دو قطعه نسخ عربی به قلم و رقم حافظ عثمان

در روزهای اوّل سال ۸۵ که به منزل سیّد محمّد حسینی - دوست نوسمسار و خطبازم - در دولت‌آباد شهرری رفته بودم، قطعه‌ای به نسخ عربی به قلم و رقم حافظ عثمان hafez osman خوشنویس شهیر ترکیه با قدمت ۴۰۰ ساله چشمم را گرفت. از شب دیدار، تنها یک فتوکپی از این خط در دستم ماند و نیز  شیفتگی‌ام از مشاهده‌ی اثری که نرخ بالایی برای فروش آن پیشنهاد شد (اگر خطا نکنم ۲ میلیون تومان) و جراءت من در آن ایّام برای نزدیک‌شدن به چنین معامله‌ا‌ی اندک بود. آن شیفتگی باقی ماند، ولی فتوکپی اثر را در دیداری که با استاد حسینی موحّد در منزلشان داشتم، باختم. حافظ عثمانسرانجام پس از چند بار تماس تلفنی و دیدار با حسینی،
در ۱۳ مرداد ۸۵ این قطعه را از او در بنده‌منزل در قم و در شبی که علی نجفی پسر جواد سبتی هم حضور داشت، با سه قطعه خط مبادله کردم:
چلیپای ناد علیّاً استاد امیرخانی که به ۵۰۰ ه.ت از جواد جدّی در تهران خریده بودم + قطعه‌ی یا امیرالموءمنین حیدر استاد امیرخانی + شکسته‌ با رقم محمدحسن طباطبایی که امانت امیر عاملی بود. 


