روش میرعماد برای تیغکاری!

تپاندم اینجا

عبادت به تسبیح و سجّاده و دلق نیست

موضوع فیش:
فیش مناسب برای استفاده در: زندگی و زمانهٔ استاد غلامحسین امیرخانی / صفای خط از صفای دل است / منظور از صفای دل الزاماً التزام به مناسک دینی نیست / کار خوب حتی افرادی که ظاهراً در ریل دیگر هم هستند، شیفتهٔ خود می‌کند. نه طاووسی در سبک امیرخانی می‌نویسد و نه پیله‌چی از حیث تعبّد به دین و احترام به تسبیح و سجّاده و دلق و حمایت از انقلاب با امیرخانی همسوست.
با استاد صندوق‌آبادی داشتیم می‌رفتیم منزل استاد غلامحسین امیرخانی در طالقان. وقتی رسیدیم در منزلش و نشستیم به گفتگو دختری ۲۳-۲۴ ساله از در وارد شد و پذیرایی کرد. برام سؤال ایجاد شد که کیست؟ دختر امیرخانی که بزرگتر است و شوهر دارد. کاشف به عمل آمد که این دختر را که یتیم؟ و بی‌سرپرست بوده امیرخانی آورده و بزرگ کرده است و این دومین دختری است که اینجوری زیر بالش را گرفته که بزرگش کند.
آن وقت همین فرد که در خانه‌اش مستأجر دارد، گونی برنج می‌گذارد در سرویس‌پلّه و می‌گوید: همه با هم استفاده می‌کنیم و هر کس خواست بردارد. در تهران هم یک بار یکی از مخالفانش به صورت ایشان تف کرده بود که شما انجمن خوشنویسان را در انحصار خود درآورده‌اید و چنین و چنان. امیرخانی بدون اینکه برآشوبد، به طرف گفته بود که آرام باشید. بعداً در این باره صحبت می‌کنیم.
راوی: ناصر طاووسی در ۱۴۰۰/۱۲/۵ به نقل از تماس تلفنی احمد پیله‌چی با او

