خنده به ریش کم‏پشت و تُـنُـک شیخ

چند روز پیش پستی تقدیم کردم؛ حاوی خطّ بنده و تذهیب سرکار خانم طیّبه پای‌بست. (اینجا)
دوستی به نام «یه دوست» در کامنتدونی این پست (
اینجا) ابراز کرد:
«قبلنا کارای خودتو واترمارک نمیکردی از طبعاته فوق ممتازه؟» در جوابش آوردم:
«ربطی به مدارکم نداره. اینو به خاطر تذهیب طیّبه واترمارک کردم.» دوباره نوشت:
«یعنی قویتره تذهیبها مرآتیه؟» و جواب شنید:
«مگه ملاک تذهیب، مرآتیه و بقیه‏ء تذهیب‏ها باید با کار ایشون سنجیده بشه؟» نوشت:
«منظورم اینه که چندان قدرتمند نیست که بخوای واترمارکش کنی یا اگه هم باشه تو در مقامه تشخیصش نیستی! افتاد الان؟» این بار در پاسخ عرض می‌کنم:
اینکه تذهیب‏هایی رو که استاد رامین مرآتی در سنوات پیشین برام انجام داده (مثل
اینها) واترمارک نکردم و تذهیب طیّبه رو آره, به قوّت اثر خانم پای‏بست نسبت به مرآتی برنمی‏گرده. به خاطر اینه که به مرور مشاهده کردم: تذهیب‏هایی که جدای از خط هستند و حالت حاشیه و کمربند دارند, بیشتر در معرض خطر ربوده‏شدن توسّط گرافیست‏های راحت‏طلب هستند. اونا عین آب خوردن این حواشی رو با فتوشاپ از خط من جدا می‏کنن؛ خط رو راحت میندازن کنار و یه خط یا متن دیگه میذارن جاش و به ریش کم‏پشت و تُنُک من قاه‏قاه می‏خندند. خب به من برمیخوره. یا همه رو بندازن کنار یا خط منم استفاده کنن.
وگرنه همانطور که اشاره کردی سیاستم در اصل این نیست که آثار خودم را در این وب واترمارک کنم. دلیلشم اینه که دلم میخواد اینور اونور استفاده و حتّی سرقت بشه! هر از گاهی که تصادفی می‏بینم کارامو روی جلد کتاب‌ها یا لابلای برنامه‏های مختلف تلویزیونی یا توی روزنامه و مجلّه و حتّی تابلوهای سردر بوتیک‏فروشی‏ها (
اینجا) استفاده کردن, کیف می‏کنم. اگر هم احیانن بتونم ازشون پورسانت بگیرم که خیلی عالی میشه. انگار در دیزی رو باز گذاشتم و از غفلت گربه‌های بیهوا و بی‌حواس استفاده می‌کنم. معمولن بعد از استفاده که کار از کار میگذره، میشه داد و قال راه انداخت که به چه مجوّزی کار مارو در این پوستر یا روی این لوستر استفاده کردین؟ پس دست کم یه چیزی هم به ما بدین.
بنابر این برای فروش اسکن تابلوهای خوشنویسیم کیسه ندوختم (همچنانکه در خصوص فروش اسکن از آثار خوشنویسی دیگران کیسه دوخته‌ام) در اصل هم و غمّم اینه که اصل اثر رو بتونم به قیمتی که دست کم هزینه‌ء تذهیب و پاسپارتوشو پوشش بده، بفروشم. اگه یه چیزیم بابت نگارشش برای من بماسه، برام بسه. گاهی حتی حاضرم خط خودمو رایگان حساب کنم. مثلن همین اثر اخیر رو بابتش 50 هزار تومان به طیّبه پای‏بست بدهکارم و شاید حتّی اگه یک نفر پیدا بشه اینو 55 ه.ت بخره، بهش بدم تا بتونم بدهمیو به این خانم صاف کنم.
الان توی کتاب نگارگران استان قم دو اثر تذهیب از سیّد محمّدحسین سیّدکریمی چاپ شده که هر دوش در اصل روی کارهای خوشنویسی من انجام شده:  بابت یکی 50 ه.ت (
اینجا) و بابت دیگری 200 ه.ت به سیدکریمی دستمزد دادم. ولی دریغ از اینکه اثری از خطوط من در وسط این تذهیب‏ها دیده شه! (اینجا
اسکن این آثار رو وقتی قرار بود کتاب نگارگران چاپ بشه، خود سیدکریمی ازم گرفت (و ظاهرا هیچ تصویر دیگر و بهتری از تذهیبایی که توی اینهمه سال انجام داده بود، در اختیار نداشت) و بعد از چاپ دیدم که خطوط وسط کلا حذف شده و حواشی فقط چاپ شده که البته باید هم چنین میشد؛ چون کتاب, کتاب تذهیب بود نه خوشنویسی.
البته در کل خوشحال بودم و چاپ این دو اثر نشون داد که اسکنر آ.چهار کانن من – به رغم اونایی که میگن اسکنات به درد کار حرفه‏ای نمیخوره و فقط برای همین خوبه که خوراک برای وبلاگت درست کنی - در حدی هست که حاصلش قابل چاپ در یک کتاب حرفه‏ای باشه. همیشه نگران بودم که نکنه این اسکنهام روزی که قراره کل کارامو با کیفیت بالا توی یک کتاب نفیس مثلا تحت عنوان «مشقنامهء شیخ» چاپ کنم، جواب نده.