 سایز بزرگتر         /          سایز باز هم بزرگتر


چند روز بعد از خرید من، ح.ر - دوست طلبه و کلکسیونر قمی - به شدّت طالب این قطعه‌ی حافظ عثمان شد و محمود حبیب‌اللّهی را واسطه‌ی خرید آن کرد و خطوطی را در اختیار او گذاشت که به من برای مبادله با این قطعه از حافظ عثمان پیشنهاد کند، از جمله کتاب «ملک‌جمشید» به خط استاد حسن میرخانی که جناب موحّد حسینی یک بار در برج ۸ سال ۸۴ پشت تلفن صحبت آن را با من کرده و گفته بود:
«از آقای پیله‌چی بپرسید که داستان ملک‌جمشید به خطّ مرحوم سید حسن میرخانی که مربوط به دوره‌ی اوج خوشنویسی استاد حسن هم هست، چند قیمت دارد؟»
من در شرایطی بودم که حس می‌کردم به عتیقه‌ی گرانقیمتی دست یافته‌ام و مدّتی می‌توانم با تکیه بر آن، حکمرانی کنم و طالبان جنسم را بازی دهم و سر بدوانم. بعد از اینکه حسابی عرق کردم و برای  خستگی‌درکردن نشستیم، آنوقت قطعه را خواهم فروخت.
جوابم به پیشنهادهای حبیب‌اللّهی منفی بود.
حبیب‌اللّهی مدام می‌رفت و قطعات دیگری می‌آورد و می‌خواست متقاعدم کند به فروش قطعه‌ی حافظ عثمان. یک بار صفحه‌ی کتابتی مربوط به سال ۵۸ شمسی را آورد منزل ما که قبلاً در دیداری که به اتّفاق پیله‌چی به منزل ر رفته بودیم، آن را دیده و بسیار پسندیده بودم. شعری بود از سروده‌های «معجزه» در وصف امام خمینی به قلم استاد امیرخانی که ظاهراً به دفتر امام خمینی در قم اهدا شده بود و در نهایت سر از مجموعه‌ی ر درآورده بود. به رغم علاقه به این قطعه، جوابم روی همان حسابی که عرض شد، منفی بود.
چند روز بعد حبیب‌اللّهی زنگ زد و در نگارستان عروس قلم سه نفری با ر قراری گذاشتیم و نهایتاّ تا نرخ ۱ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان حاضر به خرید شدند، ولی من پافشاری داشتم که دو میلیون تومان نقد بپردازند و نه کمتر. به هر تقدیر معامله سر نگرفت.
چند هفته بعد علی سبتی خبر داد که قطعه‌ی دیگری از حافظ عثمان که مدّعی بودند عیارش از عیار حافظ عثمان من بالاتر است، به دستشان رسیده و آن را به ر خواهند فروخت و خلاصه می‌خواستند به من بفهمانند و خیالم را راحت کنند که فکر نکن نوبرش را آورده‌ای و اگر تو نفروشی، کسی نیست که بفروشد!
در نهایت هم این قطعه‌‌ی دوم را که سال تحریرش ۱۱۰۷ قمری (حدوداً ۳۲۰ سال پیش) رقم خورده است، به ر فروختند و در ازایش ۱ میلیون تومان نقد گرفتند و یک نسخ درجه‌ی ۳ و یک نسخ تعلیمی از اشرف‌الکتّاب اصفهانی تحریرشده به سال ۱۲۶۷ قمری روی زمینه‌ی قرمز که من (ر.ش.م) در دست حبیب‌اللهی دیده بودم و او ظاهراً به ر فروخته بود.
در ضمن این قطعه‌ی دوم از حافظ عثمان ظاهراً یک بار توسّط علی سبتی به فردی به نام «دبیران» که در جنب مغازه‌ی جواد جدّی در بازار منوچهری تهران مغازه دارد، فروخته شده بود و این دبیران در دیداری که با محمود حبیب‌اللّهی داشته، قیمت این قطعه را ۲ میلیون تومان ابراز کرده بود.
وقتی نجفی خبر شد که ر طالب این قطعه است، آن را از «دبیران» مجدّداً پس گرفته بود یا تو بگو خریده بود (زیر ۲ میلیون تومان) و به کیفیّتی که عرض شد به ر فروخت.
ر قطعه را خرید.
یک بار ظاهراً از بنی‌رضی در منزلش شنیدم که گفت قطعه‌ی دوم از قطعه‌ی شما بهتر بود. گفتم: پس چرا نخریدید؟ گفت: چون مشکوک به جعل بود! گفتم: یعنی می‌خواهید بفرمایید اینکه در دست من است، مشکوک نیست و اصیل است؟ گفت: آن، بهتر بود!
موحّد هم در همان شب مبادله‌ی حافظ عثمان به سیّد محمد حسینی گفته بود:
«شما یک قطعه‌ی موزه‌ای را داده‌اید و دو قطعه معاصر گرفته‌اید. نباید این کار را می‌کردید.»
همین استاد به بنده فرمودند:
«شما خط‌ّ استادت (امیرخانی) را چرا از دست دادی؟»
بنی‌رضی در دیداری که فردای مبادله‌ی حافظ‌عثمان داشتیم، کفّه‌ی مبادله را به سود من دانست. ضمن اینکه گفت: حسینی هم که خط امیرخانی را از شما گرفته، قبلاً مشتری‌اش را پیدا کرده و چاله‌اش را کنده است.
شائبه‌ی عدم اصالت این آثار به تدریج از سوی برخی کسان از جمله جناب علوی - از خطبازان روحانی قم - مطرح شد. این فضا آنقدر تیره و تار شد که در نهایت ر را از این قطعه دلزده و او را به فروش آن ترغیب کرد. ر به سیّد محمّد حسینی زنگ می‌زند و حسینی قطعه را به امانت می‌گیرد تا به فروش رساند. ظاهراً ظرف چند روز نتیجه می‌گیرد و  قطعه به ۱ میلیون و ۳۵۰ ه.ت به فروش می‌رساند و وجه را به ر می‌پردازد تا او قدری تسلّی خاطر یابد که قطعه‌ی مشکوک برای او خسارت‌زا نبوده است.
در خصوص اصالت یا عدم اصالت این قطعات بابت گفتگو و اظهار نظر مفتوح است و باید کارشناسان خُبره اظهار نظر کنند. آنچه مسلّم است، این قطعات به قیمت‌های بالا در حال خرید و فروش است.
بنده نیز قطعه‌ی حافظ عثمانم را در پاییز ۸۶ با پیله‌چی معامله کردم و در ازایش یک قطعه خطّ شکسته‌ی منسوب به درویش گرفتم (که ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان) به پایم حساب کرد و یک چک ۸۰۰ هزار تومانی برای آخر سال که این چک را به امیرمیثم سلطانی دادم و مجموعه‌ای از قطعات شکسته‌ی او را خریداری کردم و او هم با این چک قطعه‌ای شکسته و منسوب به درویش خرید به ۶۰۰ ه.ت و ۲۰۰ ه.ت نیز برایش ماند و قطعه‌ی درویشش را می‌خواهد به دوبرابر قیمت بفروشد و خلاصه شیرتوشیری شده که نگو!