روی چه کاغذی خطّاطی کنیم؟ / نشر در لیست انتشار واتساپی

روی چه کاغذی خطّاطی کنیم؟ این از مصایب ما خوشنویسان است که از چه بستری برای نگارش استفاده کنیم؟ کاغذ زبر تحریری که خوب نیست؛ چون راه نمی‌دهد و نمی‌شود رویش نوشت؛ مگر در سبک بعضی پیروان استاد حسن. رفیقی داشتم سیّد مهدی نام پسر امام جمعهٔ فقید خرّم‌آباد که وقتی کلاس حسن اعرابی هنرآموز قمی می‌آمد، از این کاغذهای سنباده‌ای بدقلق برای نوشتن بهره می‌برد. استاد بهش اعتراض می‌کرد که مگر کاغذ قحط است سید پابرهنه؟ می‌گفت به خودم سخت می‌گیرم تا بعد که افتادم توی جادّهٔ آسفالت بیشتر کیف کنم و قدردان باشم. خودم را به دست‌انداز می‌اندازم و در سنگلاخ حرکت می‌کنم؛ در عوض برای نوشتن روی هر متریالی آمادگی دارم. بهش می‌گفتم: بندهٔ خدا! تو که جواد سبتی نیستی که در اردوگاه اسرای عراقی روی آسفالت هم می‌نوشت و خم به ابرو نمی‌آورد. آخرش هم این سیّد خطّاط نشد که نشد. چون شلخته بود و با دمپایی می‌آمد کلاس، اعرابی بهش می‌گفت سیّد پابرهنه. ایده‌اش هم حامی نیافت و کسی کاغذ زبرِ تحریری را تحویل نگرفت. هر کس هم نوشت، خطّش خُروشی شد. می‌ماند گلاسه که آن هم کاغذ خوبی نیست! چون ماندگاری ندارد. کاغذی خوب است که اثرات مُرکّب را چندصدسال نگه دارد و آیندگان که سطر و چلیپای آدم را می‌بینند، بگویند:‌ انگار همین الآن از تنور درآمده. مثل برخی نُسَخ نفیس خطّی که مُرکّبش پس از سال‌های متمادی هنوز برق تازگی می‌زند. پس گلاسه هم هِچ! می‌ماند دست‌سازهایی که امثال یَسنا می‌سازند. ولی آن هم دردسرهای خودش را دارد. نوشتن روی آهارش سخت است و آن کیف و لذّتی که باید به کاتب بدهد، نمی‌دهد.
من شیخاص که نگارش روی اغلب کاغذها را آزموده‌ام، به این حقیقت رسیده‌ام که انتخاب کاغذ و بستر مناسب برای نگارش از مصایب ما خوشنویسان است. سر آخر هم به این نتیجه رسیده‌ام که نباید خودم را اذیّت کنم و زجر بکشم. مثل سیّد رضا بنی‌رضی نیستم که به ناصر طاووسی گفته بود من از خط‌نوشتن لذّت نمی‌برم و از بد حادثه سراغش رفته‌ام. من خط می‌نویسم که کیف کنم. پس بهتر است روی هر کاغذی که بهم لذّت بیشتر و حال خوش نگارش می‌دهد، بنگارم. حواسم فقط به آن مجموعه‌دار شکم‌گندهٔ عرب نباشد که یک کارشناس را با لوپ و ذرّه‌بین دنبال خودش راه انداخته و می‌برد گالری و نمایشگاه تا تست کند من اگر روی دست‌ساز و با مرکّب سنّتی مرغوب نوشته‌ام، اوکی دهد و کارم خریده شود. به قول مادرم به جهنّم ارمنی‌ها که نمی‌خرد! وقتی گلاسه به من حالِ تحریر می‌دهد، بهترین کاغذ دنیاست و بر خانبالغ و عادلشاهی برتری دارد. پس حَبّذا کاغذ حال‌ده به من! منتها همین گلاسه هم بعضی‌ها نمی‌گذارند آدم با خیال راحت رویش خط بنویسد. می‌گویند پس رنگش کن! گلاسه سفید را که رنگ می‌کنی، گرچه چشمنواز می‌شود؛ ولی بدبختانه نوشتن هم روی آن دیگر لذّت سابق را ندارد و تازه قابلیّت تیغ‌خوری‌اش را هم از دست می‌دهد. باز ول نمی‌کنند و می‌گویند: پس کاغذ گلاسه را بعد از نوشتن رنگ‌کن! از این کار هم خاطرهٔ خوبی ندارم. پیش آمده خطّی روی گلاسه نوشته‌ام و خیلی هم خوب درآمده. برده‌ام قزوین نزد امیر عاملی. وسوسه‌ام کرده که بیندازد داخل تشت رنگ جوهر به رنگ سبز یا زرد. قبول می‌کنم. بوی تینر می‌زند به مشامم و صبر می‌کنم تا خطّم خشک شود. ظاهراً خیلی جذّاب ‌شد. به خیلی‌ها هم که نشان داده‌ام، ‌پسندیده‌اند. بعدش هم که خط تذهیب ‌شده، نورٌ علی نور ‌شده؛ ولی دقیق که می‌شوی، می‌بینی خط آن دلبری قبل از رنگ‌کردن را ندارد و بعضاً موادّ رنگی به خطّ و لبه‌های حروف آسیب زده. کتابتی نوشته بودم با متن نامهٔ قائم مقام فراهانی به همسرش که استاد عبدالرضائی که دید خیلی پسندید. بعداً هم به خوشنویسان گفته بود: بروید کتابت شیخ را ببینید! حتی در مواردی شاگردان خودش را که می‌خواستند در امتحان ممتاز کتابت شرکت کنند، فرستاده بود کلاس من. قطعهٔ مزبور را با ذوق تمام دادم «محسن مرادی» تذهیب کرد؛ ولی قبل از تذهیب، کاغذ را نمی‌دانم با چی رنگ‌ کرده بود که خط لطمه دید؛ حالا هی بگو: تذهیبش درجهٔ یک است و خیلی هم زحمت کشید و از موادّ سنّتی مثل شنگرف و طلا هم بهره برد و انصافاً تذهیبکار کاربلدی هم هست؛ ولی چه سود که خط کدر شده است. سر آخر تصمیم گرفتم حرف کسانی که می‌گویند:‌ روی قرطاس سفید محض که چشم را می‌زند، ننویس را گوش نکنم و کارم را بکنم؛ فوقش بعد از نگارش، چند میلیون بدهم به تذهیبکاران نمرهٔ یک مثل «رامین مرآتی» و بگویم بدون اینکه رنگ کنند، با طلا تمام قسمت‌های سفیدش را با نقوش اسلیمی زیبا و دلفریب پر کنند و تا نزدیکی حروف و کلمات من هم پیش‌روی نمایند.
