ردیـابی سرنوشت یک قطعه نسخ

قطعه نسخ با رقم محمّدهاشم / وضعیّت در هنگام خرید توسّط منقطعه نسخ با رقم محمّدهاشم / وضعیّت کنونیردیابی و ردگیری اتّفاقاتی که در ردوبدل کردن قطعات اصل خوشنویسی رخ می‌دهد، همیشه برای من جالب و جاذب بوده است. اساساً در تمام حوزه‌هایی که دست و تجربه‌ای در آن دارم، مسائل حاشیه‌ای آن گاه تا حدّ اصل برایم اهمّیّت می‌یابد. در کار و بار خرید و فروش عتیقه‌جات و آثار خوشنویسی منحصر به فرد، بررسی اتّفاقاتی که در خلال مبادلات و معاملات و پس از آن رخ می‌دهد، به شناخت مسائل و مصائبی که این کار و شغل با آن دست به گریبان است، کمک می‌کند. یحتمل اکثر دوستان بازدیدکننده‌ی وبلاگ حاضر درگیر چنین خرید و فروش‌هایی نیستند و از جزئیّات آن بی‌اطّلاعند.
بد نیست برای مثال نگاهی بیندازیم به سرنوشت یک قطعه‌ی خوشنویسی به قلم نسخ و با امضای رقاع که دو تصویر از آن را در این پست مشاهده می‌کنید. قطعه‌ی مزبور که امضای مرحوم «محمّدهاشم اصفهانی» mohammadhashem esfahani را در ذیل خود دارد، در اسفند سال ۸۵ توسّط بنده از دوست خوشنویس و نیمه‌خطبازم «ناصر طاووسی» (که خودش آن را به واسطه‌ی محمود حبیب‌اللّهی از روح‌الله فاضلی وادقانی - که عمدتاً بابت تذهیب‌هایش مطرح است - خریده بود) به ۲۵۰ هزار تومان چک چندماهه خریده شد. قیمت بالاتری برای این قطعه درنظر گرفته بود که من به میزانی که عرض شد، اعلام موافقت کردم.
قطعه به ظاهر قوی، سروته‌دار و واجد رقم کامل به نظر می‌رسید. ولی وقتی تب و تاب و شیفتگی اولیّه‌ در هنگام روءیت قطعه و تصمیم به خرید، فروکش کرد و قطعه را با دقّت بیشتری در فضای آرام زیر لوپ نگاه کردم، حسّ اصالت به من دست نداد و افزون بر آن، روغن مالیده‌شده بر روی قطعه به نظرم تازه آمد.
سایه‌ی شک و شبهه باعث شد که صاحب قطعه یعنی من دیگر با آن حال نمی‌کرد؛ ولی دیگران با فتوکپی آن عشق می‌کردند. این خود از عجایب و دردسرهای کار خطبازی است که بیرون گودنشینان، معمولاً اخبار مربوط به سود و  انتفاع این کار را می‌شنوند و دغدغه‌هایش را خیر.
شنیدم دوست خوشنویسم «ابوالفضل خزاعی» فتوکپی این قطعه را به محمّدعلی قربانی - خوشنویسی صاحب‌نام این دوره - که نستعلیق و نسخ را خوب می‌نویسد - قرار داده و قربانی هم به قدری از فضاسازی اثر لذّت ‌برده که اقدام به نقل و نمونه‌سازی صفحه کرده است. حقیر حاصل کار ایشان را در نمایشگاهی روءیت کردم.
مدّتی بعد قطعه را در قزوین به دوست کلکسیونرم امیر عاملی به حدود ۴۰۰ هزار تومان فروختم و بعد از آن تا امروز اثر حاضر به ترتیب بین این آقایان دست به دست شده است:
فردی ناشناس، سیّد محمّد حسینی که از او به خطباز یاد می‌کنم، احمد پیله‌چی، فرد ناشناس دیگر در تهران و نهایتاً دوست مذهّب و کلکسیونرم «زرّین‌نقش فراهانی» که این آخری قطعه را اخیراً به منزل ما آورد و اجازه داد تا از آخرین وضعیّت آن اسکن بگیرم.
از مقایسه میان دو تصویر می‌توان نتیجه گرفت که در مدت ۱۷ ماهی که از خرید اثر توسّط من می‌گذرد، قطعه دستخوش تغییراتی شده است. در دوره‌ای که پیله‌چی قطعه را به ۴۵۰ هزار تومان به مالکیّت خود درآورده، تذهیبی با طلا در حال و هوای کارهای قدیمی به علاوه‌ی یک سرلوح که یحتمل، حاصل دست و پنجه‌ی دوست تذهیبکار قزوینی‌ام پیمان گلکار باشد، بدان افزوده شده و برخی از نقاط اثر هم که دچار ریختگی بود، مرمّت و پر شده است.
از همه عجیبتر، آخرین قیمت اثر است که با وجود اینهمه مدّت، رشد چندانی نکرده و با آنکه تذهیب خوبی هم به اثر اضافه شده (ظاهراً به نرخ ۱۰۰ هزار تومان) صاحب کنونی به فروش آن به ۵۰۰ هزار تومان راضی و حاضر است.

سیاه‌مشق رضا شیخ‌محمّدی و تذهیب فاطمه شریعتی

سیاه‌مشق دیگری از من با چیدمان ابداعی‌ام، تحریرشده در مرداد ۸۶ شمسی با مرکّب قهوه‌ای بر روی کاغذ گلاسه.
بعد از نگارش، قطعه را در ظرف محتوی رنگ «جوهر» که حلاّلش تینر فوری ۲۰ هزار است، قرار دادم و بعد به گیره آویزان کردم تا خشک شود.
رنگ جوهر مزبور را دوست خوشنویس و کلکسیونرم «امیر عاملی قزوینی» به من دادند.
بعد از خشک‌شدن اثر را در اختیار تذهیب‌کارم «خانم فاطمه شریعتی» قرار دادم. حاصل کار را قبل از چسباندن بر روی ماکت مشاهده می‌کنید. حالت خاصّی که در قسمت‌های کمرنگ مرکّب به‌خصوص نقطه‌های ایجاد شده است، تاءثیر رنگ «جوهر» بر مرکّب مزبور است.
دوست طلبه و خوشنویسم «حسن رجبیان» این جلوه‌ی مرکّب قهوه‌ای را پدیده‌ای فرخنده دانست و گفت که این حالت را تجدید کنید و از دست ندهید.

پادشاه ممالک خطیم / صحن وبلاگ ما قلمرو ماست!

دیروز بلاگفا مشکل پیدا کرده بود و بالا نمی‌آمد. دوستانی از بوشهر و اصفهان اس.ام.اس زدند که بلاگ لود نمی‌شود. آخر شب دیشب مشکل برطرف شد و احساس خوبی به من دست داد. دانستم که عجیب وابسته‌ی اینجا شده‌ایم و اگر یک روز به وبلاگمان دسترسی نداشته باشیم، انگار گمشده‌ای داریم. این چند روز افتتاح سومین جشنواره‌ی طلیعه‌ی ظهور را در قم داشتیم که بخشی از آن به خوشنویسی اختصاص دارد. کار برخی از خوشنویسان از جمله «احمد حیدری» از اصفهان، فریده حکیم‌پور از قزوین و میثم سلطانی از قم خیلی عالی بود. بنده حضوری در این نمایشگاه نداشتم و وجهش این بود که در چند مسابقه‌ی اخیر خوشنویسی رتبه‌ای کسب نکردم و به طور طبیعی خلع انگیزه شدم. شاید عرصه‌ی مشق من همین محیط وب است و نه نمایشگاه‌های حضوری. در این پست، سطری از مرا بر روی بیتی از حافظ شیرازی مشاهده می‌کنید با تذهیب خانم فاطمه‌ی شریعتی و تحریرشده در مهر ۸۴. اسکن از اصل قطعه در دو تکّه انجام شد و جناب آزرم از اصفهان زحمت مونتاژ آن را به عهده گرفتند که ممنونم.

پست اختصاصی سطور استاد عبّاس اخوین


ادامه نوشته

سطر نستعلیق میرزا کاظم تهرانی

سطر میرزا کاظم mirza kazem kaazemهنوز کسی به درستی نمی‌داند که خوشنویسان بزرگ ما در قدیم‌الاءیّام از چه فرمولی استفاده می‌کردند و چه رمزی را بکار می‌بستند که حاصل کارشان از حیث هماغوشی لازم میان مرکّب و کاغذ و هماهنگی میان تمام اجزا و عناصری که در نگارش یک قطعه باید دست به دست هم دهند، یکتا و یگانه می‌شد. ممکن است ما برخی از انتخاب‌های میرزاکاظم (خوشنویس خوشدست قاجاری) را در همین سطر نپسندیم، ولی قدرت بالای اجرایی این کاتب و صفا و صافی خطّ او و جلوه و جلای مرکّبش و در یک کلام کلک مست و مسیحایی‌اش ما را مجاب و متقاعد می‌کند. تلاش دوست اینترنتی‌ام سعید قاسمی برای ساخت مرکّب مرغوب و مطلوب، ستودنی است. ولی این، «یک نکته از هزاران» در وادی شگفت هنر است.
                                                                                                 با تشکّر از دوست خطباز اصفهانی‌ام محمود حبیب‌اللّهی
                                                                                                     که اجازه داد در ۲۹ آذر ۸۶ از این سطر متعلّق به او
                                                                                                      (با  حدود ۳۰۰ هزار تومان قیمت) اسکن تهیّه کنم.
 

درخواست

جناب آزرم!
همچنان که تاکنون در مواردی از این دست، زحمت حقیر بر دوش شما بوده،
قبول زحمت فرموده اسکن‌های ۱، ۲، ۳، و ۴ را
که خطوط حقیر با تذهیب و گل و مرغ استاد رامین مرآتی Ramin Merati است،
دو به دو مونتاژ نموده و بدون کمپرس‌کردن و تغییر سایز برای حقیر باز پس فرستید.
پیشاپیش تشکّر می‌کنم.
بعدترها شاید راه و رسم مونتاژ را در میتینگ‌های حضوری از شما فرا بگیرم و خودکفا شوم.
محروم‌الفوتوشاب : ر.شیخ.م / ۱۷ مرداد ۸۷ - ۵ عصر


جناب آزرم! از اینکه لطف کردید و موارد فوق را برای حقیر مونتاژ نمودید، تشکّر می‌کنم. حاصل کار در زیر مشاهده می‌شود. ر.ش.م / ۱۷ مرداد، ۱۱ شب

تغییر شیوه‌ام در ارائه‌ی اسکن‌ خطوط / بهره‌برداری خاموش نشریه‌ی «کتاب هفته» از وبلاگ حاضر

نشریه‌ی «کتاب هفته» شماره‌ی ۱۴۱ شنبه ۵ مرداد ۸۷ صفحه‌ی ۴در ماه‌های اخیر که در ارائه‌ی اسکن خطوط در این وبلاگ تغییر مشی و منش داده‌ام، شاهد واکنش‌هایی در برابر این حرکت از سوی علاقمندان وبلاگ حاضر در سراسر کشور بوده‌ام. هفته‌ی گذشته در دیداری که با دوست خوشنویسم «مصطفی عابدینی» در مقابل موزه‌ی هنرهای معاصر تهران داشتیم، صحبت وبلاگ خطّ من به میان آمد. عابدینی با مایه‌ی اندکی از لبخند ابراز کرد که این قصّه‌ی پولی‌شدن اسکن‌ها چیست که جدیداً در وبلاگتان درست کرده‌اید؟
دوست دیگرم محمّدرضا سرودلیر نیز در پاسخ به اس.ام.اس چند روز پیش من که برو فلان فایل آواز مرا در وبلاگ اصلی من بشنو، به کنایه جواب داد: «دانلود رایگان است؟»
امروز هم در دیداری که با دوست خوشنویس اصفهانی‌ام مصطفی رضایی داشتم، از این ماجرای پولی‌شدن اسکن انتقادکی کرد و مرا به مهربانی و دست و دلبازبودن فرا خواند. برای چندمین بار اعلام می‌کنم که اگر در شیوه‌ی من در ارائه‌ی اسکن از خطوط ناب و نایاب تغییری حاصل شده است، مقصّر کسانی هستند که دوست دارند از شکسته محمدحسن طباطبایی نائینیسفره‌ی آماده بهره ببرند و بی‌صرف هزینه و حتّی بدون نام‌بردن از منبع و ماءخذ، از اینجا و آنجا عکس و مطلب کش بروند. باز هم در روزهای اخیر شاهد این اتّفاق بودیم. نشریه‌ی «کتاب هفته» از نشریات کشوری که در پایتخت منتشر می‌شود در شماره‌ی ۱۴۱ مربوط به شنبه ۵ مرداد ۸۷ و در صفحه‌ی ۴ مبادرت به چاپ رنگی یک قطعه خطّ شکسته‌ی آمیخته به تعلیق از محمّدحسن طباطبایی نائینی که اصل آن توسّط حقیر خریداری شد و بعداً به امیر عاملی کلکسیونر قزوینی فروخته شد و اسکن آن در وبلاگ حاضر در پست شماره‌ی ۴۵ ارائه گردید، نموده است، بدون اینکه دست کم نامی از منبع و ماءخذ ببرد. اینها تازه سوءاستفاده‌هایی است که تصادفاً به روءیت من می‌رسد. (نشریه‌ی یادشده را امروز به طور اتّفاقی در دفتر کار دوست ناشرم کاظم عابدینی مطلق در قم دیدم.) وگرنه به طور حتم موارد بسیاری هم از این سوءاستفاده‌ها خبرش باز نیامد.
حال دوستان بفرمایند که بنده با این وضع چه کنم؟

در باب کتیبه‌نگاری با اجزا و عناصر نستعلیق

نمونه‌ی کتیبه‌نویسی رضا شیخ محمدی با عناصر نستعلیق / پیشنهادشده برای کاشیکاری عمودی در مساجدحضرت یوسف غیاثی!
تصوّری که من از کتیبه‌نگاری دارم این است که یک سوره‌ی قرآن را در مستطیلی با عرض کم و طول دراز از راه بافتن کلمات و حروف در هم و بعضاّ ردکردن الف از سوراخ ف جاسازی ‌کنند. من به رغم تصوّر جناب احمد عبدالرّضایی، کتیبه را هشت‌الهفت و قرم‌قاطی و شلّه‌قلمکار حتّی در ظاهر آن ندیده‌ام و این اتهام به این چاکر چرک وارد نیست. لذا ایشان چوب سگ‌زنی‌شان را بهتر است روی بچّه‌مچّه‌ها بلند کنند نه آدمی که با کمی اغماض به اندازه‌ی خودشان سابقه در خط و خطبازی دارد. من از بچّه‌گی مقابل کتیبه‌های لاجوردی و هفت رنگ مساجد روستاهای اطراف قزوین که پدر آخوندم تعمیرات آن را به کمک اهالی، آستین بالا کرده بود، می‌ایستادم و می‌توانستم آیات را بخوانم. دیگران - حتّی پدرم - گاه از عهده‌ی ردگیری کلمات خطّ ثلث با چشم برنمی‌آمدند و من از عهده‌ی این کار برمی‌آمدم. حتّی غلط‌های اعرابی و ادبی برخی کتیبه‌های نصب‌شده را می‌دیدم و به پدرم گوشزد می‌کردم. در یک مورد در اوایل انقلاب که حدوداّ سیزده، پانزده ساله بودم و یکی از کتیبه‌های مسجد روستای «نیکویه» را می‌خواستند نصب کنند، پدرم به من ماءموریّت داد که با بنّای مربوطه بروم بالای داربست تا کاشی‌های کتیبه را اشتباه نصب نکنند.
در کل تصوّر من این است که در ثلث این قابلیّت هست که با یک سوره یا حتّی آیه، یک فضای مستطیلی را طوری فرش کنند که نه هیچ نقطه‌ای سفید و کچل بماند و نه یک کلمه و حرف، لای دیگر کلمات و حروف گم و گور شود.
اینکه من به شما گفتم که با شیوه‌ی ابداعیم در سیاه‌مشق می‌خواهم کتیبه‌نگاری کنم، چون با این کیفیّت از چیدمان پازلی حروف و کلمات، می‌توان همان کار فرش‌کردن را انجام داد. در حالی که در سیاه‌مشق‌های چندلایه و اصولاً در سیاه‌مشق‌های مرسوم نستعلیق که در آن مکررنویسی هست، گاه یک واژه و حرف زیر دیگر لایه‌ها دفن می‌شود. اما با راه و رسمی که من صنعت کرده‌ام، می‌شود بدون ماسکه‌کردن اجزا و عناصر، فضاسازی کرد. نه آقاجان! بروید بگویید شیخک گفت:
«ما که حرفه‌ای کتیبه نمی‌نویسیم، در درک نظم ظاهر و باطن آن، کمتر از مجریان متبحّر در اجرای کتیبه نیستیم.»
                                        لینک مرتبط (تصویر در سایت اسنیپس که فعلا غیرفعال است) >> اینجا
تذکّر:
در ۲۰ مرداد ۸۷ و بعد از تلفن دوست خوشنویس و خطبازم علی نجفی و به توصیهء ایشان مختصر تعدیلی در این نوشته به عمل آوردم که موارد تغییر با رنگ زرد مشخّص شده است.

سیاه‌مشق خودم روی کاغذ دست‌ساز

 سوره‌ی مبارکه‌ی حمد و کوثر که به خطّ نستعلیق
و در قالب سیاه‌مشق ابداعی خودم
با مرکّب قهوه‌ای و آلبالویی بر روی کاعذ دست‌ساز نوشته‌ام. این کاغذها از هند وارد و در اسلامشهر تهران آهارمهره می‌شود
و در ابعاد 50x۷۰ آن به قیمت ۱۵ هزار تومان به فروش می‌رسد.
دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی در ماه‌های اخیر برای این قطعات مشتری پیدا کرده و شوق و ذوق مرا برای تولید آن‌ها مضاعف کرده است. آنگونه که ابراز می‌کرد برخی از آثار مرا که از این دست تحریر شده است، از طریق واسطه در امارات و ترکیّه و حتّی لندن به فروش رسانده است. امیدوارم بدون افتادن به دام و دامن فلّه‌نویسی، آثاری خلق کنم که ضمن برخورداری از عیارها فنّی و متخصّص‌پسند، در بازارهای  فروش هم موفّق باشد.

سطر نستعلیق اثر دست و پنجه‌ی میرزا کاظم تهرانی خوشنویس شهیر دوره‌ی قاجار

از مجموعه‌ی دوست و استاد خوشویسم احمد پیله‌چی قزوینی و با تشکّر از ایشان که اسکن این قطعه را در اختیار من گذاشتند.
در ضمن از قرار معلوم «شراب‌های منطقه‌ی ری» باعیار و مرغوب بوده است که یادکرد آن به دفعات در اشعار آمده است؛ از جمله در ترانه‌ای قدیمی با شعر و آهنگ «علی‌اکبر شیدا» aliakbar sheida که اوّل بار آن را با صدای استاد محمّدرضا شجریان و به همراه سه‌تار محمّدرضا لطفی، نی عبدالنّقی افشار‌نیا و ضرب همایون شجریان در فیلمی از یک کنسرت اجراشده در خارج از کشور (تور اروپا ۱۹۹۷) شنیدم. این اجرای کمیاب را نیز در پست حاضر تقدیم بازدیدکنندگان عزیز وبلاگم می‌کنم و از این دوستان بابت تاءخیر در آپدیت این وبلاگ که ریشه در مشکلات رایانه‌ام داشت، پوزش می‌طلبم:

شراب ناسازگارم / چرا با من ساز نمی‌شه؟
نگار ناپایدارم / چرا با من یار نمی‌شه؟
مه گلچهره‌ی ما اومده به تهرون / حالا بیا تا می خوریم / شراب ملک ری خوریم  / حالا نخوریم کی خوریم؟

                                               فایل صوتی ترانه >>> اینجا
                                               فیلم >>> اینجا

یادآوری: در بعضی نسخه‌ها بخشی از کلام ترانه به صورت «مه نو، چهره نو اومده به تهرون» یا:  «شه نو، باز (آن) مه نو» درج شده است. ولی آنچه من از فایل صوتی شجریان شنیدم، به صورتی بود که آوردم.                                                                              آپدیت پست در ۱۳ آبان ۸۷