مجموعه ای از سرمشق هایی که به هنرجویم سید روح الله شیخ الاسلامی داده ام

احوال و آثار امیرمیثم سلطانی

خط سلطانی / تذهیب طلای سیدکریمی / رتبه آورده در مسابقه ی طلیعه ی ظهور امسالمیثم سلطانی در فروردین سال ۱۳۶۰ شمسی در اصفهان متولّد شد. شروع کار هنری‌اش در سال ۱۳۷۲ بود و در ۱۳۸۰ به اخذ مدرک ممتاز نایل گردید. اساتید ایشان عبارتند از:
آقایان: محمّد حیدری، غلامحسین امیرخانی، علی شیرازی، مقدّم و حسین پوربافرانی
وی در جشنواره‌ها و مسابقات خوشنویسی زیر برگزیده شده است:
جشنواره‌های:
خیمه در سال ۸۱، رسول مهر، اشکواره‌ی نینوا، غدیر تبریز، طلیعه‌ی ظهور دو دوره، کریمه‌ی اهل‌بیت (دو دوره)، فراخوان مولانا (بشنو از نی)، قرآن و عترت دو دوره، رضوی یزد دو دوره، طریق جاوید، مشق عشق قزوین. سیره‌ی علوی - نبوی قزوین، نمایشگاه قرآن و پرتو حسن و جشنواره‌ی تولیدات حوزه‌ی هنری و جشنواره‌ی هنر جوان، جشنواره‌‌ی رضوی یزد (دو دوره) وی در نمایشگاه‌های جمعی انجمن خوشنویسان ایران نیز شرکت کرده است.

قطعه‌ی سمت راست که بر اساس ترجیع‌بند معروف محتشم کاشانی در وصف سید و سالار شهیدان(ع) تحریر شده است، در مسابقه‌ی اشکواره‌ی حسینی که چند ماه قبل از سوی انجمن خوشنویسان قم با همکاری اداره‌ی ارشاد اسلامی برگزار شد، جایزه‌ی نخست بخش شکسته را از آن خود کرد. انجمن خوشنویسان قم به تازگی به فکر چاپ منتخب آثار مسابقه‌ی مزبور و از جمله همین قطعه (مزیّن به تذهیب «حسین نظیفی») افتاده است. قطعه‌ی سمت چپ حکایتی است از گلستان سعدی از همین خطّاط و تذهیبکار. (تکرار از اینجا)