بقیهء کارهای کتاب نگارگران رو حسین قدیانی که عکاس حرفه‏ای هست، عکاسی کرده بود.
در ضمن تازگیا به تذهیبکارام میگم که خط منو جوری تذهیب کنید که تذهیبتون حسابی با خط من ممزوج و هماغوش بشه که نشه جداش کرد. نمونه‌ش در سطر من و تذهیب محسن روزگرد که هنوز در وب نذاشتم، ایشون دو قلمبهء مذهّب را در مرز بین حاشیه و خط قرار داد که خواستهء من تاءمین بشه.
در خصوص اینکه این اثر قدرتمند نیس، حرف تو رو قبول ندارم. تازه به فرض اگه از نظر اصول فنّی تذهیب خیلی قوی نباشه ها ولی من دوسش دارم. این نوع حاشیه‏بندی با گُل رو - گیرم اسمشو بذاری دخملانه و خالتوری و خاله‏زنک‏بازی و حتی بزک‌دوزک دهاتی - دوس دارم. خیلی هم دوس دارم. ینی توی اینهمه سطر که از خودم دادم تذهیب کردن، هیشکی اینجوری تسمه‏کشی نکرده و دور کارو کمربند نکشیده بود.
درونم سرشار از هیجان و لذّته که می‌بنیم اینهمه تذهیبکار دارن برام کار می‌کنن؛ فقط در ازای پول – اونم پولی که اغلب به خاطر مشکلات مالیم و حتی بی‌برنامه‌گیام نمی‌تونم به موقع به دستشون برسونم. بعضیاشون حتی مستقیم باهام درددل نمی‏کنن و گله‏مندیشون از طُرُق دیگه به گوشم می‌رسه؛ برای مثال علی بخشی - رئیس کنونی انجمن خوشنویسان قم - دقیقا وختی که بیخبر از همه جا دارم کلاس میذارم پیشش و پز میدم که تونستم فوجی از جماعت نگارگر رو دور خودم جمع کنم و باهاشون ارتباط برقرار کنم، میگه:
«این درست. ولی شنیدم دستمزداشونو به موقع بهشون نمیدی؛ شیخنا!» و تو در آن لحظه دلت می‌خواد کلّهء خبرچین رو که معلوم نیس کیه و ذهنت به هزار راه میره، بدن دستت تا عین انار آبلمبو کنی.
یا وسط مکالمه با استاد موحّد یهو ایشون میگه: «چرا دستمزد آن تذهیبکار شهر مجاورت رو نمیبری بهش بدی؟» و جالبه این نتیجه‏گیری: «از قبل هم میشد حدس زد که وقتی با اینهمه تذهیبکار کار میکنی و میری از شهرستان دور تذهیبکار گیر میاری، پیداست در ارتباطت با فلان تذهیبکار مشهور کرجی  که دستمزدشو باید جیرینگی بهش بدی، خللی ایجاد شده که رو کردی به تذهیبکارهای مظلوم شهرستانی.»
می‌خندم! و مهمتر از آن قلبآ شاد و مسرورم که حرف و حدیث‌های مربوط به پس و پشت رفتارهای هنری شیخ، هر قدر هم کوبنده و شکننده باشه، نمیتونه ارزش کارهای تولیدشده و به ودیعت‏نهاده‏شده در دستان مهربان، گشاده و امین ِ اینترنت رو مخدوش کنه.
به زعم تمام نقائصی که در سیستم هنری من وجود داره، وقتی اینهمه کار داره تولید میشه و میره زیر دست تذهیبکار و اسکنش سر از این وبلاگ که به شدّت دوستش دارم، در میاره و اصلش با مشکلات فراوان به فروش میرسه و خلاصه گردونهء این کار با هر زحمتی هست میچرخه, این ینی موفقیّت من و رجحان ِ عمل بر بی‌عملی که شماری از همتایان بنده در همین شهر قم بهش مبتلاند: نه املا می‌نویسند و نه غلط دارند.
اینکه گفتی در مقام تشخیص قوّت آثار تذهیب نیستم, تا حدودی با حرفت موافقم. البتّه به مرور چیزایی دستم اومده. کم و بیش ارزش قلم‏گیری ظریف و دقیق و رنگ‏گزاریهای حساب‏شده و رعایت هارمونی رنگی رو می‌فهمم و وختی کاری فاقد این امتیازات باشه، تا حدود زیادی درک می‌کنم. با این حال دوس ندارم همهء کارام توسط یک تیم تذهیبکار – گیرم مدیرشون در مسابقهء بزرگ البرده اوّل شده باشه – انجام بشه. من دلم تنوّع میخواد و حتّی روزی که جیبام پر پول باشه و بتونم جیرینگی دستمزد بدم، باز به تذهیبکارای مظلوم شهرستانی کار سفارش خواهم داد. این سبک گلکاری طیّبه پای‏بست و روش خاص تذهیب کیوان شجاعی‌منش که خیلی‏ها میگن اصلن تذهیب نیست و نمرهء تذهیب بهش داده نمیشه (
این) صرفا به این دلیل که توی هیشکدوم از دیگر کارا‏م توسط هیش نگارگری انجام نشده, به عنوان یک کار خاص که این اثر رو در کتگوری و پوشهء متفاوت قرار میده، دوس دارم.

