دیتیلی از یک قطعه ی شکسته / اثر محمدحسین طباطبایی / اصل در اختیار حقیر

یا امیرالمومنین حیدر / نگارش: پگاه قزوینی

اصل قطعه در اختیار من بود و در زمستان سال 92 به سید غیاث علوی در قم همراه با قطعات متعدد فروختم
چلیپا ناد علی / اثر استاد غلامحسین امیرخانی / نگارش در سال 62
اصل این قطعه را در ۳۱ شهریور ۸۳ از «جواد جدی» - کارشناس و فروشندهی عتیقه - در بازار منوچهری تهران - به ۵۰۰ هزار تومان خریداری کردم. (به همراه قطعهی یا امیرالموءمنین حیدر اثر استاد امیرخانی که آن را هم به ۵۰۰ ه.ت خریدم.) تذهیب این اثر کار یکی از آقایان: زاویه یا احمری است.
سرنوشت قطعه: مدّتها بعد از نگهداری این اثر، آن را به همراه قطعهء «یا امیرالموءمنین حیدر» استاد امیرخانی + یک قطعه شکستهء قدیمی به حسینی خطباز دادم و به جایش قطعه خط به رقم حافظ عثمان را از او گرفتم. ظاهرا قطعهء نادعلی را خطباز به علی سبتی داده بود و او هم در ازای ۶۰۰ ه.ت به کیوان شجاعیمنش فروخت و کیوان هم بعد از تذهیب مجدد اثر آن را به یک و نیم میلیون تومان به استاد میرموءمنی در اراک فروخت... بنده در سفرم به اراک که از کارگاه میرموءمنی بازدید کردم، این اثر را بر دیوار آنجا دیدم.
یادآوری: قسمت پایین اثر که در تصویر ناقص است، جداگانه اسکن شده که باید در فرصت مناسب مونتاژ کنم.
سطر مذهب اثر استاد کیخسرو خروش / تذهیب: عظیم گوکی / اصل زمانی در اختیار من بود

سرلوح طلااندازی شده / ابتدای یک دائره المعارف جغرافی به خط نسخ / اصل را از امیر عاملی خریدم