زندگينامهٔ رضا شيخ محمّدی

رضا شيخ محمّدی هستم. متولّد هشتم خرداد ۴۴ در قم.
از اوان كودكی درگير دنيای هنر بوده‌ام. پدرم در منزل با قلم و دوات سرو كار داشتند. از این رو به نوشتن با مداد و خودكار بسنده نكردم و اين هوس در وجودم سر بلند كرد كه با قم نی و مرکّب نيز تجربهٔ نوشتن داشته باشم. كار با مركّب با احتمال آلوده‌شدن فرش همراه بود و اجازهٔ مادر را در اين خصوص می‌طلبيد و آنها هم به حق مختار بودند تا رسيدن به اين اطمينان كه دسته‌گل به آب نمی‌دهم، اين اجازه را صادر نکنند. ورود به دنيای صوت و صدا اين محذورات را نداشت؛ ولی مقتضيات خود را داشت. قرائت قرآن بر اساس سبك قاريان مصری را در نوجوانی شروع كردم و به برخی مسابقات كشوری در دههٔ ۶۰ راه يافتم.
تحصيلات علوم روز را تا ديپلم علوم تجربی كه در سال ۶۱ موفّق به اخذ آن شدم، دنبال كردم و بعد از آن وارد حوزهٔ علميّهٔ قزوين و آنگاه قم شدم و به گذراندن دورهٔ درس خارج پرداختم و ۶ سال در راديو سراسری معارف صدای جمهوری اسلامی ايران، در بخش مربوط به دروس تخصّصی حوزهٔ علميّه به نويسندگی مشغول شدم.
قریب پانزده سال مدرّس انجمن خوشنويسان شعبهٔ قم بودم. در قزوين نيز در ايّام اقامت، تدريس خط داشتم. مدّتی در برخی مدارس قم و ادارات اين شهر خطّ تحريری تدريس می‌كردم.
مشوّق من در رشتهٔ هنر علاوه بر پدر و مادر محيطی یود كه در آن پرورش يافته‌ام. در خصوص موسيقي ماجرا اندكی متفاوت بود و مشوّق نداشتم و تنها به لحاظ علاقهٔ وافر سال‌هاست به آموختن رديف‌های آوازی  موسيقی اصيل ايرانی اشتغال دارم و دستی  در خواندن آواز سنّتی داشته، در برخی مجامع نیز رادیوتلویزیون به اجرای برنامه می‌پردازم و اجراهایم پخش می‌شود.
نام آثار و کتبی كه تاكنون از حقير به چاپ رسيده است:
كتاب «مشكی از اشك!» حاوی خاطرات جنگ و يادداشت‌هاي تنهایی حقير در جبهه كه در سال ۷۴ و ۷۵ دوبار چاپ شد و بعدها هم مؤسّسهٔ شهید آوینی در تهران به چاپ آن مبادرت کرد. (اینجا)
جزوهٔ آموزشی «رسم‌الخطّ نماز» به آموزش هنر خوشنويسی با مضمون نماز می‌پردازد.
در كتاب «نامهٔ روح‌فزا» كه شرحی است بر نامهٔ ۵۳ نهج‌البلاغه و در سه جلد در خلال سال ۷۵ تا ۸۰ به چاپ رسيد، در كنار پدر به عنوان مؤلّف همكاری داشته‌‌ام. (اینجا)
كتاب «ديوان خيام و باباطاهر» را به خط نستعليق نوشته‌ام و توسّط انتشارات «آفرينه» به چاپ رسيده است.
در کتاب «عسل و مثل» به‌عنوان نویسندهٔ همکار در کنار پدر بوده‌ام. (اینجا)
در نشريهٔ ولايت قزوين از سال ۶۷ به درج مطالب طنز با نام‌های مستعار مختلف پرداختم و برخی از آن‌ها در كتاب‌ «داستان‌ها و خاطرات روح‌فزا» در قالب کتاب مستقل وارد بازار شده است.
جوايز و تقديرنامه‌های متعدّدی از ستاد برگزاری مراسم دههٔ فجر، انجمن خوشنويسان و غيره دريافت كرده‌ام؛ از جمله دو بار در جشنوارهٔ ملّی هنرهای آسمانی در رشتهٔ خطّ نستعلیق حائز رتبهٔ اوّل شده‌ام.
به لحاظ علاقه به هنر عكّاسی و كار در اين خصوص، جوايز متعدّدی از انجمن سينمای جوان قزوين در این رشته دريافت كرده‌ام(بلاگ) و در برخی موارد عكس‌های حقير در مجلّات و جرايد كشوری به چاپ رسيده است.
متأهّل هستم (با زینب میرکمالی۱۳۴۹) و دارای یک پسر (امین۱۳۷۰) و دو دختر (متینه۱۳۷۵ و مینو۱۳۸۳) هستم.
وبسایت: www.sheikh.ir
ايميل: qom.reza@yahoo.com
۰۲۵۳۷۸۳۲۱۰۰ ، ۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹

آدرس منزل: قم، خيابان صفائيه، كوچه‌ٔ بيگدلی، كوی معتمد، فرعی ۲، پ۳.
۰۲۵۱۷۸۳۲۱۰۰ ، ۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹

ویرایش: ۸۸/۲/۲۳ - ۹۱/۳/۲۷ - ۱۴۰۱/۴/۱۹ (بعد از درخواست عبدالرضایی برای ارسال زندگینامه برای چاپ در کتاب هنرمندان حوزوی، تألیف حجّت کشفی به مناسبت
صدمین سال تأسیس حوزهٔ علمیّه)

I am Reza Sheikh Mohammadi; Ali's son was born in QHOM at 1965.
I was involved with the world of art since my childhood. My father who is currently 70 years old is representative of KHOBREGAN Parliament was working with reed pen (GHALAM) and ink so this sense of curiosity was raised in my mind to experience the writing by reed pen and ink. Ordinary pen was not enough for me!
This possibility was existed that ink makes the room dirty, then my mother's permission was necessary and they were right not to permit until i will not make terrible.
Entering to the world of music did not have these limitations, but had it's own. I started recitation of holly QORAN as Egyptian readers' style since i was in my younghood and entered to nationalwide QORAN competition at 1981 decades.
I continued my study until high school and graduated at 1982 from natural science . after that I was informed by seminary school in QOM and QAZVIN in Iran. Currently I am passing my studies in high level of seminary school and in respect of this, i am working as a writer in NationalWide Radio in religious part of it.
I should point out to those jobs which i had carried out :
Since 5years ago I was official teacher in KHOSHNEVISAN union at branch of Qom, but at the time of my resident in QAZVIN I was teaching handwriting. currently i am teaching in some schools and organizations.
My first incentive to art was my parents and seconds the environment and atmosphere which I have been grown up. But in music I had a different situation not have had any incentive.