واترمارک‏های شیخ و فیس‏بوک

از قرار معلوم انتقاد به واترمارک‌های شیخ را پایانی نیست و تا امروز هیچیک از توجیهاتم و ایضا ادلّه‌ای که در این خصوص اقامه کرده‌ام، افاقه نکرده است. این بار ماجرا به فیس‌بوک کشید و در ذیل لینکی که از یکی از پوسترهای استاد امیرخانی در کنار تصویری از ایشان که خودم عکّاسی کرده‌ام، منتشر نمودم، کامنتی معترضانه قرار گرفت و در ذیل آن پاسخی تحریر کردم که تصویر آن را مشاهده می‌کنید.

خط ناصر نوروزی‏منش / تذهیب: لیلا پورخانی


چلیپا
خطّ:
ناصر نوروزی‌منش
تحریر: سال ۸۹
تذهیب:
لیلا پورخانی
از مجموعهء
دکتر حسن اختیاری
عکّاس: رضا شیخ محمّدی
(۲۵ فروردین ۹۰، تهران)

خط شیخ و تذهیب طیبه پای‏'بست

سطر: رضا شیخ محمّدی سورهء مبارکهء کوثر
نگارش: مرداد و شهریور ۸۵
تذهیب: طیّبه پای‌بست / مرداد ۹۰
ابعاد اثر: ۱۸ در ۲۴ س.م / قیمت: ۱۵۰ هزار تومان
فروش به شاگرد خوشنویسیم محمد حبیبی کیاکلایی

لینک تلگرامی:

https://telegram.me/rSheikh/977

لینک فیسبوکی:

https://m.facebook.com/sheikh.khat/?ref=bookmarks#!/sheikh.khat/photos/a.247713492013877.53277.247710328680860/1012632695521949/?type=3&source=48&__tn__=E

 

سیاه‌مشق‌های دومنظوره!

قیمت اثر: 250 هزار تومان سیاه‌مشق دومنظوره و منتشرنشدهء عمادالکتاب قزوینیسیاه‌مشق دومنظوره به خطّ حقیر رضا شیخ محمّدی. ابعاد اصلی: 25x22س.م / تذهیب: نسرین حقیقت / قیمت تابلو 250 هزار تومانسیاه‌مشق دومنظوره به خطّ حقیر رضا شیخ محمّدی. ابعاد اصلی: 18.5x31.5س.م / تذهیب: الناز ارجی / قیمت تابلو: 300 هزار تومانسیاه‏مشق دومنظوره و منتشرنشدهء استاد غلامحسین امیرخانی / عکاس: رضا شیخ محمدی, دههء 60, قزوینسیاه‌مشق‌نویسی تواءم با حدیث نفس یا تو بگو یومیّه‌نویسی در شمار آن دسته فرآورده‌های خوشنویسی است که کاتب در عین خلق اثر هنری، به ثبت وقایع‌الأیّام نیز می‌پردازد. این شیوه نگارش ضمن برخورداری از ارزش‌های هنری، واجد نکات خبری و اطّلاعاتی از اوضاع زمان کتابت است و به کار مورّخان و محقّقانی که در اعصار بعد با این اثر هنری مواجه می‌شوند نیز می‌آید. مرحوم عماد‌الکتاب قزوینی در شمار آن دسته خوشنویسانی است که به نگارش چنین آثاری مبادرت ورزیده است. نمونه‌های متعدّدی از این کاتب زبردست و زجرکشیده در دست است که ضمن صفحه‌آرایی هنری متضمّن تشریح اتّفاقاتی است که بر سر او در زندان کمیتهء مجازات رفته است.
در سیاه‌مشقی از عمادالکتّاب که برای اوّلین بار از طریق این پست منتشر می‌شود، می‌خوانیم:
«در ماه شعبان‌المعظّم و سیّمین سال محبوسیّت که در پنجهء بیرحمی جوادث و در چنگال خونین اهریمن نادانی و جهالت گرفتار و هنوز در بیغولهء شوم و سیاهچال مظلم ادارهء نظمیّه محبوس و مسجون بود این صفحه را با حالت زکام و قولنج نوشته‌ام العبد عمادالسیفی»

تاریخ قبلی پست: ۵ فروردین ۸۹ / با افزودن قطعهء استاد امیرخانی در ۴ آذر ۸۹ آپدیت شد. / با افزودن سیاه‌مشق من با تذهیب نسرین حقیقت در ۷ اسفند ۸۹ آپ شد.
در ۱۶ شهریور ۹۰ با افزودن سیاهمشق من تحریرشده در سالن عروسی در بهمن ۸۴ آپ شد. در ۱۴ خرداد ۹۲ با افزودن سیاه‌مشق دیگری از خودم با تذهیب الناز ارجی (متن:  شتبه بیست و سوم خرداد) آپ شد.

لینک فیسبوکی: اینجا

لینک دیگر قطعات فروشی علیرضا نادری

http://sheikhmohammadi.persiangig.com/9006/

دو سطر از استاد حسینی موحد

 

عشقت نه سرسریست که از جان بدر شود

 

ادامه نوشته

عید فطر مبارک!

اینها را ببینید:
http://www.sheikh.ir/post-445.aspx 
http://www.sheikh.ir/post-355.aspx

خطوط فروشی مجموعهء دوست طلبه‏ام علیرضا نادری (اهل مشهد)

دوست طلبهء عزیزم علیرضا نادری که ساکن مشهد است و بیست سال بیشتر سن ندارد، آنگونه که خود ابراز کرد تحت تاءثیر کلکسیونربودن بنده و وبلاگ حاضر به کار مجموعه‏داری و خرید و فروش آثار خوشنویسی (به نیت دستیابی به قطعاتی با عیار بالاتر) رو کرده است.
وی مجموعهء زیر را که به تدریج عکس‌هایش را تقدیم خواهم کرد، در معرض فروش فوری قرار داده است. طالبان این آثار با ایمیل بنده یا شماره همراهم تماس بگیرند یا در همین پست کامنت بذارند تا به علیرضا لینکشان کنم:

آیاتی از مصحف شریف به خط نستعلیق (قدیمی)
ابعاد اصلی: 18.5x24 سانتیمتر
قیمت: ۲۰۰ هزار تومان

 

سطر استاد عبّاس اخوین
با مرکّب قهوه ای و تذهیب / تحریر سال ۶۷
۲۵۰ هزار تومان


سطر استاد مرحوم عبدالله فرادی
تحریرشده برای آقای روزبهی
قیمت: ۱۰۰ هزار تومان فروخته شد.