دیتیلی از یکی از صفحات این دائره المعارف:
دیتیل دیگری از یکی دیگر از صفحات این اثر:
دیتیل دیگری از این اثر:
قطعات خط تعلیق قدیمی
☻ چند قطعه خط تعلیق قدیمی
که برای مجموعهی شخصی خودم (رضا شیخمحمدی)
خریداری کردم:
☻ تعلیق با رقم «مشقه العبد اختیار المنشی السلطانی»
که برخی مفردات خط تعلیق را تعلیم داده است:
☻ صفحه تعلیقی که کامل نشده است:
☻ یک نامه به خط تعلیق:
متن نامهی فوق تا آنجا که حقیر موفق به خوانش شدم ، از این قرار است:
رفیق شفیق من!
عهدی بعید شده که به هیچوجه من الوجوه از احوال سعادتاشتمال، استحضاری و اطلاعی ندارم
چند وقت است که در خیال .... بودم در بیوقت ...عالیجاه میرزا احمد را روانه طهران مینمودم...
مختصر یادآوردی را واجب دیده که هرگاه از احوال من جویا باشید
لله الحمد از برکت حضرت بقیةالله عجل الله فرجه نعمت صحت حاصل است
و جز دوری از ملاقات سعادت علامات ملالی صورتپذیر نیست
امید دارم که بزودی اسباب ملاقات بخوبی انشاءالله تعالی فراهم آمده تلافی مافات بعمل آید
چندین قبل ازین فقره شنیدم که ... مقام حیرت و تعجب شد
☻ یک صفحه تعلیق:
یادداشت روزانه
یادداشت روزانۀ زیر را که در وبلاگ دیگرم قرار داده بودم sheikh.blogfa.com/post/5 به خاطر ارتباطش با وبلاگ حاضر، در اینجا کپی میکنم. امیدوارم بپسندید:
۱۳ اردیبهشت ۸۴. روز تدريس حقير در انجمن خوشنويسان قم و شروع روشنكردن كولرگازىها. با محمّدتقی اسدى که با هم در يک شيفت تدريس میکنيم، سرِ سياهمشقهاى ميرزا غلامرضا اصفهانی بحث شد. گفت: تصوير ۱. ميرزا غلامرضا اصفهانی
بهنظر در سياهمشقهايى نظير «شاها من ار به چرخ برارم سر / خاك ره تو هست بسر افسر» ميرزا تحت تأثير «ملاحظات كتيبهنويسى» بوده است. خوشنويسی که سفارش کتيبهنويسی به او میخورد، بهگونهی خاصّی پرورش میيابد و دستش از حالت يلهنويسی و راحتنويسی خارج میشود و ساخت و ساز کلمه و حرف را ياد میگيرد. او بايد يك حركت را بفهمد و طرّاحى كند و تا درنيايد، رها نمیکند.
تصوير ۲: سياهمشق از ميرزا غلامرضا متعلق به قبل از سال ۱۳۰۰ قمری
ميرزا غلامرضا هم بعد از اينکه در حدود سالهای ۱۳۰۳ قمری، درگيری نگارش کتيبههای مسجد سپهسالار تهران میشود، شيوهی سياهمشقنويسیاش هم تغيير میکند. کلمات را به صورت شسته رفته و با کمترين تکرار در کنار هم میچيند. گفتم:
«انگار ديگر نوشتههايش فاقد جنون نگارش و يلهگى است.» گفت:
«در خطّ شكسته هم وقتى شكستهنويسان ابتدا شروع به نگارش شكسته كردند، هدفشان اين بود كه تند بنويسند...» گفتم:
«فلسفۀ وجودىش آن بوده.» گفت: «دقيقاً» و افزود:
تصوير ۳: بخشی از سياهمشق از ميرزا غلامرضا متعلق به بعد از سال ۱۳۰۰ قمری
«ديگر نشستن و با مكثنوشتن...» گفتم:
«و حاكمكردن عقلانيّت» گفت: «در كار نيست. عقل را حاكم كردن، با فلسفۀ وجودى شكسته سازگار نيست.» گفتم:
«آيا ايرادى دارد كه فلسفۀ وجودى يك پديده، يك چيز باشد و در ادامۀ سير تاريخى، انگيزههاى ديگرى هم اضافه شود و از آن پس آن انگيزهها نيز سبب خلق آثاری گردد؟» گفت:
«از خودِ كلمۀ فلسفۀ وجودى معلوم است كه بايد بر مدار آن حرکت کرد!»
تصوير ۴: محمدتقی اسدی استاد انجمن خوشنويسان قم
از اسدی جدا شدم. او به رتق و فتق امور هنرجويانش پرداخت و من هم رفتم که به هنرجويانم برسم.
ساعتی بعد در راهروی انجمن اين جوك جديد را از یکی از دوستان مدرّسم شنيدم:
«فردىميلهایراگذاشتهبودرویآتشتايکطرفشسرخشود.»گفتند:«ميخایچکارکنی؟»گفتهبود:«مىخواهمطرفسردش رابهجنابعُمراستعمالكنم!» طرفپرسيد:«پسچرابهخودتزحمتمىدهىوسرخوملتهبشمیكنى؟گفتهبود:
«سمتسرخشرابيروننگهمیدارمتاكسىآنرادرنياورد!»
تصوير ۵: از راست: احمد پيلهچی، داود چاووشی، محمّدحسين رازقی، علی بخشی، حسين نادری
بعد از حدود چهار ساعت که در ساختمان انجمن خوشنويسان به تدريس خط پرداختيم، آماده شديم برای رفتن به جلسۀ هفتگى دعاى توسّل که اين هفته در منزل حاج داود چاووشى - استاد انجمن خوشنويسان و خوانندۀ آواز - برگزار میشد. حميد سعادتخواه، هادى رضايى و امير تفتى - همشاگردیهای من در کلاس آواز - هم دعوت شده و آمده بودند. شيرينى از نوع شبه گردويى آوردند كه حدود ده عدد ميل كردم.
در ابتداى جلسه ميثم سلطانى و ابوالفضل خزاعى هم بودند و اصطلاح جديدِ «دولاب» را كه دو روز است بين ما باب شده، چند بار تكرار كردند و خنديديم. مراد و قرارداد ميان ما معنای خارج از محدودهاش بود که به ديگران منتقل نمیشد و مشکلی در به زبان آوردنش نبود.
خواندن بخشی از دعای توسّل را طبق معمول بنده به عهده گرفتم. بحث خط و خوشنويسی هم به ميان آمد و دوستان کلاس آواز هم آوازهايی خواندند که بهترينش را حميد سعادتخواه اجرا کرد و آقای رازقی خوشنويس هم به اين امر اشاره کرد.
بعد از اتمام جلسه و با اعلام اينکه هفتهی بعد آقايان سطر «صلاح از ما چه مىجويى كه مستان را صلا گفتيم» را تحرير کنند، جلسه را ترک کرديم. دوستان هر يک با وسيلهای رفتند. ما هم سوار ماشين پرايد حسن اعرابى شديم. رضائيان جلو نشست و من و رازقى عقب نشستيم. از مقابل بيمارستان شهيد بهشتى كه رد شديم، رازقى گفت:
«انگار مىخواهند اين بيمارستان را با صرف چند ميليارد تومان ترميم كنند.» اين بحث شروع شد که مسئولين کشور بعضاً ناكارآمد و غيرمتخصّصند. رضائيان در کمال تعجّب گفت:
«بهنظر من كسى كه متخصّص نباشد، اصلاً نمىتواند متعهّد باشد. ولى كسى كه متخصّص باشد، اميد است كه متعهّد هم بتواند باشد.»
بعد از پيادهشده رضائيان در مقابل منزلش، رازقى گفت:
«ديگر ببين كار به كجا رسيده كه رضائيان (داغ و دوآتشه) هم به اين نتيجه رسيده است كه با تعهد خالی نمیتوان کشور را اداره کرد.» اعرابى تكميل كرد:
«رضائيانى كه خود جزو آخرين دستهى فالانژهاست!»
اعرابی را که به جيک و پوکش آشنايم. ولی رازقی را خوب نمیشناختم که با اين کلامش دانستم که انگار به رغم ظاهرش دل خوشى از نظام ندارد.