مترجم: علی افشاری قزوینی، آذر ۸۷

کتابت سفارشی حقیر (سفارش‌دهنده: مرکز میقات حج)

یک نمونه‌ کتابت‌نویسی حقیر  که به سفارش مشتری در آذر ۸۵ انجام شده است:


نسخ نگارش‌یافته روی پوست آهو! / اسکن‌شده توسط اینجانب از روی نسخه‌ی اصل

این قطعه نسخ زمانی در اختیار دوستم محمود حبیب‌اللهی بود. لطف کرد و به من امانت داد. من هم سریعآ از روی آن در مغازه‌ی «پدیده‌ی قرن» در قم اسکن حرفه‌ای تهیه کردم. از قرار معلوم حبیب‌اللهی این قطعه را به فروش رساند. چند سال بعد که از وبلاگ حقیر بازدید کرده بود و این قطعه را روءیت کرده بود، ظاهرآ به خاطر نیاورده بود که این قطعه زمانی دست خودش بود. بعدآ به من گفت که آن قطعه نسخ روی پوست آهو خیلی زیبا بود. نمی‌دانی اصلش کجاست که بشود خرید؟!!

 

قطعه نسخ منتشرنشده / زین‏العابدین محلاتی/ نگارش به سال 1302 قمری

ادامه نوشته

دیتیلی از یک قطعه ی شکسته / اثر محمدحسین طباطبایی / اصل در اختیار حقیر

یا امیرالمومنین حیدر / نگارش: پگاه قزوینی


قیمت: ۳۰۰ هزار تومان
اصل قطعه در اختیار من بود و در زمستان سال 92 به سید غیاث علوی در قم همراه با قطعات متعدد فروختم

چلیپا ناد علی / اثر استاد غلامحسین امیرخانی / نگارش در سال 62

اصل این قطعه را در ۳۱ شهریور ۸۳ از «جواد جدی» - کارشناس و فروشنده‌ی عتیقه - در بازار منوچهری تهران - به ۵۰۰ هزار تومان خریداری کردم. (به همراه قطعه‌ی یا امیرالموءمنین حیدر اثر استاد امیرخانی که آن را هم به ۵۰۰ ه.ت خریدم.) تذهیب این اثر کار یکی از آقایان: زاویه یا احمری است.
سرنوشت قطعه: مدّتها بعد از نگهداری این اثر، آن را به همراه قطعهء «یا امیرالموءمنین حیدر» استاد امیرخانی + یک قطعه شکستهء قدیمی به حسینی خطباز دادم و به جایش قطعه خط به رقم حافظ عثمان را از او گرفتم. ظاهرا قطعهء نادعلی را خطباز به علی سبتی داده بود و او هم در ازای ۶۰۰ ه.ت به کیوان شجاعی‌منش فروخت و کیوان هم بعد از تذهیب مجدد اثر آن را به یک و نیم میلیون تومان به استاد میرموءمنی در اراک فروخت... بنده در سفرم به اراک که از کارگاه میرموءمنی بازدید کردم، این اثر را بر دیوار آنجا دیدم.
یادآوری: قسمت پایین اثر که در تصویر ناقص است، جداگانه اسکن شده که باید در فرصت مناسب مونتاژ کنم.

