چهار قطعه خط قدیمی برای فروش
سیاهمشق سمت راست: منسوب به اسدالله شیرازی =
سه قطعهء سمت چپ: منسوب به فتحعلی حجاب شیرازی =
لطف خدا بیشتر از جرم ماستیادبودی از ۱۳ کاتب قرآنی
عرضهء قرآنهای خطّی قدیمی و چاپی
که برخی از آنها بیش از ۳۰۰ سال قدمت دارد.
عرضهء ۱۵ قطعهء نفیس قرآنی از اساتید خوشنویسی جهان اسلام
تجلیل از مرحوم استاد جواد سبتی (خوشنویس صاحبذوق و دردکشیده) که به تازگی به رحمت خدا رفت.
در:
نمایشگاه میثاق با کاتبان وحی
زمان: ۲۵ مهر تا ۱۵ آبان ۸۸
مکان: تهران، میدان آزادی، موزهء برج آزادی
گردآورندهء آثار : سیّد محمّد حسینی (خطباز)


دوست دارم به وب «شیخ دات آی آر» آنگونه که درخور است، برسم، ولی برگزاری نمایشگاههای زنجیرهای خوشنویسی که برخی دوستان از سر طنز به سفرهای استانی رئیس جمهور تشبیهش میکنند، فراغتی برایم باقی نگذاشته است تا حتّی گزارش آن نمایشگاهها را در این تارنما منعکس کنم. در هوای جلب رضایت یاران و معاونان از حواشی پایتخت شروع کردم و میخواستم زودتر خودم را به مرکز برسانم و نمایشگاه انفرادی خوشنویسیم را در تهران برگزار کنم و ترسم ابتلا به یکی از این سه بلا بود: انعکاسی از رضامندیشان به سمتم حواله نشود. از شوقی که گامهایم را در این مسیر تند میکرد، تلقّی شتابزدگی کنند. از ابزار دسترسی به معاونت این وب برای آپدیت زود به زود این تارنما در ایامی که فشار کارهای نمایشگاه مجال به روز کردن بهنگام را از من گرفته بود، بهره نبرند.اینک که مبتلا به بلایایی چند هستم (سرماخوردگی فصلی و ضعف جسمانی و مشکلات مالی ناشی از برگزاری نمایشگاهها) نقدا در این پست شش قطعه از آثار خوشنویسیم را که مزیّن به تذهیب خانمها الناز ارجی و زهرا بیات است، تقدیم دوستان میکنم.
مونتاژ این قطعات طبق معمول حاصل زحمات دوست اصفهانیم آزرم است که همواره سپاسگزار ایشانم.
وضعیّت و سرنوشت قطعات فوق:۱. در خرداد ۸۹ و قبل از سفر به هند به جناب غیاث علوی - دوست روحانی که در کار خرید قرآنهای خطّی هستند - فروختم.
۲. فروخته شد به ابومهنّد
۳. در خلال معامله و مبادله به حسینی خطباز داده شد.
۴. به ۱۱۰ هزار تومان به مهندس نبیزاده سفیر ایران در هند در اواخر تیر ۸۹ در آخرین روزهای اقامتم در هندوستان فروخته شد.
۵. موجود است. قیمت: ۱۱۰ ه.ت
۶. چراغی که به خانه رواست... موجود است. قیمت: ۱۰۰ ه.ت... اجرای دیگر این شعر: اینجا
از طریق اس.ام.اس دوست خوشنویسم امیرمیثم سلطانی مطلّع شدم که استاد نصرالله معین اصفهانی در روز سوم مهر ۸۸ دار فانی را وداع گفته است. ضمن عرض تسلیت به خاطر این مصیبت تلخ، تصویری از یک چلیپای نستعلیق را به قلم ایشان که به سال ۱۳۵۲ هجری شمسی تحریر شده، تقدیم بازدیدکنندگان عزیزم میکنم. اسکن این قطعه را دوست خوبم «خسرو مرادی» (آ.آزرم) a.azarm@gmail.com که خودش این روزها در مصیبت فقدان پدر بزرگوارش بسر میبرد، در اختیارم گذاشت که از ایشان تشکّر میکنم. این اسکن قبلا بدون واترمارک در ۵ بهمن ۸۶ در همین تارنما پابلیش شده بود. در ضمن یک شات فیلم کوتاه از مرحوم معین در اصفهان در کنار مزار میرعماد در جلسهای با حضور اساتید خط، در آرشیوم هست. ر.ک مینی.دی.ویهای کانورتشده. آپ پست: 97/9
تکمیل نشده است
حضور رضا شیخ محمّدی در
استودیوی پخش زندهی
سیمای جمهوری اسلامی ایران
شبکهی استانی قزوین
برنامهی: زیر نور ماه
یکشنبه شب، مطابق با عید سعید فطر
ساعت ۲۲
رضا شیخمحمّدی تنها فرزند ذکور آیتالله تاکندی روحانی مطرح و در قید حیات قزوین که سهدهه فعّالیّت در عرصهء خوشنویسی را در کارنامهء خود دارد، پس از برگزاری سه نمایشگاه انفرادی خوشنویسی در ماههای اخیر در شهرهای اراک، قزوین و قم، در تدارک برگزاری چهارمین نمایشگاه خوشنویسی خود این بار در برج آزادی تهران است. افتتاحیّهء این نمایشگاه در هفتهء اوّل مهر ماه سال جاری خواهد بود. شیخمحمّدی به رغم تعدّد هنرهایی که در آنها به ذوقآزمایی مشغول است، هر بار که به طور متمرکز در یک رشتهء بخصوص صرف وقت و قوّت کرده، به توفیقات خوبی دست یافته است.
امروز از نمایشگاه انفرادی خوشنویسیم در محل نگارخانهء فرهنگ قم که برگشتم خونه و اومدم سراغ رایانهی روشنم، در کمال تعجب اسم قشنگت رو دیدم در لیست آنلاینهای یاهو. نت قطع شده و یاهو قفل کرده بود و تو در لحظهای که حضور داشتی، به همان شکل روی مونیتور منجمد بودی.
باور نمیکنی چقدر خوشحال شدم از ظهورت و بروزت.
لیاقتتو نداشتم که وختی آنلاین بودی پشت مونیتور باشم و پیجت کنم. اگر هم بودم، شاید لایقم نمیدانستی و جوابمو نمیدادی. امروز حتی آنلاین شدی ولی به این وب سر نزدی تا جاروش کنی.
خیلی باهات درددل دارم - وفا! - که میخام رودررو بهت بگم تا اگه گریهام گرفت، شونههات نزدیکم باشه. تو از ترس ابتلای مجدّد از کمترین تلاقی با من میگریزی. اینجوری راحتی. منم وختی نگام به راحتی تو میفته، آروم میگیرم.