خلاصه اینکه گلاسه و لاغیر! گلاسه علاوه برای حسّ و حال خوب، مزیّت دیگر هم دارد. تیغ‌خورش خوب است. متنها باید اهل تیغ‌کاری باشی و از آن نترسی. منوط است به گوش‌نسپردن به شایعات که خط یک امر قدسی و محصول خلق‌السّاعه است. لذا بعد از تحریر و تقریر، دیگر نباید به آن دست زد. با کمی بی‌دینی می‌‌توان این کرامت‌سازی‌ها را کشک و قابل تشکیک دانست. نه که یکضرب‌نویسی بد باشد. اگر بلدی موحّدوار با یک حرکت در حدّ عالی و نزدیک به استاندارد ذهنی‌ات بنویسی، خب بنویس! کی جلوتو گرفته؟ ولی وقتی مثل شیخاص در توانت نیست، تکلیف چیست؟ پرداز بزن! گاه چند دایرهٔ «ن و ی» ایده‌آل را در قطعه‌ات نوشته‌ای و حواست می‌رود به جایی و یکی از آن‌ها از دست درمی‌رود. آیا به خاطر حرفی که خوب درنیامده، اثر را بیندازی کنار و از خیر آن ایده‌آل‌ها بگذری و از نو بنویس؟ انصاف است؟ تازه اگر هم از نو بنگاری، از کجا که این بار جای دیگرش در نرود و چه معلوم که «آنِ» خوشنویس در نفحه‌ای که اثر موفّق خود را خلق کرده، بار دیگر تجدید شود؟ راه عقلائی این است که دایره و کشیدهٔ درنیامده را پرداخت کنی و تیغ بزنی. نباید گوش بدهی به نقل قول استاد احمد عبدالرّضایی از رسالهٔ خوشنویسی صراط‌السّطور که به نظم سروده و یکجا آورده که اصلاح خط پسندیده نیست و اگر هم احیاناً «مَد و حرفی» ریش (خراب) شد، قصّاب‌وار با قلمتراش به جانش نیفت و برای اصلاحش الحاح نورز! تو که جرّاح نیستی. فوقش: «بالضّرور از قلم کن اصلاحش». با نیش قلم درستش کن. البته سؤال این است که با قلم که نمی‌شود ادیت‌ کاهشی کرد! لابد فقط ادیت افزایشی را مُجاز می‌دانسته سلطانعلی مشهدی. شاید هم مُرادش روش منقول در «مُنشآت سلیمانی» بوده. در این رساله که نگاشتهٔ قرن یازدهم قمری است، می‌گوید: قلم تازه‌تراشیده را با آب دهان کمی تر کن. بعد به آهستگی و تأنّی جوری که نوک قلم با کاغذ برخورد نکند، به قسمتی که می‌خواهی مرکّب را برداری، بمال و بکش! بعد هی مرکّبی را که به سر قلم می‌نشیند، با پارچه پاک کن و آنقدر ادامه بده تا حذفیّات مورد نظرت انجام شود. با این روش که میگن روش میرعماد هم بوده، می‌شود با قلم، ادیت کاهشی انجام داد.
یک راهش هم این است که اصلاً گوش به حرف‌ سلطانعلی که میگه «کاتبان را چه کار با جرّاح؟» ندهی و با همان قلم‌تراش یا تیغ جرّاحی که نمونه‌اش را در دههٔ ۶۰ پیله‌چی بهت هدیه کرد، بیفتی به جان حروف و آن‌ها را به الگوی ذهنی‌ات نزدیک‌تر کنی؛ کاری که من به خویش نمودم صد اهتمام و شد!
من حتّی با شهامت در جزوهٔ آموزشی «رسم‌الخط نماز» که اوایل دههٔ ۷۰ چاپ کردم، در خلال تعدادی نکتهٔ آموزشی رسماً ابراز کردم که کاغذی را برای نوشتن برگزین که تیغ‌خورش خوب باشد! متن آن نکات آموزشی را وقتی قبل از چاپ به سید احمد شفیعی مازندرانی نشان دادم، گفت:
«ای وای! اینو حذف کن! تو داری عادی‌سازی می‌کنی تیغ‌کاری را! و بهش رسمیّت می‌دی که!» گفتم:
«دقیقاً هدف من همین است. من مرمّت‌کاری را یک مهارت در عرض خوشنویسی می‌دانم؛ البتّه به شرطی که استادانه و بدون زخم و زیلی‌کردن کاغذ انجام شود.» این مهارت را خوشنویسان طراز اوّل داشته‌اند. برای نمونه میرزا غلامرضا داشته. سیّد حیدر موسوی اخیراً در ورکشاپش در قم می‌گفت:
«خطوط اصل میرزا را که با لوپ ببینی، ردّ دورگیری و حتّی تیغکاری را در تمام کلمات می‌بینی.»
امیرخانی هم این مهارت را دارد. فقط عیبش این است که ایشان از اینکه به این کار رسمیّت دهد و رسانه‌ایش کند، پرهیز داشته؛ لذا هیچ تصویر یا فیلمی از این استاد اجل در حال تیغکاری و مرکبّ‌دوانی و دورگیری موجود نیست. از دیگران هست از ایشان نیست. از ناصر طاووسی در اینستاگرامش عکس هست که دارد رقاع‌نویسی‌اش را تیغ می‌کشد. حسن اعرابی هم یک بار با طعنه گفت: فلان خطّاط (ظاهراً عرب) روی جلد کتابش که خواسته یک عکس یا پرستیژ از خودش در حال خطّاطی چاپ کند، به جای اینکه قلم دست بگیرد، تیغ دستش گرفته و با افتخار عکس انداخته! از امیرخانی چنین عکسی نیست؛ در حالی که از روی کارهایی که در این چنددهه از او پوستر شده، قشنگ معلوم است ساعت‌ها بعد از نگارش را صرف پیرایش و پردازش کرده است. کاش عکسی پشت صحنهٔ این رفتار ایشان درآید و روش درستش را هم بگوید و یک آداب‌التّیغ هم بنویسد. شاید برای خودش کسر شأن می‌داند. من نمی‌دانم. لذا در آن جزوه راحت عنوان کردم که از مؤلّفه‌های کاغذ خوب این است که بهتر و راحت‌تر تیغ بخورد؛ به نحوی که بخش‌های زدوده‌شده آشکار نباشد؛ نه که مثل کاغذ تحریری، تیغ‌کار را رسوا کند. اینکه روی چه کاغذی خطّاطی کنیم، از مصایب ما خوشنویسان است. کاغذ زبر ارزانی همان سیّد پابرهنه. کاغذ دست‌ساز هم مال امثال حبیب رمضانپور که خط به شیخ‌نشین‌ها می‌فروشد. #شیخاص به همان گلاسه خوش است و با آن ‌حال می‌کند.
نشر بلاگفا: ۰۳۰۶