سطر مذهب اثر استاد کیخسرو خروش / تذهیب: عظیم گوکی / اصل زمانی در اختیار من بود

سرلوح طلااندازی شده / ابتدای یک دائره المعارف جغرافی به خط نسخ / اصل را از امیر عاملی خریدم

دیتیلی از یکی از صفحات این دائره المعارف:

دیتیل دیگری از یکی دیگر از صفحات این اثر:

 

دیتیل دیگری از این اثر:

قطعات خط تعلیق قدیمی

☻ چند قطعه خط تعلیق قدیمی
که برای مجموعه‌ی شخصی خودم (رضا شیخ‌محمدی)
خریداری کردم:




تعلیق با رقم «مشقه العبد اختیار المنشی السلطانی»
که برخی مفردات خط تعلیق را تعلیم داده است:




صفحه تعلیقی که کامل نشده است:



 یک نامه به خط تعلیق:



متن نامه‌ی فوق تا آنجا که حقیر موفق به خوانش شدم ، از این قرار است:

رفیق شفیق من!
عهدی بعید شده که به هیچوجه من الوجوه از احوال سعادت‌اشتمال، استحضاری و اطلاعی ندارم
چند وقت است که در خیال .... بودم در بیوقت ...عالیجاه میرزا احمد را روانه طهران می‌نمودم...
مختصر یادآوردی را واجب دیده که هرگاه از احوال من جویا باشید
لله الحمد از برکت حضرت بقیةالله عجل الله فرجه نعمت صحت حاصل است
و جز دوری از ملاقات سعادت علامات ملالی صورت‌پذیر نیست
امید دارم که بزودی اسباب ملاقات بخوبی انشاءالله تعالی فراهم آمده تلافی مافات بعمل آید
چندین قبل ازین فقره شنیدم که ... مقام حیرت و تعجب شد



یک صفحه تعلیق:

یادداشت روزانه

یادداشت روزانۀ زیر را که در وبلاگ دیگرم قرار داده بودم sheikh.blogfa.com/post/5 به خاطر ارتباطش با وبلاگ حاضر، در اینجا کپی می‌کنم. امیدوارم بپسندید:

۱۳ اردیبهشت ۸۴. روز تدريس حقير در انجمن خوشنويسان قم و شروع روشن‌‏كردن كولرگازى‏ها. با محمّدتقی اسدى‏ که با هم در يک شيفت تدريس می‌کنيم، سرِ سياه‏‌مشق‏‌هاى ميرزا غلامرضا اصفهانی بحث شد. گفت:

 تصوير ۱. ميرزا غلامرضا اصفهانی

به‏‌نظر در سياه‏‌مشق‏‌هايى‏ نظير «شاها من ار به چرخ برارم سر / خاك ره تو هست بسر افسر» ميرزا تحت‏ تأثير «ملاحظات كتيبه‏‌نويسى» بوده است. خوشنويسی که سفارش کتيبه‌نويسی به او می‌خورد، به‌گونه‌ی خاصّی پرورش می‌يابد و دستش از حالت يله‌نويسی و راحت‌نويسی خارج می‌شود و ساخت و ساز کلمه و حرف را ياد ‌می‌گيرد. او بايد يك حركت را بفهمد و طرّاحى كند و تا درنيايد، رها نمی‌کند.


                           تصوير ۲: سياه‌مشق از ميرزا غلامرضا متعلق به قبل از سال ۱۳۰۰ قمری
ميرزا غلامرضا هم بعد از اينکه در حدود سال‌های ۱۳۰۳ قمری، درگيری نگارش کتيبه‌های مسجد سپهسالار تهران می‌شود، شيوه‌ی سياه‌مشق‌نويسی‌اش هم تغيير می‌کند. کلمات را به صورت شسته رفته و با کمترين تکرار در کنار هم می‌چيند. گفتم:
«انگار ديگر نوشته‌هايش فاقد جنون نگارش و يله‏‌گى است.» گفت:
«در خطّ شكسته هم وقتى شكسته‏‌نويسان ابتدا شروع به نگارش‏ شكسته كردند، هدفشان اين بود كه تند بنويسند...» گفتم:
«فلسفۀ وجودى‏ش آن بوده.» گفت: «دقيقاً» و افزود:



            تصوير ۳: بخشی از سياه‌مشق از ميرزا غلامرضا متعلق به بعد از سال ۱۳۰۰ قمری
«ديگر نشستن و با مكث‏‌نوشتن...» گفتم:
«و حاكم‏‌كردن عقلانيّت» گفت: «در كار نيست. عقل را حاكم كردن، با فلسفۀ وجودى شكسته سازگار نيست.» گفتم:
«آيا ايرادى دارد كه فلسفۀ وجودى يك پديده، يك چيز باشد و در ادامۀ سير تاريخى، انگيزه‏‌هاى ديگرى هم اضافه شود و از آن پس آن انگيزه‌ها نيز سبب خلق آثاری گردد؟» گفت:
«از خودِ كلمۀ فلسفۀ وجودى معلوم است كه بايد بر مدار آن حرکت کرد!»



