پستهای مهدوی!
http://sheikh.ir/tag/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86
http://sheikh.ir/tag/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86
# هـنـر مِــی: صحّت و سلامت در پیچش و چرخش «هـ» در هو / ورود خوب مفصل «هـ» به «واو».... کشیدهء باصفا، خوشرنگ، اصیل با رانش قاطع و نوانس مطلوب و تداعیگر خطوط قدما ... اجرای فاقد حشو و مرکّببرداری به اندازه.
# عـیــب مِــی: تمایل ِ فزون از حدّ حروف و کلمات به راست، کوچکنویسی حرف «ح» و بزرگنویسی «لا» و افراط در ایجاد بیاض بین لام و الف (لای دوم) لینک فیسبوکی
شعر حافظ
تذهیب: استاد رامین مرآتی و تیمش در کرج
لینک مرتبط: اینجا
لینک فیسبوکی
خط ر.شیخ.م / خرداد۹۲/ تکلیف ِ تعیینشده برای مدرّسین انجمن خوشنویسان قم که در جلسهء اخیر و مختوم به صرف شام که همزمان با سوم شعبان میلاد مسعود سیدالشهداء(ع) تشکیل یافت، با ویدئوپروژکشن در کنار اجراهای دیگر مدرّسین مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
http://khat.blogfa.com/tag/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86
۱. قیمت: فروخته شده
۲. دویست هزار تومان
سمت راست: شعر: حافظ / از سطور تکلیفشده برای تحریر در جلسهء دعای توسّل هفتگی خوشنویسان قم در سال ۸۳ / رنگ کاغذ: انجامشده بعد از تحریر توسط رنگ جوهر عملآوری شده توسط امیر عاملی / سمت چپ: همان قطعهء سمت راست پس از تذهیب توسط استاد رامین مرآتی و تیم کارگاهش در کرج / لینک مرتبط: یازده سطر از من با تذهیب استاد رامین مرآتی
لینک فیسبوکی: اینجا
قصارمشق: رضا شیخ محمّدی / شعر حافظ / تحریر: فروردین ۹۲ / انتخاب مضمون: جلسهء مدرّسین انجمن خوشنویسان قم برای نگارش اعضا. جالب است که در جلسهء مزبور که اجراها را با دستگاه ویدئوپروژکشن انجمن روی دیوار به نمایش درآوردند و حسین میرزایی بازرس سابق انجمن که شکستهنویس خوبی هم بود ولی گرایش به کار گرافیک و عکاسی یافت، مسئول نمایش قطعات بود و مدام با حرکات شیطنتآمیزی موس را حرکت میداد و یا زومهای چشمآزار میکرد. وقتی نوبت نگارش قطعهء بنده شد، آنقدر زوم کرد که تیغکاریها و مرمّتها بزرگنمایی شد و جدّیّت کار لوث شد. حتی تصویر را به صورت زودرسی رد کرد و گفت: نمایش خط شیخ کافی است! که علیرضا بخشی رئیس انجمن عنوان کرد که ترکیب شیخ جای برای بحث بیشتر دارد. برخی از خانمهای مدرّس مثل خانم آهنی و پوریزدانپرست به برخی جذابیتهای ترکیب اشاره کردند؛ ولی در مجموع آن اتفاقی که مدّنظر بنده بود نیفتاد و این ترکیب، ترکیب برتر و ناسخ دیگر تراکیب شناخته و اعلام نشد که البته هالهء طنزی که گرد شخصیت و نام بنده را فراگرفته است، در این میان بیتأثیر نیست. عجیب است که منی که خود به این امر دامن میزنم، به جای ملامت خویش و «خودشکنی»ُ دلگیر از جمع فاصله میگیرم و با نفرت و بغض، «آینهشکنی» میکنم و با زدن از شکم زن و بچه به تذهیب آثار ملامتشده میپردازم و با خودگویی و خودخندی، خودم را تسلّی میدهم و به خیال واهی خویش از آن جمع که هیچکدامشان پیگیر آثار تحریرشدهشان نیستند، انتقام میگیرم در حالی که آنان بعد از ختم جلسه به منازل خود رفتهاند و این منم که به در و دیوار پنجول میکشم و خودخوری میکنم...
به هر تقدیر اثر فوق را با صرف ۲۰۰ هزار تومان به زیور نگارگری و گل و مرغ و مینیاتور اسدالله فقیهی بادجانی آراستم و هر جا بتوانم ارائه میکنم و پخش و پلایش میکنم تا کمی آرام بگیرم؛ اگر بگیرم.
در تیر ۸۴ در سایهسار انگیزهگیری از یک مکالمهء تلفنی طویل و البته پربار، قطعهای تولید کردم که در حال حاضر نه چشمم بدون عینک قادر به نگارش چنین کاریست و نه سلیقهء مفرداتی و ترکیبیم به این سمت رهنمون میشود ... انتشار کارهای قدیمیم که شکر خدا آنقدر زیاد است که سالها هم اگر منتشرشان کنم، چیزهای تازه دارم، ترجیح دارد بر نگاشتن مجبورانه و از سر تکلیف و بیمیلی... امروز دست به قلم شدم ولی نوشتنم نیامد و حاصل کار ارضایم نکرد. من در گام نخست در پی لذّتچشانی به خویشم. اگر با نوشتن نشود، رو میآورم به نبش قبر گذشتهء هنریم و ارائهء کارهایی که پیشتر تولید کردهام و عیارمندترند. با این پیشفرض که بینندگانم از سلامت نفس برخوردارند و کار خوب را در هر حال تحسین میکنند، مبادرت به رونمایی از کارهای گردگرفته میکنم. کسی که خلق هنری میکند، برگ برندهء زیبایی در دست اوست و هر گاه آن را رو کند، وقتِ وقت است. معنای پایندگی دولتِ هنر که سعدی در گلستانش میگوید، همین است. مخاطبی که به جای تحسین برگهای زرّین کارنامهء یک هنرمند، بر ضعف او در تکرار توفیق و مثلا" ناتوانیش در نگارش بدون عینک زوم کند، بیمار است.
اخبار و وقایع مربوط به انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ۸۸ در آثار خوشنویسی حقیر انعکاس داشته است و اینک که چهار سال از آن روزهای پرتنش میگذرد و انتخابات آرامتری را دنبال میکنیم، تورّق تاریخ گذشته خالی از لطف نیست.
برای خوشنویس متنوعنویس و پرآثاری مثل من پرداختن به وقایع روز و اختصاص هنری که انگار «خوگری به تنهایی درون» و «گریز از فضای بلاخیز بیرون» را ترغیب میکند، جای اعتراض ندارد؛ به خصوص که آثار مناسبتی من به چند اثر محدود، خلاصه میشود. گو اینکه این دسته آثار هم در تنهایی صورتبندی شده است... و گاه به نظر میرسد برخی پدیدههای بیرونی، هنرمند درونگرا را نیز به ورود به برخی واکنشها و حتی موضعگیریها وامیدارد. صدای انفجار موشکهایی که در جریان موشک باران تهران در اواسط دههء ۶۰ از سوی رژیم صدام به تهران شلیک شد، آنقدر مهیب بود که استاد امیرخانی هم دست به قلم شد و در این باره نستعلیق نوشت.
لینک مرتبط: سیاهمشقهای دومنظوره
دو تکّه خط به قلم بنده و تحریر شده در دی ۸۸ در کرمان در مدت اقامتم در سویتی که ادارهء ارشاد اسلامی کرمان در اختیارم گذاشته بود و جناب عبدالله فکری هم گهگاه به بنده سرمیزد.... مدتی بعد در سفری به قزوین این قطعات را در اختیار دوست نگارگرم مهرداد لطفیپور قرار دادم؛ در قراری که در منزلش داشتم و با او به همراه فرزند گلش عکسی به یادگار انداختیم و ایشان در ازای ۱۰۰ ه.ت آن را قطعهبندی کرد و با نگارگری خاصّش که نوعی اجرای گل و مرغ به شیوهء نوین است، آمیخت که حاصل کارش را در نمایشگاههای مختلف عرضه کردم که با پیشنهاد خریدش از سوی کسی مواجه نشدم.
در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی در سنوات اخیر که دکتر لاریجانی کاندید بود و در دفتر مرحوم پدرشان آیتالله شیخ هاشم آملی در قم جلسهای با حضور هنرمندان ترتیب داده بودند، به نمایندگی از خوشنویسان در حضور دکتر صحبت کردم و این اثر را در حین صحبت نشانشان دادم و راجع به مجاورنویسی معنادار یک آیهء قرآن با بیتی از حافظ مطلبی گفتم... خیلیها فکر کردند قصد دارم تابلو را به لاریجایی هدیه کنم. حتی در حین صحبت من ابراهیم سلیمانی (عکاس مشهور قم) به شوخی پراند که شیخمحمدی اثر را آورده که هدیه کند و بنده محکم گفتم: «خیر! آوردهام که آقای دکتر خریداری کنند!» که لاریجانی و حضار خندیدند.
