عاملی گفته بودند که این قطعه را به بنده بدهید و در ازایش چند قطعه از کارهایم را به شما میدهم. عاملی افزود: این قطعه را در ازای یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان وجه نقد به اضافهی معادل ۲۰۰ ه.ت از خطوط خودش خریداری کرده و ۱۰۰ ه.ت نیز بابت تذهیبش به رامین مرآتی پرداخته است.
یادآوری: دوست خوشنویس قزوینیام علیاکبر پگاه (که در پاییز ۹۰ مدرک استادیش را هم گرفت) در جریان برگزاری نمایشگاه خوشنوسیم در قزوین که چلیپای فوق را هم به نمایش گذاشتم، ابراز کرد:
« این اثر زمانی در تهران در اختیار آقای معصومی (نقّاش گل و طبیعت) بود و یک روز هم نسخهء بدون تذهیبش در دست من امانت بود.»
آدرس اسکن اثر در آرشیو شیخ: آر ۷۰ و آر ۸۹ / شمارهء لیبل تابلو: ۷۹
چلیپای منتشرنشده و خام (بدون تذهیب)
اثر: استاد غلامحسین امیرخانی
تحریر در اردیبهشت ۸۳
معرفی چلیپای فوق در سایت کلوب.کام قیمت اثر: فروخته شد
چلیپایی از استاد امیرخانی متعلق به حدود سال ۵۹ شمسی
که اصلش را زمانی در دست دوست خوشنویسم امیرمیثم سلطانی دیدم.
دو چلیپا به قلم و رقم استاد کیخسرو خروشکه به تازگی وارد مجموعه من شده است فروخته شد
قیمت اثر: ۱۲۰ هزار تومان فروخته شدقیمت اثر: ۱۲۰ هزار تومان فروخته شد
چلیپای دیگری به قلم و رقم استاد کیخسرو خروش
با تذهیب: پروانه عسکری در سال ۸۵
که زمانی اصل آن در اختیار حقیر بود:
قیمت اثر: فروخته شد
چهار چلیپا
اثر: علی رضائیان
مدرس انجمن خوشنویسان قم
و مصحح انجمن خوشنویسان ایران
دو چلیپا از خوشنویس خوب و مشهور: سید رضا بنیرضی.
این دو چلیپا متعلق به سال ۱۳۷۸ شمسی (دوررهی درخشان نستعلیقنویسی بنیرضی) است.
اینکه چرا ایشان در نستعلیق، «حفظ مراتب» نکردند، موضوع بحثی مستقل است.
آنچه مسلم است، این دو چلیپا بهترین - یا محتاطانهتر: از بهترین - آثار نستعلیق این خوشنویسی خوب قمی است. اصل این قطعات زمانی در دست دوست خوشنویسم «امیرمیثم سلطانی» بود
و حقیر به ۵۰ هزار تومان ابتیاع نمودم.
با سلام و احترام به همهی دوستداران هنر خوشنویسی و بازدیدکنندگان این وبلاگ!چون دوست گرامی «رضا ترکیان» عزیز در کامنتی در پست قبل، ابراز تمایل کرده بودند
که حقیر، چند نمونه از چلیپاهای تحریرشده توسط خودم را در وبلاگ قرار دهم،
شش مورد از این چلیپاها را که اکثرآ سر کلاس تعلیم خطم در انجمن خوشنویسان قم(عصر روزهای سهشنبه) برای هنرجویان عزیز تحریر کردهام،
در اینجا قرار میدهم و برخی از آنها سوءال امتحانی انجمن خوشنویسان
در دورهی عالی و ممتاز بوده است. امیدوارم دوستان و کاربران عزیز بپسندند.
اصل این قطعه را در ۳۱ شهریور ۸۳ از «جواد جدی» - کارشناس و فروشندهی عتیقه - در بازار منوچهری تهران - به ۵۰۰ هزار تومان خریداری کردم. (به همراه قطعهی یا امیرالموءمنین حیدر اثر استاد امیرخانی که آن را هم به ۵۰۰ ه.ت خریدم.) تذهیب این اثر کار یکی از آقایان: زاویه یا احمری است.
سرنوشت قطعه: مدّتها بعد از نگهداری این اثر، آن را به همراه قطعهء «یا امیرالموءمنین حیدر» استاد امیرخانی + یک قطعه شکستهء قدیمی به حسینی خطباز دادم و به جایش قطعه خط به رقم حافظ عثمان را از او گرفتم. ظاهرا قطعهء نادعلی را خطباز به علی سبتی داده بود و او هم در ازای ۶۰۰ ه.ت به کیوان شجاعیمنش فروخت و کیوان هم بعد از تذهیب مجدد اثر آن را به یک و نیم میلیون تومان به استاد میرموءمنی در اراک فروخت... بنده در سفرم به اراک که از کارگاه میرموءمنی بازدید کردم، این اثر را بر دیوار آنجا دیدم.
یادآوری: قسمت پایین اثر که در تصویر ناقص است، جداگانه اسکن شده که باید در فرصت مناسب مونتاژ کنم.
چلیپایی به رقم {امین دفتر} ۱۲۹۷ قمری / حقیر این قطعه را از جمعهبازار تهران (پاساژ پروانه در نزدیک خیابان منوچهری) manoochehri streetاز آقای ایلیاتی به چهل هزار تومان خریدم که البته هنوز طلب ایشان را نپرداختهام. این چلیپا را در یک معامله در فروردین ۸۵ به دوست خطبازم « سیّد محمّد حسینی » فروختم. حسینی، قطعه را بعد از خرید به آقای حسینی موحّد Mr hoseini movahhed ارائه کرده و ایشان مدّعی جعل آن شده و حتّی به حسینی گفته بودند که از قول من به آقای شیخمحمدی بگو که برایت متأسفم که خط جعلی به این و آن میاندازی! حسینی با من تماس گرفت و ابراز غبن کرد و مایل به فسخ بود. حقیر پذیرفتم و گفتم هر وقت قطعه خط را نزد من بیاوری، وجه شما را مسترد میکنم. چند روز بعد تماس گرفت که دوباره منصرف شدم و معامله به قوت خود باقی باشد؛ چرا که قطعه را به استاد بنیرضی ostad seiied reza banirazi نشان دادم و ایشان گفت: فقط تذهیب این اثر ، هشتاد ه.ت میارزد و تو مغبون نشدهای!