                                                 تصوير ۴: محمدتقی اسدی استاد انجمن خوشنويسان قم
از اسدی جدا شدم. او به رتق و فتق امور هنرجويانش پرداخت و من هم رفتم که به هنرجويانم برسم.
ساعتی بعد در راهروی انجمن اين جوك جديد را از یکی از دوستان مدرّسم شنيدم:
«فردىميلهایراگذاشتهبودرویآتشتايکطرفشسرخشود.»گفتند:«ميخایچکارکنی؟»گفتهبود:«مىخواهمطرفسردش رابهجنابعُمراستعمالكنم!» طرفپرسيد:«پسچرابهخودتزحمتمى‏دهىوسرخوملتهبشمیكنى؟گفتهبود:
«سمتسرخشرابيروننگهمیدارمتاكسىآنرادرنياورد!»


                                                         تصوير ۵: از راست: احمد پيله‌چی، داود چاووشی،                                                          محمّدحسين رازقی،‌ علی بخشی، حسين نادری
بعد از حدود چهار ساعت که در ساختمان انجمن خوشنويسان به تدريس خط پرداختيم، آماده شديم برای رفتن به جلسۀ هفتگى دعاى توسّل که اين هفته در منزل حاج داود چاووشى - استاد انجمن خوشنويسان و خوانندۀ آواز - برگزار می‌شد. حميد سعادتخواه، هادى‏ رضايى و امير تفتى - هم‌شاگردی‌های من در کلاس آواز - هم دعوت شده و آمده بودند. شيرينى از نوع شبه گردويى آوردند كه‏ حدود ده عدد ميل كردم.
در ابتداى جلسه ميثم سلطانى و ابوالفضل خزاعى هم بودند و اصطلاح‏ جديدِ «دولاب» را كه دو روز است بين ما باب شده، چند بار تكرار كردند و خنديديم. مراد و قرارداد ميان ما معنای خارج از محدوده‌اش بود که به ديگران منتقل نمی‌شد و مشکلی در به زبان آوردنش نبود.
خواندن بخشی از دعای توسّل را طبق معمول بنده به عهده گرفتم. بحث خط و خوشنويسی هم به ميان آمد و دوستان کلاس آواز هم آوازهايی خواندند که بهترينش را حميد سعادتخواه اجرا کرد و آقای رازقی خوشنويس هم به اين امر اشاره کرد.
بعد از اتمام جلسه و با اعلام اينکه هفته‌ی بعد آقايان سطر «صلاح از ما چه مى‏جويى كه مستان را صلا گفتيم» را تحرير کنند، جلسه را ترک کرديم. دوستان هر يک با وسيله‌ای رفتند. ما هم سوار ماشين پرايد حسن اعرابى شديم. رضائيان جلو نشست و من و رازقى عقب نشستيم. از مقابل بيمارستان شهيد بهشتى كه رد شديم، رازقى گفت:
«انگار مى‏خواهند اين بيمارستان را با صرف چند ميليارد تومان ترميم‏ كنند.» اين بحث شروع شد که مسئولين کشور بعضاً ناكارآمد و غيرمتخصّصند. رضائيان در کمال تعجّب گفت:
«به‏‌نظر من كسى كه متخصّص نباشد، اصلاً نمى‏تواند متعهّد باشد. ولى‏ كسى كه متخصّص باشد، اميد است كه متعهّد هم بتواند باشد.»
بعد از پياده‏شده رضائيان در مقابل منزلش، رازقى گفت:
«ديگر ببين كار به كجا رسيده كه رضائيان (داغ و دوآتشه) هم به اين نتيجه رسيده است كه‏ با تعهد خالی نمی‌توان کشور را اداره کرد.» اعرابى تكميل كرد:
«رضائيانى كه خود جزو آخرين دسته‏ى فالانژهاست!»
اعرابی را که به جيک و پوکش آشنايم. ولی رازقی را خوب نمی‌شناختم که با اين کلامش دانستم که انگار به رغم ظاهرش دل خوشى از نظام ندارد.

دوسطری منتشرنشده از استاد غلامحسین امیرخانی / اسکن از روی اصل توسط حقیر رضا شیخ محمدی

 

قرآن خطی

دیتیلی از یکی از صفحات این قرآن: