داشتن دو اسکن از آثاری که تحریر می‌کنم (یکی قبل از تذهیب، یکی بعد از آن) و مقایسهء آنها مرا به تاءثیر انکارنشدنی هنر تذهیب به عنوان مکمّل و متمّم خطّاطی و راهی برای رفع و رجوع نقائص احتمالی کارم (خصوصا که از آن دسته خوشنویسانم که تحریر مجدّد یک قطعه را خوش ندارم و اگر هم چنین کنم، دل از نسخهء اول نمی‌کنم) باورمند کرده است. البتّه برخی تذهیب‏ها لطمه‏زننده هم هست.
اثری در این پست به نمایش می‌گذارم که پیشتر در اینجا بدون تذهیب ارائه شد و این بار هماغوش با هنر دوست نگارگر قزوینی‌ام مهرداد لطفی پور (اجرای مرداد ۹۰) تقدیم آستان دوستان می‌شود.
تحریر مصراع نخست از این بیت خواجه است که: «به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم / بیا ساقی که جاهل را هنی‌تر می‌رسد روزی» و در شمار قطعات قصارنویسی (و نه قصارمشق‌نویسی) بنده است؛ بدین معنا که کلمات و اجزا از حالت سادهء ترکیبی که در سطرنویسی رایج است، فاصله گرفته و علاوه بر انتخاب دانگ درشت‌تر، رو به ترکیب پیچیده‌تر و تواءم با اتّفاقات بصری بیشتر آورده‌ام. با این حال از آنجا که این اثر فاقد گلاویزی‌های سیاه‌مشقی جز در یک مورد است، در ردهء «قصارمشق» قرارش نمی‌دهیم.
مقایسهء چلیپاهای فاخر حضرت میرعماد با همان آثار با حذف عنصر تذهیب (به مدد نرم‌افزار) و پاسخ به این پرسش که آیا این آثار بی‌تلفیق با نگارگری هم بی‌نقص است یا خیر، موضوع تحقیق و بررسی مستقلیست که جایش خالیست.
این بنده در شمار خوشنویسانی هستم که تذهیب و تذهیبکار را دوست دارم و گاه حتی در حدّ پنجاه درصد برای آنها در جلوه‌بخشی به آثار نستعلیقم نقش قائلم و این تا آنجاست که نرخ نهایی یک تابلو را با عنایت به دستمزد پرداختی به تذهیبکار تعیین کرده‌ام. اگر نگارگر ۳۵ ه.ت حقّ‌العمل گرفته است، قیمت تابلو را حدود دوبرابر آن درنظر گرفته‌ام نه بیشتر. شاهدیم گاه ۷۰ ه.ت برای تذهیب اثر پرداخت می‌شود و قیمت اثر پنج میلیون تومان لحاظ می‌شود. اگر نقش تذهیبکار در چنین اثری اینقدر نازل است که عمدهء قیمت تابلو را خوشنویسیش تعیین می‌کند، چرا اصلا تذهیب می‌شود؟ و اگر نقش موءثری دارد، چرا دست کم یک سوم تا یک پنجم از عواید حاصل از فروش تابلو به تذهیبکار پرداخت نمی‌شود؟
و اگر دستمزد مذهّب قبل از قیمتگذاری به او پرداخت شده، چرا قیمت نهایی تابلو از سه و نهایتا پنج برابر آنچه به تذهیبکار پرداخت شده، بیشتر در نظر گرفته می‌شود؟