وعده کرده بودم در پستی مستقل به نقد و بررسی آثار استاد علی شیرازی - خوشنویس برجسته و صاحب‌نام این عصر و عهد - مبادرت ‌ورزم. پیش از ورود به این مبحث، یادآوری نکته‌ای را بی‌ضرر و ضروری می‌دانم.
مدیریّت این وبلاگ سال‌ها از رنجی که از ریاکاری، تظاهر و حتّی همسایهء دیوار به دیوارش: حفظ ظاهر و نیز ژست‌گیری و سرخ‌نمایی صورت با سیلی می‌برد و ایضا ناخرسندی از کسانی که بیش از جُربزه‌ای که دارند، رجز می‌خوانند و پرستیژ و نمای خارجی خود را بیش از و گاه پیش از پرداختن به باطن، آرایش می‌دهند، مجموعه رفتاری را برای مقابله و مبارزهء منفی برگزید که عبارت بود از:
گریز از «مقالات بیهوده» که به قول سعدی: «طبل تهیست» و تلاش برای کوچک‌نمایی خویش در مجامع هنری و پرهیز از سینه‌جلودادن در محافل ادبی و فرهنگی. و با فرض حضور در چنین مجالسی سر به زیر افکندن که یعنی من اگر قابل باشم، فقط مصرف‌کنندهء هنر هستم و بس و اگر وقت شد، با اجازهء بزرگترها برای درس‌پس‌دادن، مختصر آوازی می‌خوانم و خطّی می‌نویسم و طرحی می‌‌آفرینم و نقش خیالی می‌کشم و فال دوامی می‌زنم و....
و بدین سان نوبت را به دیگران دادن و حقّ تقدّم را حتی به فرض جلوتر بودن، با خودندانستن.
این رفتارها در اصل و اساس برای تمسخر دغل بنا نهاده شد. حذف و تحقیر گفتار و ادّعا بود برای اینکه عمل ما را جّدی بگیرند. ولی یاللعجب که افت و آفت دامنگیرمان شد و طرح و نقشهء ما در معرض سوءاستفاده قرار گرفت و به انحراف کشیده شد و تحقیر شخصیّتِ فردِ خاضع و ذبح و خودزنی او را رقم زد و حذف «دوصدگفته» باعث شد که «نیم‌کردار» او هم جدّی گرفته نشود.
در همین تارنما، اگر باب شوخی و مطایبه را گشودم یا دست کم برای منع آن تلاش ننمودم و برای حذف کامنت‌هایی که افراد آشنا و ناشناس برای نمایش عدم جدّیّت این وبلاگ می‌گذاشتند، شتاب به خرج ندادم، در شمار همان مجموعه رفتارها بود. در درون غنج می‌رفتم و در دلم قند آب می‌شد که با این کار، افراد ظاهرساز و آداب‌زده را از دور خود می‌تارانم. امّا چه سود اگر پشه را برانی و مگس را بخوانی؟

مشق شیخ
برای تغییر شیوه هیچگاه دیر نیست و می‌توان به حذف عادات پیشین و مشق عادات تازه مبادرت ورزید.  پست حاضر که به نقد آثار خوشنویسی استاد شیرازی اختصاص دارد، بعید نیست گشایندهء چاک دهان مشتی حشرهء بی‌هویّت باشد که بی‌آدرس یا با جعل نشانی‌های دیگران هوچیگیری می‌کنند و سوار بر موج بی‌آلایشی و بی‌کلاسی شیخ و بلاگش، می‌خواهند کلاس را به هم بزنند.
این بار اگر نگویم به جبران ناتوانی‌های گذشته در مدیریّت طنز و مطایبه دست کم به نیّت تجربهء تازه و بررسی بازخوردهای آن، تلاش خواهم کرد که حذف هر گونه کامنت فاقد هویّت یا موهن را مشق کنم.

123 4
5
678 
9
 10 11 12 
13 14 15 16 
17 18 19 20 21
2223 24 25
استاد (کرم)علی شیرازی هنر خوشنویسی را در محضر زنده‌یاد معین اصفهانی آغازید. ولی در ادامهء پویش در مسیر پرسنگلاخ نستعلیق، در مکتبخانهء استاد غلامحسین امیرخانی - کالیگرافری وافر از ذوق و نبوغ - زانوی تلمّذ بر زمین زد و در شعاع شخصیّت هنری امیرخانی و با الهام از عجایب دنیای هنری او در آمیزش با توان خویش، قلّه‌های ترقّی را درنوردید. قطعهء شمارهء ۲۰ که در اواسط دههء ۷۰ ترقیم شده است، محصول این دوره است.