 دو قطعهء موریانه‌خورده
منسوب به وصال شیرازی
جفتش سیصد هزار تومان

چلیپای فتح الله جلالی
که تاءیید حاج آقا صدر اصفهانی
را در پشت خود دارد
۲۵۰ هزار تومان



     

 استاد امیرخانی دو سطر سمت راست و چپ: دانه‌ای ۸۰ ه.ت
قطعهء وسط: فروشی نیست

قطعهء نسخ محمّدشفیع تبریزی / فروخته شد



دو قطعهء نسخ با مهر محمّدهاشم
هر کدام صد هزار تومان





نسخ قطب‌الدّین قزوینی سمت چپ: ۱۰۰ هزار تومان
سمت راست که مزیّن به تاءیید حاج آقا صدر اصفهانی در پشت قطعه هم هست: ۱۵۰ هزار تومان




دو قطعه نسخ حسین شیرازی با هم 50 هزار تومان

سیاه مشق نسخ
با امضای محمّدشفیع
350 هزار تومان



دو سطر نسخ (در اختیار نیست و برای فروش عرضه شده است)



نسخ با مضمون حدیث امام حسن عسگری(ع)
هشتاد هزار تومان
قطعهء ثلث
استاد مرحوم حبیب‌الله فضائلی
پنجاه هزار تومان



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسدالله رجالی - رمز الکاسب(18) / 100 ه.ت
شکستهء حاشیهء صورتی (35)
رسمیست قدیم + اللهم(37) = 50 ه.ت
شکستهء دراز با حاشیهء بنفش سیاه مشق(28&18) = 150 ه.ت
سیاه مشق فلسفی بی امضا(05&18) = 80 ه.ت
سیاه مشق شاید فرادی(28) = 50 ه.ت
اخوین بی تذهیب(19&18) = 80 ه.ت
دو قطعه از رسول مرادی = هر کدام 40 ه.ت
واشقانی (12&18)= 40 ه.ت
چهار تا شکسته نستعلیق منسوب به محمدمهدی بن محمد اصفهانی (02و26&18)= کلا 100 ه.ت
بیست قطعه از استاد مهدیزاده در اقلام مختلف = زنگ بزنند توافقی صحبت کنند
35 قطعه سطر استاد حسین میرخانی (42&18) به بعد= زنگ بزنند توافقی

سورهء قدر با فونت جورجیا و نستعلیق

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
انا أنزلناه فی لیلة القدر
و ما أدریک ما لیلة القدر
لیلة القدر خیر من ألف شهر
تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل أمر
سلام هی حتی مطلع الفجر

1بالا: فونت: georgia پوینت 6 (24pt)
راست
: خط: رضا شیخ محمّدی / قالب قصارمشق
ابعاد اصلی: 6x9cm اندازهء قلم: 6mm
اسکن اصلی >>
اینجا
ارسال ایمیل در ۸ اسفند ۹۰ برای حسین سامانی برای پوسترسازی بر اساس مصالح فوق
ارسال ایمیل در ۸ تیر ۹۱ برای
فاطمه مرتضایی
برای پوستر سازی بر اساس مصالح فوق... که چند روز بعد حاصل کار را با دستکاریش در حرف «ی» از کلمهء العلی برایم فرستاد.. (تصویر سبز)
لینک مرتبط (همان تصویر سبز در سایت کلوب که در ۹۲/۳ منتشر کردم: اینجا)
چپ (تصویر با حاشیهء کدر): ارسال اسکن اصلی از قصارمشق در خرداد ۹۲ برای دوست خوشنویس و فتوشاپدانم: مهدی منصوری ساکن تنکابن به همراه اسکن از تذهیب محسن روزگرد و ماکت استفاده‌شده در حاشیهء تذهیب جناب برزکار فرستادم؛ تا این مصالح را با هم بیامیزد....حاصل کار را مشاهده می‌کنید.

حدیث سلسلةالذّهب به خطّ نسخ استاد مرحوم زین‌العابدین محلّاتی (قدمت ۱۱۰ سال)

امشب شب ۲۱ رمضان دومین شب قدر ماه مبارک و شب شهادت جانسوز مولای متّقیان علی(ع) است. به عادت همیشه که مایل به پیشکش‌کردن قطعات اوریژینال مناسب با ایّام هستم، حدیث سلسلةالذّهب به خطّ نسخ استاد مرحوم زین‌العابدین محلّاتی که گرد آن آیةالکرسی را تحریر کرده است، تقدیم می‌کنم. (اندازهء اصلی: ۳۰ در ۴۴ سانتی‌متر)
طبق این حدیث شریف، دوستی مولی علی از منظر حق، حصار امنی است که هر کس در آن داخل شود، از عذاب حضرت حق می‌رهد.       لینک مرتبط >>> اینجا

دو سطر از زنده‏یاد سید حسین میرخانی با قدمت چهل سال

نیمی از سحرهای رازآلود ماه مبارک رمضان را پشت سر نهاده‌ایم و شب‌های قدر که متعلّق به مولای متّقیان علی(ع) است، در پیش است. به این بهانه و تناسب‏، دو سطر از استاد مرحوم سیّد حسین میرخانی را که در یکی آدرس آرامگاه یار را از نسیم سحر می‌پرسد و در دیگری علی(ع) را به عنوان معلّم اخلاص معرفّی می‌کند، تقدیم می‌کنم. سرمشق‌ها به ترتیب در مرداد ۵۳ و مرداد ۴۸ شمسی تحریر شده است.