ساقهٔ سحرآمیز / مناسبات شیخاص و ناصر طاووسی

تپاندم اینجا

متون مناسب برای خوشنویسی

نگارش متن مناسب برای خوشنویسی جا دارد برای خوشنویس اهمیّت داشته باشد. بعضی‌ها در این حوزه سلیقه ندارند یا بی‌برنامه‌اند. شعری را تصادقی از دیوان حافظ باز می‌کنند و می‌نویسند. به ندرت برخی اسایتد مضامین انتخابی‌شان جالب است. به نظرم در بلاگ حاضر موضوع یا هشتگی یا پستی در بارهٔ متون مناسب برای تحریر داشتم قدیم‌ندیما. امشب سرچ کردم نیافتم. پروندهٔ زرنگارم را بررسی کردم دیدم در فایل نوت مواردی را با اسلش خط (/خط) علامت گذاشته‌ام که مواردی است که به مرور به عنوان مضامین و متون مناسب برای خوشنویسی یادداشت کرده‌ام و به تدریج به نگارش برخی هم پرداخته‌ام.
(موارد یادشده از زرنگار به وُرد تبدیل و اینجا قرار گیرد. پست حاضر در برگهٔ خوشنویسی فیسبوکت هم در جای مناسبی حتی در قالب یک آلبوم مستقل بازنشر شود. حتی‌ می‌توانی هر مضمون را به صورت پستی مستقل اجرا کنی. و اتود حتی با خودکار را عکس بگیری و عکس پست قرار دهی تا بعدها خودت یا دیگران اجرا کنند.)
این ایده هم قبلاً به نظرم رسیده بود و هنوز موفّق به اجرایش نشده‌ام که کار خوشنویسی را هم کمی گروهی‌تر کنیم و از حالت انفرادی درآوریم. من شیخاص گرچه خود خوشنویسم چه اشکال دارد خطی را سفارش بدهم که خوشنویسی دیگر اجرا کند؛ به چند هدف. یکی برای حمایت از هنرمندان دیگر. دوم شعرها و قصه‌هایم را خودم نیایم خطّاطی کنم؛ بلکه بدهم خوشنویس دیگر بنویسد و پول هم بهش بدهم؛ همچنان که قصّه‌ای از خودم را دادم در قم حکیمه پوریزدانپرست تحریر کرد و ۲۲۲ ه.ت هم بهش پرداختم که البته توقعش بیشتر بود. (لینک فیسبوکی قطعهٔ مزبور اینجا قرار گیرد و لینک اینجا هم ذیل آن پست تپانده شود)
چند تا از شعرهایم را هم دادم ناصر طاوسی و حسن اعرابی و یک شکسته‌نویس شاگرد ملکزاده و زدوار و ... نوشتند. اینجا قرار گیرد لینکشان. 
امشب هم به نظرم رسید خوب است این جمله را که: «عزیزٌ علَیَّ أن أری الخلقَ و لا تُرٰی» را سفارش دهم به وحید فولادزاده یا ایرانی یا داستانی یا... بنویسند و بعد شعر ز دستم برنمی‌خیزد که بی‌یاد تو بنشینم / بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچکس بینم از سعدی را که علیرضا بخشی نوشته و چلیپاست و از کش‌روی‌های یک دوست شکسته‌نویس راست‌دست اما دست‌کج از بایگانی خطوط انجمن خوشنویسان قم بود و حسن اعرابی هم ريیس انجمن خوشنویان قم بود و مدیریّتش هم طوری بود که می‌گفت من وقتی از ساختمان انجمن در خیابان دورشهر قم خارج می‌شوم و پایم را از جوب خیابان بلند می‌کنم و می‌روم آنور، دیگر انجمن کیلویی چنده؟ کار بهش ندارم! دلِ ننه‌ات خوش! خوب طبیعی است کسی مثل امیرمیثم سلطانی بیکار نمی‌نشیند. خطوط سرقتی عاقبت‌به‌شرتر شد وقتی توسط بنده مال‌خری شد و آمد پارکینگ شیخاص. حالا برای یکی از آنها که خط علیرضا بخشی است نقشه دارم. خط ایشان چلیپای سعدی و مناسب با جملهٔ‌ دعای ندبه است. بد نیست نگاهت به خوشنویسی به عنوان یک کار گروهی باشد. ثلثش را بده محمدتقی اسدی بنویسد و آن را با این شعر سعدی میکس کن. اگر دوست دارم خودت هم مداخله کنی، یکی از مصاریع این شعر را ترکیب قصارمشقی بزن و بعد هر سه را بده به کسی مثل سید حسین نجومی که یک کار ترکیبی بزند. هر چند مگر مضامین مربوط به امام حسین(ع) را ندادم بهش هم مرقع آکاردئونی کرد هم یک کار ترکیبی بزرگ هم از آن‌ها درآورد. چی شد آخرش؟ بدبختانه نتوانستم جای درست خرجش کنم و دادم امیر عاملی و او هم فروخت به سمساران خط و آن‌ها هم آن مرقَع عاشورایی را «عِرباً عِرباّ» کردند و جلد گل و مرغش را جدا فروختند و خطوطش را هم جداجدا. احتمال می‌دهم خطوط مرا با قیمت بالا نفروخته باشند. آمار یکی از سطور را دارم که به دست امین هیهاتی آذر رسید. بدبختانه از این کار هم نه خیر دیدیم نه تحسین آنچنانی شنیدیم؛ فقط پول بی‌زبان را دادیم به نجومی و فرجی و ... دلم به اسکن‌هایش خوش بود که نشر دادم و اگر تحسین درخور می‌شنیدم، باز خستگیم در می‌آمد. تف به ذاتِ بی‌برنامگی!
برنامه اگر باشد حل است. بدانی در نهایت کارت را کجا و به کدام موزه قرار است بدهی و پول خوبی هم بگیری. اگر هم دغدغهٔ پول نداری، باز به جای خوبی مثل آستان قدس رضوی یا حرم قم اهدا کنی و دلت خوش باشد که از بهره‌ٔ معنوی‌ای برخورداری. مخاطب هدف که معلوم باشد، حال می‌توان روی این بحث کرد که متن تابلو چه باشد و چقدر در انتخابش سلیقه به خرج داده شود. بعضی‌ها در این حوزه سلیقه ندارند و فوقش بی‌برنامه‌اند. شعری را تصادقی از دیوان حافظ باز می‌کنند و می‌نویسند. باما هستند خوشنویسانی مثل استاد امیرخانی که در این حوزه هم کارشان درست است.

ایده‌ای که بعد از اشارهٔ وحید فولادزاده در ۱۴۰۱/۴ به ذهنم رسید: نقش مُهر ۱۴ معصوم را به صورت بیضی به خط نستعلیق مُهر کن و در یک قطعه کنار هم بچین! 

0104 کپی در برگهٔ خوشنویسی‌ام در فیسبوک در آلبوم مستقلّی به نام «مضامین مناسب برای اجرای تابلوی خوشنویسی». ویرایش هر یک در دیگری اعمال و یکسان‌سازی شود.