عکاس: رضا شیخ محمدی / مکان: نگارستان عروس قلم در قمامّا رشک‌انگیزی و وسوسه‌گری صافنگاشته‌های بجامانده از بزرگان خطّهء خط: حضرت میرعماد، میرزا غلامرضا، میرزا کاظم و میرحسین خوشنویسباشی، و نیز درشت‌نویسی و راحت‌نویسی با قلم پارویی - که پیشتر جواد بختیاری در آن مسیر گام نهاد و دلبری‌های بدوی کرده بود - دل حضرت شیرازی را برد و او را وارد میدانی خطیر و پرمخاطره کرد که هرگونه اشتباه در آن، موجب بروز ضایعاتی در هنر هنرمند خوشنویس می‌شد. به قول جناب موحّد: «مراتب بالای هنر، غیور است.» حالا نکته اینجاست که خطوط قدما هم غیرت‌ورز است. هم از این رو هرگونه تلقّی ناصواب از شیوهء قدما، خوشنویس را از اصالت دور می‌کند و منزلت او را حتی از یک مقلّد شیوهء معاصر پایین‌تر می‌آورد.
حال باید بررسی کرد که آیا خروج شیرازی از ریل و مدار امیرخانی و روکردن به شیوهء متقدّمین و صافنگاری‌های ایشان که در بدو امر، نویدبخش جلوه کرد، به نتیجهء خوبی منتج شد؟

نازک‌نویسی‌های مفرط
در پست حاضر حدود بیست اثر از آثار استاد شیرازی که در سنوات اخیر به عنوان کارهای نمایشگاهی تحریر شده و بارها در کاتالوگ‌ها به عنوان نمایندهء آثار جدید ایشان چاپ گردیده است، ارائه و مورد نقد و تحلیل قرار می‌گیرد.
به رغم آنچه گفته شود که شیرازی اهتمام وافر به اجرای دقیق و صحیح مفردات دارد، در مواردی شاهد  مشکلات مفرداتی در خطّ او هستیم:
های دوچشم در کلمهء مهر بیش از اندازه لاغر و ضعیف است. (قطعهء شمارهء ۷)
انتهای شمرهء دوایر بیش از حدّ نیاز نازک است. بنگرید به دوایر نون و به خصوص ی در قطعهء ۳.
به نظر می‌رسد که خطّ نستعلیق خطّی است سر به مُهر و مکتوم. خوشنویس در عین اینکه دور و انعطاف را در این خط به نمایش می‌گذارد، نباید این کار را جیغ بزند. بزرگنمایی (اگزجره) و حتّی ایجاد سایه‌روشن، ایجاد ترام و نوانس و سیر از درصد بالای غلظت مرکّب به سمت روشنی، برای نمایش اتّفاقّات بصری با روح نستعلیق سازگار نیست. رانش طبیعی قلم به مقدار کافی برای اهل بصر و البتّه بصیرت، این اتّفاقات را نشان می‌دهد و نیازی به تاءکید نیست. در طول یک دهه تعلیم خوشنویسی به هنرجویانم در انجمن خوشنویسان قم و قزوین همواره الف را به حرف اس در انگلیسی تشبیه ‌کرده‌ام. ولی ببینید که این رقص و دور و چرخش در الف چقدر مستتر و مخفیست. گویی ترجمان این بیت حافظ است که:
من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست / تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
توصیه به خوشنویس هم این است که حروف را چنان بنویس که تو دانی. توی بوق نکن. فریاد نزن. نه جیغ بزن که دارم قوس اجرا می‌کنم و نه جیغ بزن که از قوّت قلم به نازکی رسیدم (که خیلی لاغر کنی که همه بفهمند که نازک شده) کسی که اهل بشارت باشد، اشارت تو را می‌گیرد.
شیرازی انگار می‌خواهد به بیننده شیرفهم کند که سیر قلم مرا از نازکی محض به کلفتی محض ببین و مبادا که نبینی. به قطعهء ۴ بنگرید. سه کشیدهء ح به میم گویی با این نیّت نوشته شده‌اند. مبداء کشیده نباید اینقدر لاغر باشد. سیر نباید از حدود یک پنجم قلم به تمام‌قلم باشد. بله کافی است از یک دوم و حتی سه‌چهارم قلم به تمام قلم باشد. بینندهء اهل بشارت و بصیرت خودش این روند افزایش ضخامت را در می‌یابد.
شیرازی با انتخاب مرکّب رنگی و نوانسی که در کشیده‌ها ایجاد کرده باز هم گویی درصدد کمک یا تو بگو: باج‌دادن به بیننده است.
در قطعهء اول (بسم الله الرحمن الرحیم) شیب ب در کلمهء بسم زیاد است. این خطا عینا در کلمهء «بستان» در قطعهء سیزده تکرار شده است.
حرف طا در اجرای استاد شیرازی مشکل دارد. بنگرید به قطعهء ۳ و ۶ و ۷ و ۱۳. قسمت قوس از چپ به راست که با افزایش ضخامت قلم همراه است، باید حالت خربزه‌ای و تخم مرغی پیدا کند و در واقع یک نقطهء شکست و قلّه دیده شود. (نمونهء صحیحش در قطعهء ۲۴ به قلم خوشنویس دیگری در کلمهء طا اجرا شده است.)
شیرازی این ناحیه را گرد و بدون شکست اجرا می‌کند و همین امر باعث می‌شود که مساحت بیاض داخلی ط هم در اجرای او از حد بیشتر باشد.
قریب به اتّفاق دم میم‌ها را نازک و لاغر اجرا می‌کند. (قطعات ۱، ۴، ۹، ۱۴) 
قاف توخالی از حد کوچکتر است. (قطعهء ۲)


مشکلات ترکیبی
به نظر می‌رسد که در این بیست اجرا که شاهدی کافی برای اجراهای این چندسالهء استاد شیرازی است، نه شاهد خلاقیّت خاصّی در ترکیب‌بندی هستیم و نه حتی همان ترکیب معمولی با حسن همجواری خوب میان اجزا و عناصر اجرا شده است. وقتی می‌گوییم «حسن همجواری» یعنی تنها به اجرای چشمنواز یک جزء و حرف بسنده نشود و هر عنصر به گونه‌ای در صفحه بنشیند و فیگور بگیرد که کاملا در حال تعامل بصری نیکو با جزء سمت راست و سمت چپ و حتی بالا و پایینش باشد.
ترکیب ۸ که بر اساس مصراع زیبای سعدی: «از دست نیکوان همه چیزی نکو بود» تحریر شده، ضعیفترین ترکیب این مجموعه است. «ست» و «نیکو» از قضا از اجزایی هستند که راحت به وفاق می‌رسند، ولی خوشنویس ما از عهدهء این سازگارکردن برنیامده است. «ست» تخت شده و توازی خوبی با شیب و قوس کلمهء «نیکو» ندارد. حال به قطعهء شمارهء ۲۴ بنگرید و ببینید خوشنویس دیگری از کشور پهناور ایران چقدر با مهارت و استادی دو کلمهء «قطع» و «عبث» را که در زیر آن اجرا شده و خیلی سخت‌تر از «ست» و «نیکو» با هم سازگار می‌شوند به وفاق رسانده است. کلمهء قطع هم ضمن اینکه قوی و محکم اجرا شده کاملا سازگار با کلمهء تعلق است.
در تصویر شمارهء ۲۳ که اجرای ترکیبی خوب از یکی دیگر از خوشنویسان کشور است، این دوست اصفهانی که در یکی از جشنواره‌های خوشنویسی قم شرکت کرد و از تابلوی او عکس گرفتم، با آنکه مفرداتش به صافی مفردات شیرازی نیست، اجزا را بهتر کنار هم نشانده است. کلمهء گلستان کشیده با سه دایرهء زیرش مچ شده است. در ترکیب شیرازی (تصویر ۸) انتهای قطعه صعود بی‌دلیلی دارد. جاگذاری حرف ی بعد از بود به خوانش ناصواب متن منجر می‌شود. حتی در انتخاب جای نقطه‌ها سلیقهء خوبی به خرج داده نشده است. دونقطهء ت در تنگنای میان نیم‌مد و کشیدهء نیکو زندانی شده و حتی در وسط بیاض موجود بین این دو حرف نیست. اما به جاگذاری نقطه‌های قطعهء ۲۴ بنگرید که چقدر استادانه اختیار شده است. مضمون نگاشته‌شدهء خوشنویس این است:
«بی قطع تعلق عبث است اینهمه طاعت»
نقطهء بی در میان دایرهء قاف خوش نشسته است. دو نقطهء قطع و تای تعلق، یک بلوک زیبا را تشکیل  داده‌اند که پژواک آن را در جای دیگر قطعه هم می‌بینیم: دو نقطهء ت در است و قاف در تعلق هم یک مربّع را تشکیل داده‌اند. سه نقطهء ث در میان دایرهء عین با آنکه کمی به سمت بالا رانده شده‌اند، ولی تیزی نقطهء بالایی، کاملا زیر تیزی طای قطع قرار دارد و بامزّه شده.
در انتخاب جای الف در کلمهء است ضمن ابداع و خرق عادت، ابتکار به خرج داده شده است. ضمن اینکه در شکاف زیر عین تعلق جای خوبی پیدا کرده، در انتهایش هم با تیزی ابتدای سین کلمهء ست وفاق و همسویی دارد.
دوباره به یکی از اجراهای شیرازی رجوع می‌کنیم. در قطعهء ۱۳ که از مشکل‌دارترین قطعات این مجموعه است، هیچ ابتکار عملی در ایجاد وفاق میان کشیدهء بستان که صدرنشینی اختیار کرده با اجزای تحتانیش صورت نگرفته. قاف ساقی به کشیده مشت می‌زند. کلمهء بد بسیار بد اجرا شده و سقوط کرده است و ابدا برای کنترل بیاض بالای کلمهء بده تلاشی صورت نگرفته است. همچنانکه بیاض میان الف در کلمهء بستا و داد بی‌دلیل رها شده است و حتی تذهیب استادانهء رامین مرآتی هم کمکی به قطعه نکرده است.

کلام آخر
به نظر می‌رسد که استاد امیرخانی در هنگام تحریر هر کلمه و حرف، بر آن خیره نمی‌شود و بر آن زوم نمی‌کند. نگاه باز (لانگ‌شات) به صفحه‌ای که قصد اجرای یک ترکیب را در آن داریم، به حاصل بهتری ختم می‌شود. وقتی کل فضا را در محدودهء دید داشته باشیم، هنگام اجرای هر جزء و عضو، آن را به سود فضا و مصلحت جمع مصادره می‌کنیم و اجزا را به نحوی در فضا می‌چینیم که کلمه ضمن برخورداری از حدّاقل‌های حرمت‌گذاری، در خدمت گروه باشد. آیا مشکل شیرازی، شیفتگی به صلابت یک دایرهء قوی و سپردن نقش تکنوازانه به آن است؟
در برخی وبلاگ‌ها دیده شده است که گاه دیتیل‌هایی از حروف استاد شیرازی را کات و سلکت می‌کنند و بینندگان را به نظاره دعوت می‌کنند. این خود شاهدی است که شیرازی در تشخّص‌بخشی به حروف و کلمات غوغا می‌کند و دلش رضا نمی‌دهد که با دعوت کاراکترها و هنرپیشه‌ها به جمع و جور نشستن به مصلحت بالاتری که بافت و ترکیب است نایل شود. هم از این رو برخی ترکیب‌ها از فشردگی لازم برخوردار نیستند (مثل ترکیب نوزده = دوام الحال من المحال) و گویی شیرازی مناطق استراحت زیادی برای هر جزء و کلمه درنظر گرفته است تا خوب دیده شود.
خروج شیرازی از ریل و مدار شیوهء امیرخانی و روکردن به شیوهء متقدّمین و صافنگاری‌های ایشان در بدو امر، نویدبخش جلوه کرد. شاید غرض شیرازی پرهیز از بی‌دقتی در مرکّب‌برداری و مرکّب‌گزاری و گریز از لچرکاریی بود که گویی از لوازم شیوهء کلهر و تابعان اوست.
سوگمندانه باید گفت که عدول شیرازی از مکتب امیرخانی و تزریق اقتباس‌های او از شیوهء قدما در مجموعه‌برداشت‌هایش از شیوهء استاد امیرخانی به نتایج خوبی منجر نشد و همچنان، هنرمندانی همچون محمّدعلی قربانی که به امیرخانی وفاداراند، از توفیق بیشتر برخوردارند. (قطعهء ۲۵ از آقای قربانی را بنگرید) اجرای قربانی که برای اجرا بر روی پلاکارد اختیار شده است، وفادار به شیوهء استاد امیرخانی و اجرایی نمکین، استوار، متعادل و تواءم با ایجاد هماهنگی میان تمام حروف و کلمات است. به ظاهر به نظر می‌رسد که شیرازی جسورتر می‌نماید و سبک خودش را می‌نویسد، ولی این خروج تواءم با نیل به پردهء بالاتری از زیبایی نیست.