قصارمشق تازه بر روی آیهء شریفهء شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن

در ماه پرفیض و برکت رمضان، توفیق خلق قصارمشق تازه‏ای در کلاس تدریس تابستانی خوشنویسیم در انجمن خوشنویسان قم فراهم شد. در حضور یکی از هنرجویانم به نام «محمّد حبیبی کیاکلائی» این قطعه با عناصر خطّ نستعلیق به صورت بداهه اجرا شد و جای برخی کلمات در منزل با دستمال‏کاغذی مرطوب تغییر یافت. در مقام ترکیب اثر به وضوح رویکرد و علاقهء خودم را به خط ثلث به خصوص با ترکیب‏های به قول استاد موحّد «غوغائی» آن نشان داده‏ام. مدّعی و مباهیم که با این کار هم به نستعلیق ادای دین کرده و هویّت ایرانیم را ثابت ‏کرده‏ام و هم به ثلث و صبغهء دینی و قرآنی پررنگ آن حرمت نهاده‏ام. آدرس آیه: بقره: ۱۸۵

استاد محمود رهبران

برندگان جشنواره بین المللی خوشنویسی حليه تركيه را اعلام شد که براساس آن جایزه 20 هزار دلاری نفر اول به محمود رهبران هنرمند خوشنویس یزدی



محمودرهبران علاوه بر خوشنویسی بواسطه حضور بیش از دو دهه تلاش علمی وهنری درگنجینه فاخر کتابخانه های آستان قدس وهمچنین موهبت برخورداری از دوستی و همنشینی با بزرگان هنر و ادب همچون استاد امیرخانی واسلامی ندوشن و...با خرمن معارف بزرگان ادب فارسی نیز آشنایی خوبی بهم زده


 نشان درجه یک وزارت ارشاد را گرفت



 

استاد رهبران ٬ چندان تمایلی به ارائه ی بیوگرافی خود ندارد و به گفته ی خود در روزی از روز های تاریخ به دنیا آمده و به خواست و مشیت الهی به هنر خوشنویسی پرداخته و خود را یکی از علاقمندان به این هنر می داند .
استاد رهبران ٬ تنها داور یزدی است که همراه با دیگر اساتید ٬ آثار رسیده به جشنواره ی خوشنویسی رضوی را داوری می کند .
ایشان در حال حاضر در کتابخانه ی مروّج شهر یزد به هنرجویان علاقمند به هنر خوشنویسی تعلیم خط می دهند .

موفق به دریافت نشان درجهء یک هنری شده در سالهای اخیر


http://www.azizihonar.com/fa/index.php?newsid=481 لینک مربوط به آثار ایشان در سایت عزیزی هنر


چند سال به عنوان مشاور دبیر جشنواره خوشنویسی رضوی فعالیت داشته است

آیا کتیبه‏نویسان امروز ما این شهامت را دارند؟

در این اثر ثلث از روضهء نبوی شاهد اجرای جسورانهء کتیبه‏نویس در برخی از کلمات و تقاطع‏ها هستیم.
کتیبه متضمّن این آیه است:
فمن نکث فانما ینکث علی نفسه و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیوءتیه اجرا عظیما (سورهء فتح، آیهء ۱۰)
نخست بنگرید به حرف ما در کلمهء انّما.
و بنگرید به استفاده از کاف در کلمهء «ینکث» که با حفظ سمت، به عنوان یای معکوس برای کلمهء علی هم درنظر گرفته شده است.
و بنگرید به تقاطع کلمهء «فی» با «ث» از کلمهء ینکث و جاسازی یای معکوس از کلمهء فی در زیر ینکث.
موارد یادآوری‌شده با آنکه هر یک به تنهایی مرسوم و متعارف است، مجموع آنها باعث حضور کشیده‌های متعدّد و چسبیده به هم در این ناحیه و شکل دست و پا درازی شده که کاتب قاطعانه آن را پسندیده و این انتخاب را به اثر تحمیل کرده است.
حتّی بیاض‌هایی که در فواصل حرف‌های کای کشیده، ثای ینکث و یای معکوس أوفی شاهد هستیم، زیاد است و گلاویزی خاصّی در این ناحیه نداریم و تلاشی هم برای پرکردن فضا با اعراب و علائم به خرج داده نشده است. این در حالی است که کلمهء «نفسه» دچار ضیق مکان شده و سرش به طاق ترکیب خورده است!
این کتیبهء عبدالله زهدی از حیث نقطه‌گذاری هم حائز اهمّیّت است. نقطه‌های ث از کلمهء نکث روی هم سوار شده و نقطهء وسط با انتهای شمرهء ث تلاقی کرده است.

کاتب خوش‏اقبال

کتیبه‌های ثلث عبداللّه زهدی در حرم نبوی(ص) در حدّفاصل بین باب جبرئیل و باب‌السّلام در چند ردیف (برخی ردیف‌ها همچنانکه در تصویر مشاهده می‏کنید با دانگ درشت‌تر) اجرا شده است. در سفر اخیرم به مدینه بیشتر به عکّاسی از همین دانگ‏های کوچکتر که خط را با رنگ زرد و زمینه را با سبز رنگ‌آمیزی کرده‌اند، تمایل داشتم و به نظرم رسید ملاحت بیشتری دارد.
در این پست ضمن تقدیم تصویری تازه پستم را با بیان این اطّلاعات جدید می‏آرایم که در عهد عثمانی به لحاظ حسّاسیّتی که در نگارش خطوط حرم پیامبر(ص) وجود داشت، قرار شد کاتبش بعد از گزینش‌های سختگیرانه انتخاب شود و «زهدی» خوش‌اقبال در مسابقه‌ای که برای این منظور ترتیب یافت، به همراه کاتب دیگری انتخاب شد.
این خوشنویس زبردست همچون فتحعلی حجاب شیرازی خودمان در ۴۸ سالگی بدرود حیات می‌گوید؛ ولی از عمر کوتاه خود حسن استفاده را می‏کند. خوشبختانه چند هزار متر کتیبه هم در مصر از او بجا مانده است و دعا می‌کنیم زیارت آن خطوط و عکّاسی از آنها هم روزی ما شود.

دیدارم با عثمان طه در مدینه

21تحریر قرآنی به خطّ نسخ با شمارگانی بینظیر که در قطع‌های مختلف در کنار ترجمه به زبان‌های روز دنیا در هر مسجد و منزلی در کشورهای اسلامی یافت می‌شود و یکسره به وفور بازار نشر را تسخیر کرده، بختیاری اندکیست؟
نیل به چنین توفیق شگرفی که شمار زیادی از هنرمندان خوشنویس در خواب هم نمی‌ببیند، به مؤلّفه‌های عدیده‌ای نیاز دارد که بی‌شک «عثمان طه» در خود جمع کرده است.
وی که نام اصلیش آنگونه که در ابتدای قرآنی که به این حقیر اهدا کرد (تصویر ۸ و ۱۰) «عثمان حسین طه» و اصالتا اهل کشور سوریّه و فی‌الحال مقیم مدینهٔ منورّه است، 3دو قرآن پرتیراژ با دو جلوهء زیباشناختی از خطّ سحرانگیز نسخ به جهان اسلام اهدا کرد که یکدستی و بی‌افت و خیزبودن این قرآن‌ها کم‌نظیر و به قول بی‌نظیر بوده است. هر چند که این یکدستی از سوی برخی نظرگاه‌ها امتیاز نیست.(رجوع کنید به پاورقی۱)
توفیق 4دیدار دونفره با این نسّاخ شهیر، ‌شانس بزرگی بود که در سفر اخیرم به مدینه در ۱۲ تیر ۹۰ نصیبم شد.
شگفتا و أسفا که نه راننده‌ای که در ازای ۱۵ ریال سعودی (هر ریال را ۳۱۰ تومان در ایران خریده بودم) مرا به مجتمع مسکونی مفروشات عامر در خیابان سلطان مدینه آورد، این هنرمند بی‌بدیل را می‌شناخت و نه حتّی سکنهٔ مجتمع مزبور که طبقهٔ پنجمش پذیرای زندگی عثمان و خانوادهٔ اوست.
عجیبتر اینکه خیلی‌ها گمان می‌کنند که ایشان در قید حیات نیست. خود عثمان عنوان کرد که بعضی‌ها فک می‌کنند ۲۰۰ سال است مُرده‌ام!
دو روز قبل از دیدار در خلال تماس تلفنی با ایشان از طریق گوشی موبایلم (با سیمکارت عربستان) ابراز تمایل کردم که با او ملاقات کنم. (لینک بخشی از مکالمهء صوتی تلفنی اینجا قرار گیرد) گفت آن روز درگیر است و برای فردایش وقت داد.
65روز قرار تعدادی از خطوط اصل و مذهّب تحریرشده توسّط خودم را با تعدادی زیراکس رنگی از کارهایم به علاوهٔ یک صفحه نسخ عربی قدیمی (نسخهٔ اصل) در کیفی گذاشتم و پس از خروج از محل اقامتم (هتل «مراج‌الشّرق» که چند دقیقه با حرم پیامبر(ص) بیشتر فاصله نداشت) یک ماشین (از آنها که تابلوی «أجرة» بالایش خورده بود) کرایه کردم.
به محل تعیین‌شده که رفتم، می‌دانستم باید به طبقهٔ پنجم مجتمع مفروشات بروم؛ امّا با ورود به ساختمان، از هر کس سر راهم می‌دیدم، ناخودآگاه سراغ استاد را می‌گرفتم. نمی‌شناختندش! عاقبت از پیرمردی عرقچین به سر و دشداشه به تن (تصویر۱) که قصد سوارشدن به آسانسور را داشت، سراغ عثمان طه را گرفتم. به عربی گفت: «شما؟» گفتم: «با ایشان قرار دارم و از ایران، بلدة قم آمده‌ام!» گفت: «أنا 7عثمان طه!» (عثمان طه خودم هستم!)
گفتم: «داستان چیست - استاد! - که از هر کسی پرسیدم، شما را نمی‌شناخت.» گفت:
«کلّ مدینه فی جهل!»
اول رفتیم به اتاق سرایدار مجتمع. عثمان انگار می‌خواست شارژ واحدش را به ریال سعودی به او بپردازد. کارش که تمام شد، مرا به واحد مسکونیش هدایت کرد. سر در محل اقامتش به خط نسخ و ظاهراً به خط خودش نامش را تابلو کرده بود.
نشستیم. عنوان کردم در خوشنویسی شاگرد استاد احمد پیله‌چی هستم. به جا نیاورد و با کمی توضیح گفت: « نعم! احمد قزوینی!»9
8عربستان و مدینه را در خصوص خرید آثار خوشنویسی ابدا مناسب ندانست و حتی به آثار فراوانی که از خودش در منزلش بر دیوار بود اشاره کرد (تصویر۶) و گفت که تا امروز حتی یک اثر هم موفق به فروشش نشده‌ام. گفت اگر مایل به فروش آثارت هستی، کشورهای حاشیهٔ خلیج بهتر جواب می‌گیری.
زیراکس‌هایی از خطوطش را که به خطّ طغرا (تصویر۱) و ثلث (تصویر ۳ و ۱۱) تحریر شده و به تذهیب پسرش احمد مزیّن بود، به بنده هدیه کرد و نیز نسخه‌ای از قرآن نخستش که ظاهرا ۴۵ سال از تحریر آن می‌گذرد. ابتدایش را با دستخطی خطاب به بنده مزیّن کرد. (تصویر ۸ و ۱۰) چای خوردیم و عکس یادگاری گرفتیم. (تصویر ۹)
عثمان طه عنوان کرد که ایران را بسیار دوست دارد؛ ولی به خاطر تعهّد کاری با چاپخانهٔ فهد حق خروج از این کشور را ندارد و فقط در زمان‌های مشخّصی در سال می‌تواند برای دیدن بستگانش به سوریّه برود.
1011دو تصویر از نسخهٔ اصل قرآنش را که در ابعاد بزرگ اجرا و قاب شده بود، به بنده نشان داد و عنوان کرد که یکی را به رسم‌الخطّ عثمانی و مربوط به زمان علی(ع) و دیگری را به رسم املایی تحریر کرده است (تصویر ۱۲ و ۱۳)
نام تعدادی از خوشنویسان ایران در رشتهٔ خط نسخ و ثلث همچون اساتید: عبدالرّضایی، بنی‌رضی و موحّد را بردم و پرسیدم کدام را می‌شناسید؟ گفت: با استاد فلسفی و استاد امیرخانی دوست صمیمی هستم و خطوط موحّد را دیده‌ام.
در خلال فیلمبرداری از اتاق و تابلوهای ایشان، از اجازه‌نامه‌ای که استاد حامدالآمدی به او داده فیلم گرفتم.1213
نمونهٔ آثار خوشنویسی و قصارمشق‌هایم را به ایشان نشان دادم (تصویر ۴. در ضمن اثر خوشنویسی بنده که در این تصویر در دست عثمان طه است، قبلا در این پست عرضه شده بود)
من عادت دارم امضایم را خیلی کوچک با قید کلمهٔ «محمّدی» و ذکر سال و ماه تحریر اثر برگزار می‌کنم. پیشنهادش این بود که امضا را درشت‌تر بگذارم. نهایتا با اهدای چند زیراکس از آثارم به ایشان منزلش را ترک کردم. استاد برای شرکت در عروسی دختر یکی از دوستانش می‌بایست از منزل خارج شود.
لینک مرتبط : فیلم دیدارم با عثمان طه
انتشار تصویر دیدار در اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/rMZ_xuBwiE

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقی۱: در جلسهٔ افطاری در منزل دوست خوشنویسم نعمان صحرانورد در روز دوشنبهٔ آخر ماه رمضان ۱۴۳۰ و هفتهٔ اول شهریور ۹۰ که استاد سیّد رضا بنی‌رضی نسخ‌نویس زبدهٔ ایران حضور داشت، بعد از اتمام افطاری که جلسه کمی خصوصی شد، به بنی‌رضی گفتم که در سفر اخیرم به مدینه به دیدار عثمان طه رفته‌ام. نتظار داشتم بنی‌رضی که شنید، بگه: یا لیتنی کنتُ معک فأفوز فوزاً عظیما. امّا نگفت بلکه زد توی ذوقم. او به تیزی و زیرکی شهره است. علی رضائیان تشبیه می‌کرد که در موقع بحث و گفتگو با ایشان خیلی باید مواظب بود چون امان نمی‌دهد که طرف بخواهد وقتی حرفی زد که همهٔ جوانبش را ملاحظه نکرده بود، خودش را جمع و جور کند. اگر رخنه و روزنهٔ کوچکی در کلام طرف بیابد، در هوا می‌زند و امان نمی‌دهد.وقتی گفتم به دیدار عثمان طه رفتم، به خصوص که با لحنی که کمی نامهربان بود، گفتم که ایشان نامی از شما نشنیده بود، منتظر برخوردهای بنی‌رضی می‌شدم. برگشت گفت:
«شما که پیش ایشان رفتی، هیچ بررسی کردی که ایشان از نظر شخصیّت هنری آیا یک خطّاط هست یا نه؟ یا فقط یک تکنیسین است؟» کلامش اندکی برایم نامهوم بود. این بود که با حالتی هاج‌وواج‌گونه نگاه کردم. گفت: «اینجوری نگاه نکنید. جواب بدهید!» بعد در حالی که به سمتی که ابراهیم سلیمانی و محمّدحسین رحمتی و هادی گل‌محمّدی نشسته بودند، نگاه انداخت و با صدای بلندتری آنها را هم مخاطب خود کرد و گفت:
«ببینید آقایون! قرآن عثمان‌طه مجموعه‌ای از مفرداتِ ضعیف است که یک نفر که مدّت کوتاهی نسخ کار کند، بهش میرسد. در عوض آنها را یکدست نوشته است.» سر عین‌ها را مثال زد و آن را غیراصولی از نظر خط نسخ توصیف کرد. بنی‌رضی برایش تعجّب‌آور بود و شاید هم ژست یک آدم متعجّب را بازی می‌کرد که چگونه می‌شود آدمی اینهمه راه پیش ایشان برود و آنوقت کار به این نداشته باشد که این فرد که تنها کسی است که در تاریخ خط، اینقدر خط یکدستی در قرآن نوشته، رمز کارش کجاست؟
گفتم: «آخه چه لزومی دارد که من با دغدغه‌های شما با یک نفر ملاقات کنم؟» گفت: «حالا دغدغهٔ خودتون چی بوده؟ که برید با ایشان عکس یادگاری بگیرید؟!»
گفت: «کسی از عثمان طه خط اصل تا حالا ندیده. گفتم روی دیوار خانه‌شان دیدم.» گفت: «چه فایده؟» گفتم: «آقای موحّد هم همینطور است.» ناصر طاووسی گفت: «اینهمه کتیبه داره موحّد.» گفتم: «خطوط اوریژینال منظور آقای بنی‌رضیه.» بنی‌رضی گفت:
«لث‌هایی که عثمان‌طه اوّل و آخر قرآنش نوشته خیلی ضعیف است.» گفتم:
«اون خطوط در حکم تیتراژ (اوّلانهٔ) فیلمه و با اونکه میتونید به تیتراژ نمرهٔ مثبت یا منفی بدید، امّا قضاوت اصلیتان باید معطوف به متن باشد.» محمّدتقی اسدی که شاهد بحث حول دیس زولبیا بود و در آن فضا بیشتر مایل بود از بنی‌رضی حمایت کند و گاه حتّی برای تکّه‌های بنی‌رضی که دقیق هم بار طنزش را نگرفته بود، خنده‌های تصنّعی می‌کرد، گفت:
«از قضا یک فیلم خوب حتما باید تیتراژ خوب داشته باشد.» گفتم: «الزاماً اینجور نیست و برای مثال در خصوص سریال امام علی(ع) کارگردانش داود میرباقری از کاستی‌های تیتراژ می‌گفت و آن را به بودجهٔ اندکی تخصیصی برای این منظور نسبت میداد.»
ناصر طاووسی گفت: فیلم‌های مطرح تاریخ سینما معمولاً دارای تیتراژ خوب هم بوده. تأیید کردم و گفتم: «سال باس» از کسانی است که تیتراژهای خوبی برای فیلم‌های خوب ساخته است.
برام جالب بود که بنی‌رضی وقتی کمترین حمایت اسدی را از خودش و نقد حتی کم‌فکرشدهٔ او را از من می‌دید، رو می‌کرد به او که:
«چرا امشب باعث خنده می‌شوید؟» که یعنی رها کنید و باعث نشوید این شیخ حرف بزند و بهش بخندیم!
گفت چطو رفتی اونجا و ازش نپرسیدی اینو؟ به بقیهٔ افراد جلسه هم گفت که ایشون رفته اونجا و اینو نپرسیده.
اعضای جلسه اینا بودند: محمود مدنی که با بنی رضی شوخی می‌کرد. هولویی را در مشت گرفته بود و قسمت چاکش را نشان بنی‌رضی داد.
بنی‌رضی تشبیه قشنگی کرد: گفت خطّاط، بداهه‌نویس است مثل یک فوتبالیست درجهٔ یک که شاید گل بزند شاید نزند و جذّابیّت فوتبال هم به همین است اگر شما مطمئن باشید مارادونا و زین‌الدّین زیدان حتماً گل می‌زنند، شاید بنشینید پای بازی؛ ولی دیگر آن هیجان را ندارد. به نظر می‌رسد عثمان‌طه از قبل حرکت‌هایش مشخص است. صحرانورد گفت: حالت تایپی دارد و همهٔ حروف عین هم.
(بعداً دیدم میشل‌فوکو کلامی دارد شبیه کلام بنی‌رضی. میگه: «چیزی که در مورد نوشتن (رمان و داستان) و رابطهٔ عاشقانه صادق است، برای زندگی هم صادق است. بازی تا زمانی ارزش صرفِ وقت دارد که ندانیم چطور تمام می‌شود!»... برگرفته از حقیقتِ قدرت: خودْمصاحبه‌ای با میشل‌فوکو (۲۵ اکتبر ۱۹۸۲) که در یکی از پست‌های کانال تلگرامی خواهرزاده‌ام فؤاد سیاهکالی در آخر تابستان ۹۹ دیدم.)
موقع خروج از جلسه هم در حالت ایستاده باز بحث در گرفت. بنی‌رضی گفت: مستأجر یکی از ساختمون‌های محلهٔ ما دندانپزشکه و بلد نیست ماشینش را پارک کنه! من چیجوری میتونم دندونمو بهش نشون بدم؟ گفتم چه ربطی داره این به اون؟ بحث بالا گرفت و با حالت دادزدن به بنی‌رضی گفتم: ببینم! آیا ما هنرمند دیوانه نداریم؟ دور من و بنی‌رضی افراد جلسه حلقه زده بودند. ابراهیم سلیمانی دستش را به سمت من به فلشی تبدیل کرده بود و گفت: چرا نداریم. ایشون!
ابوالفضل خزاعی پقی زد زیز خنده و حرف سلیمانی را تکرار کرد برای بغل دستیش. و باز من حس کردم که توی اینجور وقت‌ها افراد حاشیهٔ جلسه که دنبال مضحکه هستند، الزاماً کسی را که از نطر آنان حرفش ناحق است برای خنده و مطایبه برنمی‌گزینند. طبیعی است که بنی‌رضی کلا نسبت به من جدّیتر است. طبعاً من گزینهٔ بهتری برای خزاعی هستم که احیانا سوژهٔ خنده شوم حتی اگر بعداً معلوم شود که مثلاً همین خزاعی با منطق و کلام من در مباحثه با بنی رضی احساس نزدیکی بیشتری میکرده. کما اینکه محمود مدنی بعد از به‌هم‌خوردن آن جلسه به من گفت: من هم مثل شما عقیده ندارم که یک هنرمند حتماً باید توی پارک‌کردن ماشین هم توانا باشد.
دقایقی قبل از خداحافظی به بنی‌رضی گفتم: من از صحبت شما اینجور فهمیدم که پس لطف شیخ و زاهد که گاه هست و گاه نیست که حافظ میگه، یک حسن و امتیازه؛ چون شما گفتید باید بین بودونبود در تعلیق و نوسان باشه و اگه همیشه فوتبالیست گل بزنه مثل ربات، ارزش دیدن نداره. گفت: فعلاً چیزی نگو. اینایی که امشب گفتم، برای امشبت کافیه! :-)).....
تماس با من: 09127499479 و: t.me/qom44

ویرایش: ۱۴۰۲٫

شیرینکاری در شین و کاف!

در این اثر که باز هم از کتیبه‏های ثلث حرم نبوی و اثر دست و پنجهء عبدالله زهدی با قدمت بیش از ۱۵۰ سال است، فارغ از عیار بالای مفردات و ترکیب خوب، شاهد شیرینکاری جالبی در انطباق شروع حرف کاف در کلمهء «مشرکین» با دندانهء دوم شین از همین کلمه و استقرار سرکش کاف بر تیزی دندانهء مزبور هستیم.

اثر خوشنویسی شیخ / تحریرشده در مکه مکرمه

آیهء شریفهء:
«و اذّن فی النّاس بالحجّ یاءتوک رجالاً و علی کلِّ ضامرٍ
یاءتینَ من کلِّ فجٍّ عمیقٍ
»
خط: حقیر رضا شیخ محمّدی / تاریخ تحریر: تیرماه ۱۳۹۰ / روزهای اقامت در مکّهء مکرّمه / خیابان عزیزییّه / هتل مواکب