حائلا بنما در این شهر و دیار

حائلا! بنما در این شهر و دیار
پیشه راه کُسخلی شیخاص‌وار
می‌نکن کار و پی کوشش مباش
کن زِرِیلی‌وار امرار معاش
خرج خود افکن به دوش این و آن
دخل مردم را چو جیب خویش دان
قدّ ماسه مال خود با کس مده
سفت باش و قیرگون نم پس مده
در عطش محبوس کن سرو و نخیل
دل مسوزان! ‌باش چون ابر بخیل
چکّه‌ای ‌باران منه بر هیچ بام
پس مده نم، باش همچون ایزوگام
هر که زِر زد: از چه بستی بار کج؟
گو: نباشد بر هنرمندان حرج
نقل پیمان خدایی را وِلِش
عهد با عبدالرّضایی را وِلِش
فارغ از قُدسیّت خط شو! رها
مثل کلهر مشق کن «زنقَحبه» را
مقتدایی برگزین مردِ سعید
پیروی کن شیوهٔ عبدالمجید
بعدِ اَمردبازی‌اش در زیر پُل
قصّه‌اش تحریر کرد استادِ کل
هندسه‌ قُدسی فقط در حدّ اسم
محتوایش مادّی، معطوفِ جسم
شکل چون گوهر، ولی باطن چو خس
فرم روحانی، مضامین پرهوس
_ادامه دارد_
منظور از «حائل»، "اصغر نظری حائل" شاگرد استاد عبدالرّضایی است.

در بلاگ شیخ.بلاگفا هم قرار گرفت.

سید محمدامیر نوربخش در پارکینگ شیخاص و توضیحاتش در بارهٔ سیاه‌مشق شیخ

دریافت فیلم:
از آپارات: اینجا
از مدیافایر: اینجا

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید / سیاه‌مشق لهجه‌دار شیخاص

اسکن اصلی: اینجا
بعد از ادیت فتوشاپی در مهر ۱۴۰۰: اینجا
لینک فیسبوکی: اینجا
گفتنی است: این یکی از سه اثری است که برای تذهیب به زهرا بیات دادم و در دوسالانهٔ قزوین عنوان کرد که بدون اینکه کاری رویش بکند، به حسین امانی داده است. پس از یک سال و اندی پیگیری امانی برایم پست کرد که در ۲۳ آذر ۹۸ به دستم رسید.

اسکن اصلی خوشنویسی برای استفاده در پوستر شهدای شیعه

آیهٔ شریفه‌ٔ «و ما نقموا منهم الا أن یؤمنوا بالله العزیز الحمید»
به خطّ نستعلیق
مناسب برای استفاده در پوسترهای مربوط به شهدای مظلوم شیعه:
اسکن اصلیاینجا

مصراع «وبه جرم عشق توام می‌کشند وغوغایی است»
مناسب برای تلفیق با آیهٔ بالا
اسکن اصلیاینجا
نمونه‌‌ٔ استفاده‌شدهٔ دو خطّ بالا همراه با تصویر مربوط به شهدای دانش‌آموز افغانستان (انفجار اخیر): اینجا

اسکن اصلی خوشنویسی برای استفاده در پوستر مربوط به علمای از دنیا رفته

حدیث معروف «ألعلماءُ باقون ما بقی الدّهر»
به خطّ نستعلیق
مناسب برای استفاده در پوسترهای مربوط به علمای رحلت‌کرده:
اسکن اصلی: اینجا
نمونه‌‌ٔ استفاده‌شده همراه با تصویر مرحوم علّامه محمّدباقر مجلسی: اینجا

آر332. خرداد 93 به نازنین موسوی. ایکنا. زنجان. اگر منتشر نکردی منتشر شود

سلام

با اجازه تون من بی مقدمه سوالاتم رو براتون تایپ می کنم:

1. ضمن معرفی بیشتر خودتان از دغدغه های خوشنویسی تان بگوئید
 

 در آستانهء پنجاه سالگی و بعد از حدود سه دهه فعالیت در عرصهء خوشنویسی در تلاشم ضمن آنکه نامم به عنوان یک شاگرد وفادار به ارزش و عیار اساتید ثبت می‏شود و سنوات طولانی هم به «نظیره‏نویسی» و تقلید از آثار اساتید گذشته, گذشت, دغدغهء کنونیم این است که آیا مقدور و میسر هست که لهجهء خاص و البته قابل پذیرش خود را در این عرضه بیابم. سختی کار آنجاست که اگر این کار بدون گذراندن دورهء تقلید صورت بندد,
با مقبولیت مواجه نمی‏شود.

2.آیا تجربه خطاطی کتیبه مساجد را داشته اید؟
کتیبهء مساجد از سنوات دور با خط ثلث نگاشته می‏شد. این قالب برای نگارش آیات شریفهء قرآن و احادیث منقول از ائمه(ع) مناسبتر تشخیص داده شد. قابلیت و انعطاف مفردات برای گلاویزی و شکل‏پذیری به نحوی بود که گزینهء نخست برای تزیین محراب مساجد و ارائهء مضامین بلند دینی در فضای معنوی مساجد و حسینیه‏ها و بقاع متبرکه در نظرگرفته شد. البته از خط «ریحان» (محقق) نیز در این مقام سود برده می‏شد؛ ولی اولویت همچنان با خط ثلث است.