سرنوشت اثر: پس از سالها نهایتا" در تابستان ۹۱ در اکسپوی قم به ۶۰۰ هزار تومان توسط ادارهء ارشاد اسلامی قم خریداری شد.
لینک مرتبط: انتشار قطعهء مذهّب مزبور در فیسیوک
لینک مرتبط: مونتاژ مضامین ظاهرآ مختلف و باطنآ همافق
ای کاش، ای کاش، ای کاش در این بلاگ بخشی را، بخش عمدهای را به ارائهء آثار خوشنویسی خوشنویسانی که هنرشان فراتر از نام و آوازهء آنهاست، اختصاص میدادم... ما خوشتر داریم نظر به «من قال» کنیم و بزرگان و مشاهیر را تمجید کنیم و که از قضا بینیاز هم هستند و اغلب برای تمجید ما تره خورد نمیکنند و باز ما از رو نمیرویم؛ چرا که تحسین آنها به اقتضای «مادح خورشید مدّاح خود است» منقبت ماست و ما بیشتر در پی تاءمین منافع خویشیم (که به زعم من البته اشکالی هم ندارد و حرف من این است که با نظر به «ما قال» و بررسی کارشناسانهء آن هم میتوان مداح خویش بود.
بنده تلاش کردم در این بلاگ فضای متعارف را بشکنم. اگر از چلیپای آقای موحد تعریف کردم و آن را بر اجرای علی رضائیان ترجیح دادم، نه تحت تاءثیر نام موحّد که از باب قوت اجرایش بود و اگر حمد میرعماد را بر حمد استاد امیرخانی ترجیح دادم، نه خدشهواردکردن به نام و اعتبار امیرخانی که زومکردن بر کاستیهای اجرای حمدش بود. وقتی بدانیم بضاعت و تخصّص خودمان در چه حد است و مواضع ضربهزدنمان هم مشخص و محدود باشد (و به قول امام خمینی در جلسهء تدریس درس خارجشان در قم که پدرم هم شرکت میکرد: مواظب باشیم وقتی حریف سپر را به سر گرفته، ما به پهلویش خنجر نقد را وارد نکنیم) همه چیز حل است: هم حرمت نقدشونده (خصوصا" اگر از بزرگان باشد) محفوظ میماند (چرا که ما همهء هویت و اعتبار هنری او را نشانه نرفتهایم) هم منتقِد (حتی اگر مثل من از کوچکان است) بضاعت و تخصّصش را کتمان نمیکند.
در بلاگ مشقنامهام در این رستا سه جور مشق کردم:
۱. مشق نقد آثار بزرگان تا آنجا که برایش دلیل و مستنداتی داشتم (و نه از باب پای چوبین بستن برای بلندنمایی) (اینجا و اینجا و اینجا)
۲. مشق ایدهء «هنر می / عیب می» که البته بیشتر در برگهء خوشنویسی فیسبوکم رخ نمود. اگر کارها خوب پیش برود، این ایده به چاپ کتابی منتهی میشود که حاوی قطعاتی است با معدّل خوب که در قالب یک یادداشت کوتاه و با ذکر چند ریزنمره، هنر و عیبش تفکیک شده است.
۳. مشق نظر به «ما قال» و تمجید از آثار گمنامان... نمونهاش اثر خوشنویسی ارائهشده در همین پست.... نمونهای است از کتابتنویسی جوان باریکاندامی به نام علیرضا نوربخش که طلبهء حوزهء علمیهء قم است و لنگرودیالاءصل... الله وکیلی بنگرید چگونه ابیاتی از ترجیعبند وصال شیرازی را اینقدر خوش نگاشته است و بسی دلرباتر از کتابت بسیاری از صاحبنامان بالانشین، که بیهنری پناهگرفته در قفای نامشان، مثل کف بیمغز و کوتاهعمر خواهد ترکید.
نوربخش با آنکه در برخی جشنوارهها شرکت کرده و مقامی کسب نموده یا تقدیر شده، این کسب رتبه آنقدر پربازتاب و مکرّر نبوده که از قیبل آن، صدای هنر این فرد به گوش جامعهء خوشنویسی برسد. حتی در همین قطعه ظاهرا" به خاطر شرکتدادن در یک جشنواره، از امضاکردن و ذکر نامش هم به خاطر شرط مسابقه خودداری کرده است.
شاید خود نوربخش در این امر بیتقصیر نبوده و کاهلی کرده. شاید وقت و قوتی را که صرف خرید و فروش خط میکرده (که ماههاست به خاطر رکود بازار در این بخش هم خبری از فعالیت او نیست) باید متمرکز در نگارش کتابهای حجیم مثل حافظ و شاهنامه میکرده... و البته در آن صورت هم معلوم نبود بتواند غرفهای از غرفههای خوشنویسی را از آن خود کند و به نان و نام و نوا برسد... شاید به خود او بگویی، بگوید برای ما همین که هستیم مقدّر شده... شاید تحلیلگران بگویند او پیرو شیوهء استاد خروش است و سیستم فراگیر امیرخانی نمیگذارد پیروان دیگر مکاتب به جایی برسند... شاید به زمان بیشتری لازم است... و شاید و شاید و شاید... آنچه مسلم است این است که به شهادت این قطعه و دیگر قطعاتی که از علیرضا نوربخش جوان که بیسروصدا و متین در گوشهء شهر قم با زندگی طلبگی میسازد و گهگاه با سفر به تهران برای برخی کلکسیونرها خط میبرد و سودی از قبل فروش و دلالی عایدش میشود و گاه با کتابتش گوشهء یک کتاب قدیمی و آسیبدیده را مرمّت میکند و دستمزدی میگیرد، او بسی بیش از این حق دارد که هم به دنیای خط سرویس بدهد و هم از تمتّعاتش بهره ببرد.
نکتهء آخر:
عشق من به اسکنگیری از آثار منحصر به فرد (حتی درجهء دو و سه) حتی در مقولات غیرمرتبط با خوشنویسی مرا به اینجا کشانده که حدود هزار سی.دی و دی.وی.دی در بایگانی دارم. گاه از اسکنگیری از برخی نسخهها سالها میگذرد و هنوز منتشرشان نکردهام. ولی دیر یا زود گاه از سر تصادف، تصویری در لابلای تصاویر سی.دیها توجهم را جلب میکند و صدهزار بار خدا را شکر میکنم که شهوت اسکنگیریم باعث شده به هر ضرب و زور و خواهش و تمنایی بوده اجازه بگیرم که دوست صاحب قطعه اجازهء تصویربرداری به من بدهد... و این دوست اگر امثال علیرضا نوربخش باشد، خودش از سر لطف اثرش را به دستان مشتاق من سپرده... و سوءال اینجاست که این قطعه الان کجاست؟ انگار بعد از روزی که نوربخش را در پارکینگ منزل در تیر ۸۸ دیدم و از این اثر تصویر برداشتم، دیگر این قطعه را ندیدم... چقدر بد بود اگر این تابلوی گریزان و فرّار را با ثبت تصویرش در رزولاسیون ۶۰۰ صید نمیکردم! و لعنت خدا بر آدمی که به من بگوید: دلت را به چه چیزی خوش کردهای شیخ سفیه؟ و بخواهد بیعملی خودش را چماق کند و بر سر عمل من بکوبد؛ حتی اگر - لعنتی! - از دوستان نزدیک و بستگان من باشد.
تکمله:در دههء سوم خرداد ۹۱ علیرضا نوربخش در پاسخ به پرسو جو و حالپرسی من از این قطعه، عنوان کرد که به کیوان شجاعیمنش فروخته استش! و او هم به مسئول یکی از موزههای اراک هدیه کرده استش!
این قطعهء ثلث به خط سید احمد شفیعی مازندرانی که نسخهء اصلش برای فروش عرضه میشود، در یکی از مسابقات کشوری حائز رتبهء نخست در رشتهء ثلث بمیشود و ظاهرا" یکی از داوران به نام «رضوانی» (آیا متفاوت از رضوانی اراک است؟) در بالای تابلو یادداشت و امضا کرده است که: «نفر اول ثلث با جازهء ویژه. این قطعه رو حدود 5 سال پیش با ناصر طاووسی طاق زدم در ازای یک قطعهء خودم که تذهیب رامین مرآتی را داشت.
طالبان خرید تماس بگیرند: ۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹
قطعهء خوشنویسی به خط ثلث به خط «مثنی العبیدی» خوشنویس خوشدست که ظاهرا" مذهبشان سنّی شافعی است.
تحریرشده به سال ۱۴۲۸ قمری
ابعاد اصلی: ۳۰ در ۹۰ سانتیمتر / اندازهء قلم: ۱۳ و ۱.۵ میلیمترطالبان خرید تماس بگیرند: ۰۹۱۲۷۴۹۹۴۷۹ 600 ه.ت / ک.ق: 0025078 فروخته شد