در کتیبه‏ها چقدر به عنصر خوانایی توجه می‏شود؟ انتقاد برخی از روحانیون که ناخوانایی این کتیبه‏ها را نقصی بزرگ می‏دانند, چگونه توجیه می‏کنید.
جواب: واقعیت این است که اگر بخواهیم دست و بال هنرمند را ببندیم و او را ملزم کنیم که در ارائهء کار هنری, راحت‏خوانی اثر را در اولویت قرار دهد, باب بسیاری از خلاقیت‏ها و نوآوری‏ها بسته می‏شود. اساسا مکلف‏کردن هنرمند به خصوص از سوی افرادی که در آن حیطه تخصص ندارند (گیرم در حوزه‏ء تبلیغات رسانه‏ای و ارتباط با مخاطب عام و عوام موفقترند) به اینکه فلان فورمت به دلیل پیچیدگی مردود است, اظهار نظر غیرکارشناسانه و حاکی از عدم شناخت قالبهای گوناگون و کارآیی هر یک و هدف از تولید و ارائهء آنهاست. بی‏شک قالب کتیبه تولید نمی‏شود که مخاطب عام و عوام آنهم با یک نگاه به درک و دریافت پیام آن و مضمون آن توفیق یابد.


4.نقش تذهیب در اثر گذاری یک اثر خوشنویسی به چه میزان است؟
بی‏شک عنصر تذهیب و استفاده از مهارت و کارایی یک هنرمند نگارگر در کنار دست خوشنویس امر لازم و نیکویی است. گاه سطری که خطاط می‏نویسد, دارای فضاهای سفید پیرامونی است. خود خوشنویس گاه با امضای خود یا نگارش اسماء جلاله یا نگارش تاریخ تحریر اثر و برخی دلنگاریهای دیگر فضاهای سفید را که اصطلاحا از آن به بیاض تعبیر میشود کنترل میکند. ولی گاه این امر از اختیار او خارج است یا ترجیح میدهد این کار را به دوش تذهیبکار بگذارد. مذهب هم با استفاده از گل و مرغ و آرایه های بصری و بندوبارهای زیبا و شاخ و برگهای برخاسته از طبیعت باغی از گل و شاخه و پرنده را به رخ بیننده میکشد و ارزش و وزن بصری اثر را بیشتر میکند.

 

5.مراحل خوشنویسی تا نصب کتیبه بر روی بنای مساجد کدامند؟
زمانی کتیبه نویس برای نگارش کتیبه از همان ابزار و متریال خوشنویس معمولی یعنی کاغذ و مرکب سود میبرد و با افزایش دانگ قلم و تراشیدن قلم پارویی و مرکب پرملات به تحریر کتیبه مبادرت میورزید. برای مثال بنده سال گذشته اصل کتیبهء اجراشده در صحن جمهوری حضرت رضا(ع) را که به خامهء پرمایهء استاد بزرگ کتیبهء معاصر سید محمد حسینی موحد نوشته شده بود در اختیار داشتم. این اثر متراژ طویل و لوله‏شده بود و با مرکب سیاه بر روی رول کاغذ اجرا شده بود. فیلم و عکس این کتیبه در حال حاضر در اختیار بنده است و اجراشدهء آن را نیز علاقمندان میتوانند در مشهد زیارت کنند که ایهء شریفهء لاتحسبن الذین قتلوا است.
در حال حاضر اساتید فن بیشتر از پرگار و مداد و با اتودزنی مکرر و پاک کردن و دوباره نوشتن مبادرت به اجرای کتیبه میکنند.

 

تلفنی فرمودید که مطالعاتی در مورد کاربرد خط نستعلیق در مساجد دارید. اگر توضیحاتی هم در این مورد بدید

ممنون می شم. و اینکه اگر کار کتیبه مسجد انجام داده اید عکسش رو هم ضمیمه کنین برام.

بنده پس از حدود سه دهه تلاش نسبی در خطهء خط و به لحاظ علاقه به خط نستعلیق که خط شناسنامهء یک ایرانی است و از سوی دیگر گرایش فطری به مضامین قرآنی و نیز به لحاظ اینکه از دوران طفولیت به کتیبه علاقه داشتم و حتی در حدود پانزده سالگی که به اتفاق پدر به روستاهای اطراف قزوین میرفتیم و کتیبه های مساجد را میدیدم, به راحتی و با کمی تاءمل از عهدهء خواندن آنها برمی آمدم و حتی اشکالات اعرابی و ادبی آن را میگرفتم و به پدر گوشزد میکردم. در سنوات اخیر در صدد برآمدم در قالب خط ثلث و کتیبه, با مفردات نستعلیق طبع آزمایی کنم. در این حال حروف و کلمات به شیوهء خط ثلث در نقاط مناسبی با هم تداخل و  تلاقی میکنند. نام این کار را «قصارمشق» گذاشته ام. به نمونه ای از آن بنگرید:
http://sheikh.ir/post-561.aspx

 

 

 

 

رضا شیخ محمدی

09127499479

آدرس وبلاگ:
www.sheikh.ir

آدرس صفحهء خط ثلث در وبلاگم:
http://sheikh.ir/cat-9.aspx

برداشتن تیک عدم انتشار در ۹۹۰۴

جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما

خط استاد سید رضا بنی‌رضی / تحریر: 1377 / تذهیب: روح‌الله فاضلی وادقانی
جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما - تیغ و دست عشق را ...

ر.ک آرشیو شیخ، سی.دی آر131

فیض نخست و خاتمه

فیض نخست و خاتمه، نور جمال #فاطمه - چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها کند، سطر نستعليق، شعر آیت‌الله غروی اصفهانی (کمپانی)
خط رضا شیخ‌محمّدی، ۸۸/۱۱، تبدیل دیجیتالی به قطعه در ۹۷/۹ با فتوشاپ، گرافیک: شیخ
instagram.com/p/Bqk6Aa4A6jp
t.me/rSheikh/1845
 

پیش‌ڪدام‌استاد‌برویم‌ڪہ‌خطّمان‌خوب‌شود؟

t.me/rSheikh/1634
w.fb.me/1650543348397544
نه كه گاو پيشانى‏‌سفيدِ اينترنت هستم و يكى از قديمى‌‏ترين‏ وبلاگ‏‌هاى خوشنويسى را در بلاگفا دارم (sheikh.ir) مكرراً از نقاط مختلف کشور به شماره‌‏ام زنگ‏ مى‌‏زنند و مشاوره می‌خواهند که پيش كدام مدرّس خوشنويسى برويم؟
جوابم مشخّص است:
«این که پرسیدن ندارد. استادى كه برند باشد و قوی‌ترین و بهترين خط را در شهرتان داشته باشد.»
چند روز پيش برای كارى به يكى از مؤسّسات شهر رفته بودم. در يكى از اتاق‌‏ها يكى از همکاران قديمی را دیدم که مشغول تعليم خوشنويسى به چند هنرجوی جوان و تازه‌کار است. او در شمار اساتيد صدرنشين كه نامش در رديف‏ امثال استاد اميرخانى و شيرازى ذکر شود، نيست و خود من اگر بخواهم هنرجويان خوشنويسى را به سوی استادى‏ ارجاع دهم، به ايشان حواله نمى‌‏دهم. خطّاطان ديگرى هستند كه گرچه كم‏‌حرفند؛ ولى خطّ باعيارترى دارند.
تا كارم در آن مؤسّسه راه بيفتد، دقايقى كنار دست اين‏ دوست نشستم؛ تا دست كم در خصوص شعر و شاعرى كه از علايق مشترك ماست، گپی بزنيم.
در همین احوال توجّهم به مشق يكى از هنرجويان كه براى‏ ارائه و اصلاح آورده بود، جلب شد. استاد از بنده اجازه خواست مشق هنرجو را غلط‌گيرى كند. گفتم: اختیار دارید. راحت باشيد!
شروع كرد به بیان يكى از هزارخمِ نستعليق. روش تقسيم‏‌بندى‌اش‏ که مى‌‏گفت خودش استخراجش كرده، به نظرم جالب آمد. گفت:
«سين و شينِ كشيده» سه مدل به حرف‏ مابعدش مى‏‌چسبد: از بالاى كشيده، از وسط، و از پايين.
بالا مثل كشيدۀ «شيخ» كه كشيدۀ شين بعد از صعود مجازى براى انتقال‏ به «يخ» از بالاى كشيده انشعاب مى‌‏گيرد.
مدل دوم، انشعاب از وسط، مثل كلمهٔ «سيّدِ» كشيده كه بعد از صعود، وسط قطرِ كشيده را براى انتقال به دال به عنوان مَفصَل انتخاب مى‌‏كنيم.
مدل سوم، انشعاب از پايين مثل كلمۀ «شيوا»ى كشيده. كه بعد از صعود مجازى براى انتقال به واو، از قسمت پايينِ قطرِ كشيده خارج‏ مى‌‏شويم.
بعد افزود:
مدل اول (انشعاب از بالا) باز خودش سه حالت دارد: انشعاب از بالا با شيب كم؛ مثل همان كلمۀ «شيخِ» كشيده که عرض شد. و اشاره كرد كه آقاى «شيخ» هم كنار ما تشریف دارند و در خدمتشان هستیم که با سر تشکّر کردم.
انشعاب با شيب‏ متوسّط مثل كلمهٔ «دشتىِ» كشيده. انشعاب با شيبِ تند مثل «رستمِ» كشيده.
توضیحش که تمام شد، دیدم اینها براى خود من كه چند دهه در همين شهر مدرّس خط بودم و چندین فارغ‌التحصیل «ممتاز» هم به جامعۀ خوشنویسی تحویل دادم، تازگى دارد.
نمی‌دانم آن هنرجو قدر دقایقی را که شنید، دانست یا خیر؟ و آیا اقسام حالاتِ کشیدۀ سین و شین را بعداً که به منزل رفت، در دفترش با کشیدنِ شکل و نگارش یادداشت، ثبت و ضبط خواهد کرد تا فراموش نکند و برایش به یادگار بماند یا خیر؟
ولی آنچه مسلم بود، بنده بسیار لذت بردم. قدری هم حول و حوش شعر و ادب گفتیم و خندیدیم و ساعتى بعد، از مؤسّسه‏ خارج شدم؛ در حالی که با چالش جديدى مواجه بودم. آيا همچنان مى‌‏توانم اگر از من سؤال كردند: نزد كدام مدرّس‏ برويم، به راحتى و بی‌درنگ استادى را معرّفى كنم كه فقط بهترين خط را دارد؛ اما چهار کلمه هم با هنرجو حرف نمی‌زند؟
بلاشک مدرّس می‌تواند با بيانِ خوبش هنرجو را سرِ ذوق ‏بیاورد. وقتى قواعد را براى چشم‌‏هاى تشنه، دسته‌‏بندى و تشقيق شقوق مى‌‏کند، طبیعی است که بهتر در جان مى‌‏نشيند و مشتاقان در جريان رموز خط خصوصاً خط پركرشمهٔ نستعليق قرار مى‏‌گيرند.
البته كاش مدرّس در اجراى تام و تمامِ قواعد و تئورى‏‌ها هم بهترين‏ عامل بود؛ چرا که اساساً آموختن قواعد براى اجراى عملى است. وقتى‏ ببينى معلوماتِ گوينده در خطّ خودش بازتاب ندارد، خب اِقناع‌کنندگی کلامش تقلیل می‌یابد.
اين حسرت را هم باید به حسرت‌های عالَم افزود كه كاش دو پارامترِ گفتار نیک و کردار نیک که زرتشتِ خدابیامرز آنهمه بر آن تأکید داشت، در يك مدرّس جمع‏ بود و انسان از تماشاى خط عيارمند استادى كه در بيان اصول هم يد طولٰى دارد، از ته دل به وجد مى‌‏آمد. در آن صورت نورٌ علىٰ نور بود. ولى چه کنیم وقتی دنيا محل اجتماعِ امتيازات در يك نقطه نيست و عالِم‌بودن و تئورى‏‌گويى، گاه به سختى با عامِليّت جمع مى‌‏شود؟
ولى با يك درجه اغماض مى‏‌توان به روش تدريس خوب و بیان شیوای مدرّس دل‏ داد و برای تأثیرگذاریش حساب باز کرد. برای آتیهٔ هنرجو هم که یحتمل خودش مدرّس مى‏‌شود، خوب است؛ چون به مرور فرا مى‌‏گيرد با چه ادبيّاتى خط تعلیم دهد و زکات هنرش را بپردازد.
نظرم پاك عوض شد. تصمیم گرفتم اگر اين بار به اعتبار گاو پيشانى‌‏سفيدبودنم در اینترنت بهم زنگ بزنند كه پيش كدام استاد برويم، حتماً در شهر خودمان استاد آن مؤسّسه را هم نام ببرم. البته مى‌‏افزايم‏ که در خلال سرمشق‏‌گرفتن، ترجیحاً در باب شعر و شاعرى باهاش‏ سر صحبت را باز نكنيد كه بیشتر از معلومات خوشنویسی‌اش بهره ببرید. ۹۷/۱/۱۹
نظر شما 👈 t.me/qom44

بازاجرایی چلیپای میرعماد با پیشنهادات تازه

https://t.me/rSheikh/1065

ز بس کز آشنایان خورده‌ام زخم

زند گر حلقه گِردم اژدهایی

نیاید بر دل من سخت‌تر زان

که کوبد حلقه بر در آشنائی

خط رضا شیخ'محمدی، مرداد ۹۵

Https://Instagram.com/p/BI6AocdjNAA

تلاوت نطق‌اندرونم در اختتامیّهٔ دوسالانهٔ خوشنویسی، شهریور ۹۳

دریافت فیلم اجرا از:
آپارات / یوتیوب
فیسیوک: اینجا یا اینجا یا اینجا
پیکوفایل: 144p /  240p /  360p / 480p
مدیافایر: 144p / 240p / 360p / 480p
تلگرام: اینجا

 

 

قصارمشق جدید شیخ روی مصراع: به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را

لینک فیسبوکی:
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=463815713736986&set=a.248361618615731.53519.247710328680860&type=1&theater
اسکن اصلی:
http://mashq.persiangig.com/9207/sheikh_beKHaariMangar_Skan2_18x28_q9mm~r320.jpg

سیاه‌مشق شیخ / تحریر: آذر 82

به خاطر دارم موقع نوشتن این اثر در پاییز سال ۸۲ حس خوبی داشتم ... آن موقع‌ها هنوز به قالب قصارمشق دست نیافته بودم و برای فضاسازی سیاه‌مشق طرح و برنامهء خاصّی نداشتم. با این حال شماری از پیگیران احوال هنری من، اصرار دارند که برای خطوط گذشتهء من ارزش و اعتبار بیشتری قائل شوند و من گاه حس می‌کنم شاید این امر ریشه در حسّ نوستالژی دارد. اگر چنین باشد غمی نیست. چون با فاصله‌گیری زمانی از آثاری که در مقطع حاضر در حال تولیدش هستم، این آثار مدافعان خود را خواهد یافت و در آن زمان یا دیگر من نیستم یا دیگر به شیوهء کنونی نمی‌نویسم یا نمی‌توانم بنویسم. انگار باید بپذیریم که مرده‌پرستی در این دیار عادت شده است و من می‌افزایم حتی پرستش دوره‌های مُرده و سپری‌شدهء یک هنرمند.

اثر کتابت به خط شیخ / تحریر: آذر 84

ابعاد اصلی: ۵۶ در ۶۸ سانتیمتر / اندازهء قلم: ۰.۸ میلیمتر و اقلام بزرگتر / سفارش‌دهنده: بهرامی به هادی پناهی و پاس به من / دستمزد نگارش: ۳۰ ه.ت / سرنوشت قطعه: در همان سال به حسینیه‌ای در قم انتقال یافت و بعد از تخریب آن دیگر از اثر خبری ندارم و تنها یک فتوکپی در قطع اصلی که در ازای ۵۰۰ تومان توسط مغازهء پدیدهء قرن قم قبل از تحویل اثر به پناهی از آن تهیه کردم، باقیست. یک نسخه از فتوکپی هم در اختیار شاگرد خوشنویسیم سید اسماعیل علوی‌راد است که در قم کلیدسازی دارد و ممتازش را با بنده گرفت و در حال حاضر هر دو سه روز یک بار دیالیز می‌شود و این اسمس «سند تو آل»ش حدود ساعت ۹ صبح از خواب می‌پراندم که: «سلام جهت رفع خستگی زیر دیالیز اگر میتوانی جک یا اس بفرست ممنون»
لینک فیسبوکی

میر من! / خط بنده و تذهیب مهرداد لطفی‌پور

دستمزد تذهیب: ۱۰۰ ه.ت
سرنوشت: فروش به ثـَمن بخش به غیاث علوی به همراه شماری از آثار خوشنویسیم برای تأمین بخشی از نیاز مالیم به ده میلیون تومان بابت خرید پنج تراک موسیقی در اسفند ۹۱
= اجرای دوم این چلیپا قبل از تذهیب همراه با مصراعی از آن در قالب قصارمشق
= اجرای دوم بعد از برش افقی چلیپا و تبدیلش به چهار سطر افقی و جاسازی قصارمشق در میان آنها توسط اسدالله فقیهی و تذهیب اثر!
= اجرای سوم چلیپا بعد از تذهیب توسط نسرین حقیقت
= لینک فیسبوکی