در شب نوزدهم رمضان (شب قدر) بسر میبریم و اذهان به سمت حضرت مولی علی(ع) متوجّه شده است. بیمناسبت نیست که تعدادی از اسکنها و تصاویر خوشنویسی منتشرنشدهء آرشیوم را که به نوعی به آن حضرت مربوط است و به خامهء خوشنویسان قدیم و جدید تحریر شده، تقدیم بازدیدکنندگان عزیز وبلاگم کنم. امیدوارم که مورد پسند واقع شود:
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
به یاد منطق قربانیان کوی منا
سیاهمشق: رضا شیخمحمّدی
سومین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی
رضا شیخ محمّدی
۹ تا ۲۲ شهریور ۸۸
قم، خیابان دورشهر، پلاک ۱۰۰، گالری فرهنگ
ساعت بازدید:
هشت و نیم صبح یکسره تا شش بعد از ظهر
(خودم معمولأ نزدیک ظهر حضور پیدا میکنم)
حضور رضا شیخ محمّدی در استودیوی پخش
زندهی رادیو معارف
صدای جمهوری اسلامی ایران
جمعه شب / ساعت ۲۴
دومین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی رضا شیخ محمدی با عنوان «مشق طرب» از 27 مرداد 88 به مدت یک هفته در نگارخانهی مهر حوزهی هنری استان قزوین برگزار میشود. در این نمایشگاه حدود ۵۰ قطعه از آثار خوشنویسی این هنرمند که مزیّن به تذهیب اساتید تذهیب کشور است، در معرض بازدید عموم قرار میگیرد. رضا شیخمحمدّی که خط نستعلیق را نزد پدرش آیةالله محمّدی تاکندی و نیز استاد احمد پیلهچی و استاد غلامحسین امیرخانی فرا گرفت، در این نمایشگاه برای اوّلین بار تعداد از اسناد شخصی خود از جمله دستخطّ شماری از علمای قزوین همچون آیةالله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و حاج میرزا نصرالله شهیدی را که برای پدربزرگ ایشان تحریر شده است و نیز خطوط نستعلیق مرحوم پزشکیان (استاد خط آیت الله محمدی تاکندی) را به نمایش خواهد گذاشت.
واحد هنرهای تجسّمی
حوزهی هنری استان قزوین
برگزار میکند:
مشق طرَب!
برخیز که خوشنویس شب مشق کند
تا فجر سپیده بیتعب مشق کند
چون طرّهی لیلیست چلیپای خطش
بر شیوهی مجنون به طرَب مشق کند
شعر: استاد موحّد
دومین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی
رضا شیخ محمّدی
۲۷ مرداد ۸۸
قزوین، گالری مهر حوزهی هنری

در آستانهی میلاد منجی عالم بشریّت حضرت ولیّعصر(عج) دو اثر نسخ زیبا و منتشرنشده پیشکش بازدیدکنندگان وبلاگ میکنم.
تحریر دعای فرج به قلم استاد سیّد رضا بنیرضی که به شیوه و پسند خاصّ خود (قوّت و ضعفهای نزدیک به هم) نسخ مینویسد و محصول هنرنماییش مزهّی آثار مرحوم آقاجان پرتو را دارد، در جوار تذهیب پرکار استاد رامین مرآتی که با طلا کار شده، به خلق تابلویی چشمنواز انجامیده است.
در سمت چپ اثر فخیم و فاخر ابوالفضل خزاعی نسخنویس جوان و چپدست را داریم که در سایهی تلمّذ در نزد جناب بنیرضی و کشف و استفادهی هوشمندانه و رندانه از میانبرها و شورتکاتها، راهی طولانی را در زمانی اندک سپری کرده است. خزاعی مورد نقض این قانون است که: سر زلف خط را جز با مشق مشقّت و صرف چهل سال خون دل خوردن نمیتوان به دست آورد. تذهیب آرامبخش قطعهی نسخ خزاعی با دستان هنرمند زرّیننقش فراهانی و با درک درست و دقیقی از همجواری رنگهای پخته صورت گرفته است.
به زودی در این بلاگ:
پست اختصاصی احوال و آثار استاد سیّد رضا بنیرضی
نقد و بررسی آثار استاد علی شیرازی
با سلام
با مشورت دوستانی چند، بنا شد اسباب زحمت شیخ فراهم نشود و عزیزانی که مشتاقند از من بشنوند با قرار قبلی در بندهمنزل به وسعت وقت در خدمتشان باشم، زانو به زانو و مو به مو با حفظ ادب و احترام و نه برای التیام التهابات شخصی!
لهذا تفنّن و مریدپروری شاءن ما نیست و به زکات دانش مختصر، همواره به وسعت مشرب در خدمتم و تنها دغدغهام رفع تشویش از اذهان عالیهی مشتاقان است که ان شاء الله تماس خواهند گرفت.
(۰۹۱۲۲۵۲۴۴۷۹ و ۰۲۵۱۷۷۱۴۳۲۸)
در ضمن ممکن است دوستانی با اسم مستعار با شیخ به خلاف ادب و احترام برخورد کنند که من تبرّی میجویم. خدایا عاقبت محمود گردان!
با آرزوی سلامت برای شیخ
سیّد محمّد حسینی موحّد
یکی از جذابیّتهای عالم هنر، امکان بازیافت سنن منسوخ و بایگانیشده و رجعت به گذشته و پرش از برخی قطعهها و مقاطع زمانیست. گاه برخی ذوقها و شیوهها در هیاهو گم میشود و به ظاهر خریداری نمییابد. تصوّر میرود که با زمان و در زمان دفن شده و به محاق رفته است. امّا دیری بعد ورق برمیگردد و آنچه معلّق و معطّلش میپنداشتیم، سربرمیکشد و هوادار جمع میکند و روی بورس میآید. (ادامه)
روز گذشته (۲۷ تیر ۸۸)
در خلال مکالمهی تلفنی میان جناب محمّدرضا سرودلیر با استاد موحّد٬
ایشان در کمال فروتنی اعلام آمادگی کردند
که نشستهایی تحت عنوان «جلسات نقد و تعلیم نستعلیق»
و با هدف تنویر افکار و نقد و گفتمان صحیح در حوزهی خوشنویسی
و به همراه ارائهی کپی از آثار بزرگان نستعلیق
و در صورت نیاز، پخش اسلاید و استفاده از ابزارهای کمکآموزشی همچون ویدئوپروژکشن
با حضور ایشان برگزار شود.
مکان: منزل آقای رضا شیخ محمدی
( قم ، خیابان صفائیّه ، ک ۳۰ ، ک ۱ ، فرعی ۲ ، پ ۳ )
زمان: بعد از ظهر آخرین جمعهی هر ماه
شرایط:
۱ شرکتکنندگان الزامآ باید دارای مدرک ممتاز کامل بوده
و فتوکپی مدرک را به همراه یک اثر تولیدشده در سال 1388 به همراه داشته باشند.
۲. آوردن همراه ممنوع است.
۳. هرگونه ضبط صوتی و تصویری جلسه ممنوع بوده
و در صورت تشخیص استاد موحّد با مدیریّت ایشان انجام خواهد شد.
۴. انتشار گزارش محتوای جلسات صرفآ با تأیید و زیر نظر استاد موحّد انجام خواهد شد.
۵. حضور شرکتکنندگان در جلسات، آزاد و رایگان است و
پذیرایی با چای و شیرینی بر عهدهی استاد موحّد خواهد بود.
از همه دوستان واجد شرایط ذکرشده که مایل به شرکت در این جلسات هستند٬
دعوت میشود در قسمت نظرات مربوط به همین پُست٬ کامنت بگذارند.
سیاهمشق ابداعی شیخ نگاشتهشده در ۱۳ رجب ۱۴۳۰/ شعر: در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید - نازم به حسن مطلع و حسن ختام او / شاعر: محمد علی ریاضی یزدی/ مرکّب: قهوهای (از احمد ابوطالبیان قزوینی) / سمت راست: بعد از تذهیب توسط نگار و ویدا برزگر زیر نظر استاد رامین مرآتی / قیمت قطعه: ۴۴۰ هزار تومان / لینک مرتبط: اینجا
در امتحانات سراسری پایاندورهای اردیبهشت ۸۸
سه تن از هنرجویان رضا شیخمحمّدی
موفّق به اخذ قبولی ممتاز در رشتهء خطّ اوّل (چلیپا)
از انجمن خوشنویسان تهران شدند.
علیاصغر بیگمحمّدی، جواد افشانی و محمّد سوری
سه هنرجویی هستند که سالها تحت تعلیم خوشنویسی شیخمحمّدی مدرّس رسمی انجمن خوشنویسان قم
بودند و توانستند یکی از مشکلترین مراحل خوشنویسی را پشت سر بگذارند.
در میان شاگردان میرحسین خوشنویسباشی خوشنویس برجستهء دورهء قاجار که معاصر با مرحوم میرزا غلامرضا اصفهانی میزیسته و در نگارش سیاهمشق با حال و هوای خاص و شوریدهوارش دست و تبحّر بسزایی داشته است، یک نام میدرخشد: آقا صادق! (ادامه)
خوشنویس در مسیر پویش راهی که فرارو دارد، گاه در معرض نگارش متون سهل و ساده است و گاه گرفتار در چنبرهی تحریر شعر یا نثر متکلّفانه، تواءم با غموض و پیچیدگی و بدقلق. (ادامه)
هنرهای مستظرفهی شرقی، به اعتبار قدمت دیرینه، عبور از تونل قرون و گذر چندصدساله از فیلتر احساس و پسند نخبگان و خبرگان هنر و نقض و ابرام بیشمار و حکّ و اصلاح مستمر و آمیزش با سُنن ریشهدار و بعضآ آئینی که در طیّ ادوار طولانی رخ نموده است، اینک که در دستان ماست، البتّه متصلّب و تغییرناپذیر جلوه میکند. (ادامه)

رضا شیخمحمّدی در حالی نخستین نمایشگاه انفرادی خوشنویسی خود را برگزار کرد که در روز افتتاحیّهی نمایشگاه (۸ خرداد ۸۸)پا به ۴۵ سالگی گذاشته بود.
تعلّل شیخ در ورود به عرصهی برگزاری نمایشگاه انفرادی به مثابهی «پَک» کامل و ویترینی برای عرضهی مجموعه فرآوردههای تولیدشده در خلال یک فعّالیّت هنری و فرهنگی خاص، شاید ریشه در وسواس او و انتظارکشی چندسالهاش برای رسیدن آثارش به نصاب حُسن (در حدّی از کمال) بوده است. (ادامه)
۱۴ خرداد ۸۸
۴عصر
اراک ،نگارخانهی ماندگار
(ادامه)
بسم الله الرّحمن الرّحیم

پیوند خجسته میان دو بیت از یک غزل دلکش از شیخ مصلحالدّین سعدی شیرازی با درک و دریافت استاد کیخسرو خروش از قالب کهن چلیپا، در مجاورت تذهیب خوب و خاصّ کیوان شجاعیمنش به تولید این قطعهی زیبای نستعلیق (تصویر سمت راست) منتهی و منجر شده است.
شیوهی کیخسرو خروش مبتنی بر مهندسی دقیق کلمات و جاسازی و چیدمان حروف بدون توسّل به پیچیدهنویسی است. گویی کاتب خود را متعهّد میبیند که آنگونه بنویسد که مضامین مورد استفادهاش سهل و ساده قرائت شود. از این رو در این سبک و سیاق، نشانهای از چندکرسینویسی و افت و خیز کلمات و تراکیب معمّاگونه وجود ندارد. در این اثر آشکارا شاهد تاءثیرپذیری خروش از مرحوم استاد سید حسین میرخانی از اساتید برجستهی نستعلیق معاصر هستیم.
گفتنی است این اثر قبل از تذهیبشدن توسّط شجاعیمنش هم به دست من رسیده بود و اسکن سمت راست را از آن تهیّه کرده بودم که ظاهرا تذهیب مرحوم احمری یا زاویه را دارد. دوستم علیرضا نوربخش قطعه را در اختیار بنده گذاشت و عنوان کرد که استاد خروش آن را برای جناب خواجهتاش تحریر کرده است. در آن مقطع قطعه را با نوربخش معامله نکردم. ماهها بعد در خلال یک معاملهء سیصد هزار تومانی (بر روی این قطعه و سیاهمشقی از فتحعلی حجاب) این اثر هم به تملّک بنده درآمد. قطعهء فتحعلی حجاب را بعدا" به دوست عزیز کرمانیم عبدالله فکری به ۵۰۰ هزار تومان فروختم و قطعهء حاضر را هم که ۲۵۰ هزار تومان قیمت گذاشته بودم، در هفتهء آخر فروردین ۹۱ به ۲۲۵ هزار تومان به دوست عزیزم عبّاس حقّانی ساکن بیرم لارستان فروختم. خداوند تمام دوستانی که اسمشان در این پست آمد و از جمله خودم را حفظ کند!
تاریخ قبلی پست: ۲۴/۱/۸۸ / آپدیت پست در فروردین ۹۱

شعر: حضرت حافظ / خوشنویسی: رضا شیخمحمّدی
(تحریر: اردیبهشت ۱۳۸۵ شمسی)
اجرای سمت راست: نگارگری (گل و مرغ): اسدالله فقیهی
(اجرا: ۱۳۸۸) / قیمت: دو میلیون توماناین قطعه در خلال یک معامله در زمستان ۹۲ به ثمن بخس به غیاث علوی در قم واگذار شد. عجبا که این چلیپا همان تابلوییست که به خاطرش یک بار به قزوین رفتم و با دعوا و پرخاش از رئیس وقت حوزهء هنری پس گرفتم
(اینجا)
اجرای سمت چپ: نسخهء دیگری از این شعر است که ابتدا همراه با مجموعهای از خطوطم برای تذهیب به استاد سید حسین نجومی دادم و مدتی بعد پسش فرستادند و عذر آورند که وقت ندارند. در تابستان ۹۱ آن را برای تذهیب در اختیار فرزانه جعفری نگارگر اصفهانی قرار دادم. / اسکن اصلی >> اینجا
اواخر آذر ۹۱ فرزانه جعفری حاصل کار را در سفری که از اصفهان به قم آمد، در دیداری که در پارکینگ منزلمان داشتیم، به همراه اثر دیگری از من که تذهیبش کرده بود، تحویلم داد. سریعا" از هر دو اسکن ![]()
تهیه کردم. نرخ تذهیب را ابتدا برای هر دو کار یک میلیون تومان اعلام کرد که سرم سوت کشید ولی سعی کردم به رویم نیاورم و فقط کمرمق بگویم: جدّی؟ تا ایشان هم بگوید: چون شمایید، دوتاش به ۸۰۰ ه.ت و این آخر تخفیف است! ... فردایش قطعهء چلیپا را بعد از تماس تلفنی با خانم جعفری با دوچرخه مقابل منزل یکی از بستگانش در قم بردم که شب را آنجا مانده بود. تحویلش دادم و عنوان کردم برخی سفیدیهایش اذیتم میکند. مقدور هست باز رویش کار کنی و بیاضها را خنثی و خاموش کنی؟ گفت: چرا که نه؟ و قطعه را تحویل گرفت. بعد از چند ماه، به دنبال چند تماس، با مشکلات بسیار ۴۰۰ ه.ت بابت تذهیب دوم که عذری برای مرجوعکردنش نداشتم، فراهم و به حساب فرزانه واریز کردم. اما تا امروز که خرداد ۹۲ است، سراغی از چلیپا نگرفتهام که گرفتن همان و مطالبهء حقالزحمه همان... لینک فیسبوکی: اینجا
نگارخانهی
«ماندگار» اراک (مرکز استان مرکزی) برگزار میکند:
اوّلین
نمایشگاه انفرادی خوشنویسی رضا شیخمحمّدی (ادامه)
طراح پوستر: حسین جولایی
استاد سیّد محمّد حسینی موحّد خوشنویس بزرگ معاصر
در تماس تلفنی مورّخهی سی اردیبهشت ۸۸ با من
بعد از:
۱. انتقاد شدید از مطالبی که در مقایسه میان حمد میرعماد و حمد استاد امیرخانی
در این وب نوشتهام و
۲. توصیف این مقایسه با «تعرّض من به استاد امیرخانی» و
۳. ابراز بیفایدگی این قیاس (به لحاظ اینکه از نظر ایشان ترجیح حمد میرعماد بر حمد امیرخانی اظهر من الشمس است و نیاز به گفتن ندارد) و
۴. نفی شاءنیّت و صلاحیّتم برای نقد هنری و
۵. لزوم خاموشیگزینیام به اعتبار سکوت اساتید خطّ قم: عبدالرّضایی و بنیرضی و
۶. «الکنبودنم در ادبیّات» و
۷. «بسیارمبتدی بودنم» در این حوزه و
۸. «ماتـن»نبودنم
(تمام تعابیر و توصیفات فوق عیناً در مکالمه استفاده شد)
ابراز کردند:
اگر جراءت داری، در وبلاگت بنویس:
آقای موحّد عرض کرد:
آقای شیخمحمّدی حدّ نقد هنری خطوط را ندارد.
و افزودند:
زیرش هم چیزی ننویس
و بگذار خود بازدیدکنندگان نظر دهند.
حالا:
این من و این استاد موحّد و این هم نظر بازدیدکنندگانم:
بیت: سعدیوضعیّت قطعهی فوق قبل از تذهیب و قبل از رنگکردن توسّط من با رنگ «جوهر»
قطعهی نستعلیق با قلم جادو
از کتاب بهارستان جامی
خط: رضا شیخمحمّدی / بهمن ۸۶
تذهیب: استاد رامین مرآتی / زمستان ۸۷
دستمزد تذهیب: ۱۰۰ ه.ت
ابعاد اصلی:
۱۱.۵ در ۲۲.۵ سانتیمتر
قیمت: فروخته شد به سید علی طباطبایی (همسایهء روبرومان در قم)
سیاهمشق رضا شیخ محمّدی
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
داد ِ باغ و دم ِ مرغان بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
اختران فلک آیند به نظّارهی ما
مه ِ خود را بنماییم بدیشان من و تو
من و تو - بی من و تو - جمع شویم از سر ِ ذوق
خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو
این عجبتر که من و تو به یکی کنج اینجا
هم درین دم به عراقیم و خراسان من و تو
به یکی نقش برین خاک و بر آن نقش دگر
در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
گزیدهی غزلیّات شمس
امروز که در دست توام.... هوم؟
جای این سوءال وجود دارد که پس
چرا در پايين کشیدهی بسم سه نقطه قرار داده است و فضاي خالي زیر کشیده را با این
نقطهها که الزامی از نظر ادبی برای حضور آن وجود ندارد، پر کرده
است؟
منطق استاد امیرخانی در اجرایش برای تعبیهی چنین نقطههایی لابد این بوده
که جواب اتّفاقات بالای کشیده، در پایین با نقطه داده شود. امّا میر که بالای کشیده
را از فضای خالی پر کرده است، چرا؟
شاید در پاسخ بشود گفت:
این
نقطهها به نوعی تکیهگاه بصری کشیده محسوب میشود. نیز به لحاظ اینکه در سمت
چپ این سطر، دایرهی نون رحمن و نقطههای رحیم قرار دارد، به نیّت ایجاد تقارن و
توازن در دو سمت سطر، این سه نقطه در حکم وزنههایی است که سمت راست این ترازو را
سنگین و با سمت چپ هموزن و سطر را بالانس میکند. امّا آیا بالا و پایین کشیدهی
بسم در این حال از حیث خلوت و جلوت، ناهماهنگ نیست؟ به نظر میرسد که آنقدر که حضور
عنصر مزاحم در قسمت تقعّر کشیده و در مسیر نزول سرسرهای که عرض شد (بالای کشیدهی
بسم) مشکلساز میشود، چنین حضوری در پایین کشیده آزاردهنده نیست.
زمانی تصوّر
کاتب این حروف آن بود که باید هر فضای خالی را در اثر خوشنویسی با چیزی پر و کور
کرد. استاد امیرخانی طبق این تصوّر در داخل تقعّر کشیدهی «نعبد» ضمهای قرار داده
است. در حالی که مرحوم میرعماد از این کار پرهیز کرده است.
به سطر دوم از هر دو
اجرا هم که مینگریم، باز هم در مقام مقایسه میتوان به زلالی اجرای میرعماد وقوف
یافت. حتّی تراش تیز قلم آن استاد که کار با آن نیاز به رانش حسابشدهتر دارد،
قابل تصوّر است. در این حال کاغذ و مرکّب خواصّی را میطلبد و باید به هماهنگییی
برسد که تیزی بیآنکه بر گونهی کاغذ زخمی وارد کند، در خدمت اجرای ظرائف نستعلیق
در حدّ اعلای آن باشد.
در شیوهی امیرخانی از ابتدا با تراش گوشتآلود قلم و حتی
سمبادهزنی بر آن، «تیزیزدایی» میکنند. در این حال بیننده ناچار است قدری از اصل
فاصله بگیرد تا آن را ظریفتر ببیند و نزدیکشدن به اثر به منزلهی روءیت خللهای
اجرا و موارد مرمّت است. در حالی که در اجرای میر میتوانیم برای درک هر چه بیشتر
هنر کاتب تا آنجا که مقدور است به اثر نزدیک شویم.
کلمهی لحمد در اجرای میر به
نظر ایستایی و شیب بیشتر و بهتری دارد و به همین اعتبار شاهد تعامل خوبی میان این
کلمه با کشیدهی بسم در سطر اول هستیم. در اجرای امیرخانی این تعامل وجود ندارد که
دلیل آن علاوه بر شیببندی لحمد، انتخاب دانگ کوچکتر قلم برای اجرای بسمله است.
دیگر اینکه به نظر میرسد بسلمه در وسط قرار نگرفته و از لحمد دور شده است. حتی دو
سطر اول و دوم در سمت راست حالت واگرا پیدا کردهاند. در اجرای میر بین سطر اول و
دوم رابطه و پیوند بصری خوبی برقرار است.
بنگرید به نازکی و ظرافت حرف ح در
رحمن در سطر دوم اجرای میر. در اجرای امیرخانی افزون بر اینکه اجرا حالت ماژیکی به
خود گرفته که از مقتضیات سبک و شیوهی کلهر و تابعان اوست که مواصلات نازکشان هم
بهرهای از کلفتی برده است، شاهد کمبود فضا هم هستیم. فضای سفید داخل حرف ح در
رحمن، کم و خفقانزاست. در اجرای مرحوم میر این قسمت به قدر کافی جادار اختیار شده
است.
جای این سوءال وجود دارد که فضای سفید بین عالمین و رحمن برای
چیست؟ آیا این گسل، برای القای انتقال از یک آیه به آیهی بعد و احیاناً ثبت
شمارهی آیه است؟
جواب منفی است. چرا که در سطر سوم بين کلمات دين و ايّاک که هر
یک متعلق به یک آیه هستند، فاصله نینداخته است. وجه فاصلهگذاری میان عالمین و رحمن
را بعدآ توضیح خواهم داد.
حذف نقطه هاي رحيم که به قرینه روشن است، یحتمل برای
پرهیز از ترافیک و تزاحم است.
اجرای لمین در عالیمن با مهارت زایدالوصفی صورت
گرفته است. قراردادن دقیق الف در لعا در حفرهی زیر لمین، آسان نیست. گویی اول لمین
را تحریر کرده و بعد به نگارش لعا مبادرت ورزیده است.
در سطر سوم که از بهترین
سطور حمد میر است، بنگرید به همجهت بودن شیب سرکاف در مالک با شروع کشیدهی
کاف. اجرای امیرخانی فاقد این هماهنگی است. در اجرای میر امتداد حرکت کشیدهی کاف
را میآییم و میآییم و در یک نقطه توقّف میکنیم که همان واو در کلمهی یوم است.
اما در اجرای امیرخانی این واو به قدری کوچک و حقیر اختیار شده که جواب کشیدهی کاف
را نمیدهد.
به میم یوم در اجرای میر نگاه کنید که چقدر استادانه و در جای دقیقی
ترقیم شده. همسطح است با واو یوم. یعنی با همان نقطهی درخشانی که گویی انتهای
کشیدهی کاف را تعیین میکند همسطح و همافق و گویی دو کفّه برای یک ترازوست.
و
قوس شروع میم هم تقریبآ افقی اختیار شده (با امتداد کشیدهی کاف در یک راستاست) تا
این ترازو را بهتر القا کند. در اجرای امیرخانی شیب زیاد شروع میم که از سمت چپ
صفحه به سمت راست است، این تقارن را مخدوش کرده است.
شیب قوس زیر میم را بنگرید
که در امتداد شیب سرکاف مالک است. در اجرای امیرخانی سرکاف مالک و شیب میم را در
کلمهی یوم با یک چشم ببینید. هماهنگ نیست.
در اجرای امیرخانی الف در کلمهی
ایّاک در جای خوبی مستقر نشده و پا در هواست. در اجرای میر این حرف جای بسیار دقیقی
و خوبی دارد و یا در ایّاک هم مجاورت خوبی با نون دین دارد. در اجرای امیرخانی ابدا
حرف نون در دین و یا در ایاک تعامل خوبی با هم ندارند.
در سطر چهارم استاد
امیرخانی و ایاک را در شروع سطر روی کرسی افقی نوشته است و میرعماد از کرسی مدور که
شروعش با نزول همراه است سود برده. گویی واو و الف و یا در ایاک به وسیلهی سرکاف
در کلمهی ایّاک ربایش شده است. در اجرای امیرخای سفیدی بالای واو و ایا به همین
دلیل زیاد است.
طرفین اهدنا در اجرای میر با بیاضهای خوبی توازن یافته است.
بنگرید به «ناالصر» و به سه الف: الف نا الف و لام صراط. این سه را میرعماد با
مهندسی بسیار زیبایی مجاورنشین کرده است. هر کدام هم اندکی بالاتر از حرف بعد است:
الف در نا اندکی بالاتر از الف در الصرا ا ست. الف خالی هم کمی از لام در لصرا
بالاتر است. این تعبیهی شیب در اجرای امیرخانی دیده نمیشود. همین ماجرا در ابتدای
سطر بعد هم اتّفاق افتاده است.
ارتباط عمودی
سطور
همچنانکه
در مقولهی سرودن غزل بحث ارتباط عمودی میان ابیات مطرح است، در خوشنویسی نیز چنین
است و نباید تصوّر شود که ما به سطرهای مجزا و منفصل سر و کار داریم. بلکه سطرها با
یک نیروی جاذبه و دافعه در حالی جذب و دفع یکدیگرند.
معالاءسف در کلاسهای
تدریس خوشنویسی آنقدر که به لزوم رعایت فواصل و حالتها به صورت افقی بها داده
میشود، به لزوم این رعایت این اصل در بین سطور پرداخته نمیشود.
در اجرای میر
قرارگیری لمین بر فراز لعا قلّهای را در سطر دوم ایجاد کرده که کاملاً با فرورفتگی
سطر اول در ناحیهی «الله الرحمن» مچ شده است.
سطر اول و دوم در اجرای استاد
امیرخانی ابداً این حالت پازلگونه را نسبت به هم ندارند.
کلمهی نعبد در سطر
سوم، کف گشادهای است به حالت قنوت که «الرّحمن الرّحیم» را بر فراز خود نگه داشته
است و این حالت با جدانویسی سوءالانگیز الرّحمن الرّحیم از
عالمین زیباتر جلوه میکند. نگاه کنید به نون کلمهی نعبد و
نقطهی نون که به زیبایی حفرهی میان عالمین و رحمان را در سطر فوقانیش پوشش داده
است.
در سطر پنجم هم ب در کلمهی مغضوب همین حالت را نسبت به
الصراط المستقیم دارد.
امیرخانی، با آنکه به تعبیر برخی از
دوستان(۸) الگو و نمونهی خطّ میر را در مقابل خود داشته است، برای
نعبد چنین نقشی را در تعامل با رحمن و رحیم در
نظر نگرفته است و دست کم شیب تند نعبد مانع این کارکرد میشود.
حتی مرحوم میر برای نیل به این هدف، از یک مصلحت بدوی که رعایت امتداد شیب کشیدهی
«نعبد» در مسیر سرکش (سرکج؟) کاف ایاک است، صرفنظر کرده است و نعبد را بالاتر
نشانده است. این تصوّر که به این دقیقه تفتّن نداشته است، نابجاست. چرا که دقیقاّ
در سطر بعد به همجهتکردن کشیدهی نستعین با شیب سرکش ایّاک عنایت داشته و آن را
خوبی اجرا کرده است.
همچنان که نون کلمهی نعبد و نقطهی نون به زیبایی حفرهی
میان عالمین و رحمن را در سطر فوقانیش پوشش داده است، بنگرید که چقدر زیبا دم حرف
میم در یوم (سطر سوم) حفرهی ایجاد شده بین نستعین و اهدنا را در سطر بعدش پوشش
داده است.
شیببندی الفها در ابتدای سطر پنجم (صراطالذین) در حال تعامل با
شیب نستعین در سطر بالای آن است. در اجرای امیرخانی چنین تعاملی به لحاظ عدم
شیببندی در الفهای یادشده وجود ندارد.
حالت زیگزاگی در چهارم کاملاً این سطر
را در بین سطور سه و پنج گیر انداخته و قفل کرده است. برای اینکه تاءثیر این شکل از
تنیدگی را بهتر دریابید، یک نسخه فتوکپی از این اجرای میر تهیّه کنید و سطور را با
کاتر از هم جدا کنید. خواهید دید که هر سطر به تنهایی از استوا برخوردار نیست و به
وضوح پیداست که با سطر قبل و بعدش معنای بصری پیدا میکند.
در سطر
آخر، بلندپروازی لین باعث شده است که ضالین به شکلی پازلگونه در دل انعمت
علیهم جای بگیرد و گویی دم میم علیهم، کلمهی ضالین رو دور زده است.
در
کل به نظر میرسد که سطحالعرش هر سطر با توجّه به سطح الفرش سطر ماقبل تعیین شده
است. در اجرای استاد امیرخانی برای تحقّق این امر تصمیم و تعمّدی دیده نمیشود و
حتّی فاصلهی سطور نیز زیادتر از آن است که بتوان این دقیقه را در آن اجرا کرد.
دقّت کنید که میرعماد فاصلهی افقی بین حروف و کلمات را بیشتر و فاصلهی سطور را
کمتر در نظر گرفته است. در حالی که استاد امیرخانی در مقام معماری و چیدمان حروف و
کلمات در کنار هم فضای کافی در اختیار نگذاشته و در عوض فاصلهی سطور را بیشتر
اختیار کرده است.
دست گشاده و
قنوتوار
گفته شد
که کلمهی نعبد دست گشاده و قنوتوار است. این کلام و استحسان را در خصوص سطر نخست
این قطعه (بسلمه) نیز میتوان ادّعا کرد. سطر میر از دو طرف دو دست گشاده به سوی
آسمان است. سمت راست آن با سرازیری زیبای کشیدهی بسم که کف خالی دستی را تداعی
میکند (به خصوص با پرهیز از قرار دادن حرفی در میان کشیده). در سمت چپ سطر نیز
شاهد بالاروی درست در حیم هستیم. استعلای سطر به خوبی در این حال تاءمین شده است.
در حالی که حیم در اجرای امیرخانی در جای خوبی قرار نگرفته و سطری مستوی بلکه در
حال سقوط را تداعی و تصویر میکند. بسم الله میر با تقعّری که دارد، دست انابتی است
به امید اجابت به سمت آسمان. شگفتا که قوس میان تهی سطر اول در تمام سطور بعد هم
(بجز سطر آخر) تکرار شده است. گویند:
«حمد تنها سورهی قرآن است که گویی از زبان
انسان صادر شده است و کلّ سوره را میتوان به دستان ستایشگری تشبیه کرد. در تفسير
الميزان آمده است که انسانها سه گروهند: برخورداران از نعمت که علویطلبند و ره به
عالم بالا دارند. مورد غضب قرارگیرندگان که سفلیطلبند و سرنگون میروند. و سوم
گمراهان که سرگردان ميان زمين و آسمانند. ديدی - شیخ! - که «عليهم» در سطر آخر
اجرای میر چقدر به حضيض افتاده بود و به نظر میرسید که از کرسی صحیح سطر تخطّی شده
است و کلمهی علیهم به قدری پرت افتاده که حتّی دم میم از کادر بیرون زده و بعدها
هم در برش اطراف صفحه از بین رفته است. مهم نيست که ميرعماد در هنگام نگارش
اثر چنين قصدي داشته است یا خیر؟ شاید به قول تو الذین در سطر ماقبل آخر، علیهم را
دفع میکند. ما میتوانیم با تفسير اثر هنري، وجودی مضاعف بدان ببخشیم و حتّی بار
ديگر خلقش کنیم.» (۹)
![]()
پینویس:۱. همه
دانند که من سبزهی خط دارم دوست (سعدی)
۲. دل میبرد این خط نگارین
(سعدی)
۳. دوست کلکسیونر خطّم امیر عاملی در مکالمهی تلفنی اردیبهشت ۸۸ ابراز
کرد:
به لحاظ اینکه تذهیب این اثر نفیس به سبک هندی صورت پذیرفته است و از سوی
دیگر مرحوم میرعماد هرگز در ایّام حیاتش به آن اقلیم سفر نکرده است، به زعم برخی و
از جمله حقیر این قطعه از خامهی یکی از شاگردان خوشپنجه و هندیالمسکن مرحوم
میر صادر شده و به رقم الحاقی عمادالحسنی مزیّن شده است. بعد از قتل میرعماد
شاگردان او از جمله عبدالرّشید (خواهرزادهی میر) و محمّدصالح به هند و کشمیر و
پاکستان تارانده شدند و آن منطقه را پناهگاه خبوی برای اسکان یافتند. حتّی
پادشاه هند به شاه عباس صفوی پیغام میدهد که اگر میرعماد را در اختیار من
میگذاشتید، معادل وزنش به شما طلا میدادم. اصل این قطعه در هند است و فتوکپی و
عکس آن از کشور مزبور به ایران آمده است. دوایر میرعماد در خطهای مسجّل او به
گونهایست که بیضیش به دایره میزند ولی دوایر این اجرا بیضی است.
تنافر بین ر
و ب در کلمه ی رب و اتّصال نچندان خوب بین واو و ضاد در کلمهی مغضوب از دیگر
شواهدیست که شک عدم انتساب این قطعه را به میر تقویت میکند.
۴. این خطّ شریف از
آن بنان است / واین نقل حدیث از آن دهان است (سعدی)
۵. به هر الفی، الف قدّی
برآید (باباطاهر عریان)
۶. این خط به زمین نشاید انداخت / کز جانب ماه آسمان است
(سعدی)
۷. برگرفته از زندهگوییهای «لعبتی از جنس فلسفه و وسوسه» در چت ۳۰
فروردین ۸۷
۸. علی رضائیان مدرّس انجمن خوشنویسان شعبهی قم
۹. برگرفته از
صحبتهای «لعبتی از جنس فلسفه و وسوسه» در چت ۸ اردیبهشت ۸۷
هی
مدامبا خودم کنار میآیم از خودم تعهّد میگیرم که اینجا را که محیط فاخر خوشنویسی است و محلّ آمد و شد دوستان فرهیخته از سراسر کشور و گاه از بیرون مرزهاست، محلّ طرح مطالب عشقولانه و احساسات شخصی که زمانش هم از ما گذشته و باید از موی سفیدمان شرم کنیم نکنم و به توصیهی استاد موحّد عمل کنم نمایم و بپردازم به رفع اشکالات مضمن مزمن خطّم (گریه) و از حاشیهرویها و امور اضافی بپرهیزم و بپردازم به بچسبم به اصل کار. ولی نمیشود. مگر میشود؟دلم هوایی است و چشمانم همنوا با بمخوانی باران موسمی که این روزها در قم باریدن گرفت، هوای گریه دارد. دوست خوشنویسم محمّدحسین رازقی دیروز در جلسهی مدرّسین انجمن خوشنویسان قم ازم پرسید که آخه برای چی؟ فراق؟ از درد فراق و از فشار ناکارآمدی مهارتهای متعدّدم برای اینکه یا تو قرار بگیری و بمانی پیشم و یا من در فراقت بیقراری نکنم.
باور نمیکنی که دست و دلم به نگارش پستی در این وب جز پس از آنکه به تو تقدیمش کنم یا ذکری از تو در میان آن به میان آورم، نمیرود. (گریه) نمیدانم چه شد که شدی محک و ملاک و خطکش و میزانسنج من. اگر بپسندیم، پسندیدنیم و گرنه ناپسندم. حال اینک میپسندی این اثر را؟ (گریه) میدانم که باز اصرار داری که شیخ! از پارکینگ ۵۵ متریات بزن بیرون. چرا آخه بزنم بیرون؟ مگه من کارم بیرون منزل خونه است؟ (گریه) به خدای لاشریک له به جان عزیزت که از جان دوستتر دارم، قطعاتی از سری آنچه در این پست تقدیمت میکنم، در همین پارکینگ و محیطهای اینچنینی اینجوری تحریر شده است. چرا خون به دلم میکنی؟
تذهیب این اثر در ازای رقم بالایی با طلا انجام شده است. قلمگیریهای استادانهی رامین مرآتی را میبینی که خیلی از خوشنویسان سابقهدارتر از من دوست دارند اثرشان مزیّن به چنین تذهیبی باشد و به هر دلیل نیست؟ (گریه)چرا اینقدر اصرار داری نت را رها کنم؟ (گریهی شدید) مگر این گالری مجازی که از همه جای دنیا بهش دسترسی هست و توانسته ام کاری کنم که اینجا هر روز قریب صد نفر کلّی بازدیدکننده داشته باشم، کمتر از گذاشتن نمایشگاه انفرادی در یکی از گالریهای تهران صبا است؟. چرا تصوّر میکنی که بار را کج بستهام و هی توصیهام میکنی به پرهیز از اتلاف وقت؟ چرا این حرف را به دهها هنرمندی که یک دهم من هم تولیدات هنری پروداکت ندارند نمیزنی؟یادآوری: قطعهء خوشنویسی ارائهشده در این پست را در خلال یک معامله به کیوان شجاعیمنش دادم و ایشان هم آنگونه که بعدآ عنوان کرد، آن را به خانوادهای در تهران که زندهیاد «صادق هدایت» با آنها مرتبط بوده هدیه میکند و این اثر در اتاق پذیرایی منزل آنها نصب میشود، منزلی که ظاهرا دارای ۵ هزار کتاب نفیس است. گفتنی است: خانوادهء مزبور که در خلال برخی معاملات خوشنویسی به جناب شجاعیمنش مساعدتهایی کرده و بهرههایی رسانده بودند، گهگاه در خلال تماسهایی که با شجاعیمنش میگیرند، میپرسند که حال شیخ چطور است؟

پست مستقل مرحوم استاد عبدالله فرادی ostad abdollah foradi را که در ۲۸/۱۰/۸۶ نوشتم و در ۹/۹/۸۷ آپدیت کردم، به اینجا انتقال میدهم. البتّه آن را با انتشار سطر خوب و استادانهای از آن مرحوم که در اسفند ۱۳۶۲ برای زندهیاد بیوک احمری (از تذهیبکاران وقت انجمن خوشنویسان) نگاشتهاند، مزیّن میکنم. ادامهی پست
به تصوّر و قضاوت برخی و بسیاری از صاحبنظران رشتهی خوشنویسی، سیاهمشقهایی از این دست که نگارندهی این سطور و مدیر وبلاگ حاضر به تولید آنها در سنوات اخیر مبادرت میورزد، اتّفاقی خجسته و بایسته در خطّهی بسته و سنّتمحور نستعلیق است. در این قالب، با آنکه متریال مورد استفادهی هنرآفرین، اجزا و عناصر آشنا و ماءلوف نستلعیق است، در مقام پیونددهی و ایجاد هماغوشی میان اجزا، از هنجارهای آشنا تخطّی شده و گونهی تازهای از گلاویزی و تنیدگی اختیار گردیده است.
صاحب این آثار مدّتهاست در معرض این توصیهی اکید است که این تجارب نو و بدیع را در بوتهی آزمایش نمایشگاه انفرادی (و نه عرضه در عرصهی وبلاگ که معلوم نیست تلاش در آن به تعبیر دوست خوشنویسم استاد سیّد رضا بنیرضی به کدام باتلاق گاوخونی میریزد) به محک قضاوت اهالی هنر و کارشناسان خبره از دو حوزهی خط و گرافیک قرار دهد و با این کار ضمن معرّفی خود و روش کار و بار خویش، در پایان به جمعبندی قضاوتها و ارزیابیها بنشیند و ادامهی پویش این طریق را بر اساس معدّلها معادلهبندی کند.
نگارنده تاکنون به دلایل و عواملی چند از چنین کاری طفره رفته است: نخست تعدّد راستهها و رشتههای هنری که در آنها ذوقآزمایی میکند و تمرکز بر یک هنر خاص تا حصول قطعی نتیجه و فتح قلّهای که در رزومهی هنری او نقطهی درخشانی محسوب شود، نیازمند حذف یا تقلیل وقتگزاری در دیگر رشتههاست و او گویی دوریگزینی از هیچیک از این تعلّقات را برنمیتابد.
شیخ در ماههای اخیر و همزمان با فصل تازهی رشد و شکوفایی وب حاضر که در سایهسار یک دلسپاری انرژیزا رخ داد، درگیر تماسهای انگیزهشکن از سوی ناشناسانی است که از در دلسوزی و گاه با طعنه و تحقیر و حتی فحش و ناسزا در صدد خلع انگیزهی او در مسیر وبلاگنویسی هستند.
ناشناسی در مسنجر به «جمعکردن این بساط» امر میکند و قلدرمآبانه میافزاید که جربزه و جنم آن را دارد که داغ وبلاگهای متعدّد حضرت شیخ را به دلش بگذارد. طبق معمول این لحن بدواً غیرموءدّبانه، در ادامه راهنمایانه و اصلاحجویانه شد و عنوان گردید که: شیخنا! اگر به راههای غیرطبیعی برای بزرگشدن متوسّل شوی، نتایج غیرطبیعی میگیری. از جمله کار و تلاشت به ظاهر جدّی است، ولی ثمرش جز متلکبار کردن خلقالله نیست که گفتم از قضا چنین هم شده و آنقدرها مرا در مجامع هنری جدّی نمیگیرند و بیشتر و پیشتر جنگولکبازیهایم تداعی میشود تا تلاشهای جدّیام. فرد ناشناس تاءکید اکید کرد که به جای انبوهسازی هنری در پی رزومه باش و از پست و آپلود فایلهای گونهگون و صرف وقت در نت و چت درگذر! پرسید:
تا حالا چند نمایشگاه مستقل خط زدهای؟ گفتم: هیچ! فوق ممتاز - آیا - داری؟ خیر. استاد شیرازی تا حالا برایت کامنت گذشته؟ لا! پس بدان بارت کج است و به منزل نمیرسد. افزود که حضرت دکتر حسابی مستقیماّ به ایشان گفته که اگر در جوی آب پرورش پیدا کنی و بدان بسنده نمایی، نهایتاً قورباغه میشوی. ماندن در قم و بسندهکردن به فضای پنجاه متری پارکینگت که کارگاهش کردهای و آزادنویسی خط و آزادخوانی آواز و دلخوششدن به آپلود آنها در وب - که در خیال تو گونهی انتشار و سپردن به دست تاریخ تلقّی میشود -دلخوشکنکی کاذب و دلیلسازی برای پرهیزت از دل به دریا زدن و کشتیگرفتن با تمساحهای قورباغهخور پایتخت است.
البتّه در چت با این دوست غریب، گهگاه سکوتشکنی میکردم یا تو بگو تلاشهای مذبوحانه مینمودم. یکجا ابراز کردم: اینهمه که گفتی درست! ولی بیا حضور موجودی به نام «رضا شیخمحمّدی» را در عرصهی هنر فرخنده تلقّی کن که به قول استاد موحّد: «جانور اعظم»ی که به جای تخصّص محض در یک فن و حرفه، نیمچهدستی در خوشنویسی و وبلاگنویسی و صفحهآرایی وب و عکّاسی و دیگر ملزومات برای ادارهی یک روزنامهی دیواری در وب را دارد، به نوبهی خود مفید است. چرا که محصول این اتّفاق آچرفرانسهوار، یک کار ژورنالیستی و نهایتاً خوراکدهی به علاقمندان و پیگیران فن شریف خوشنویسی است. اینهمه سماجت در مقایسهی منتهی به ترجیح ِ یک تکپیشهی متخصّص با (بر) شیخ چندپیشه - و البتّه کارراهرانداز - برای چیست؟

سه سیاهمشق از میرزا فتحعلی حجاب شیرازی
از نستعلیقنویسان طراز اوّل قاجار
درگذشته به سال ۱۲۶۹ قمری
و مدفون در بقعهی شاهچراغ شیراز.
اوّلین سیاهمشق از سمت راست را از دوست اصفهانیام آ.آزرم خریدم و دومی را از دوست عربم: حسینی خطباز.
سیاهمشق سمت چپ متعلّق به دوست خوشنویسم «علیرضا نوربخش» بود که در ۲۱ آبان ۸۷ اجازه داد از این اثر اسکن تهیّه کنم و از او تشکّر هم کردم. در آن موعد قیمت تابلوی مزبور را ۷۰۰ هزارتومان دانست و بعداً هم شنیدم که به کیوان شجاعیمنش فروخته است. در نهایت، این اثر را در ۲۳ فروردین ۸۸ از جناب نوربخش به همراه یک چلیپای بدون رقم از استاد خروش به ۳۰۰ ه.ت خریداری و اسکن دومی از این اثر تهیّه کردم. (اینجا)
الحق و الأنصاف این سیاهمشق در شمار آثار باصفا و زلال مرحوم حجاب است. بنگرید به استواری و ایستایی صحیح کلمهی «چهل» در ابتدای سیاهمشق و صحّت و سلامت زایدالوصف کلمهی «بجمال» و زلالی ت کشیده در کلمهی «صحبت».
از دوست کلکسیونرم کیوان شجاعیمنش شنیدم که آثار مرحوم فتحعلی حجاب نوعاً فاقد امضاست. ولی یکی از راههای شناسایی آنها این است که آن مرحوم معمولاً در کنارههای سمت راست و زیر اثرش از نقطههای مکرّر استفاده میکرد. مشاهده میکنید که هر دو اثر حاضر
دارای چنین وضعیّتی میباشد. البتّه دوست خوشنویس و اهل دقّتم مصیّب صدیقی در ۲۸ مرداد از بوشهر اس.ام.اس دادند: «تمام چلیپاهای فتحعلی حجاب» دارای رقم است. سیاهمشقها نیز اکثراً در پایان نام خود را تکرار میکند- مرقّع رنگین - آثار فتحعلی حجاب از محمود طاووسی»
دوست خوشنویس پیشکسوتم از کرمان در تماس تلفنی ۲۸ فروردین ۸۸ اظهار نظر فرمودند که کتاب فوقالذّکر از محمود طاووسی ۱۲۰ صفحه دارد که چهل صفحه از آن متضمّن مقدّمه و خطوط غیرسیاهمشق از مرحوم حجاب است و در حدود ۴۰ صفحه از این کتاب هم خطوط فاقد امضا از آن خوشنویس متوفّی چاپ شده است.
تاریخهای قبلی پست: ۲۷ مرداد ۸۷ / ۲۳ آبان ۸۷
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
پیوند سیاهمشقنویسی ابداعی رضا شیخمحمّدی با تذهیب زهرا بیات متولّد اراک، ۲۵ ساله و لیسانس زبان یک محصول بصری خوشنویسی را به ارمغان آورده است که امید میرود مورد پسند بازدیدکنندگان وبلاگ قرار گیرد. قیمت اثر: ۱۵۰ هزار تومان
سیاهمشق منتشرنشدهی نستعلیق به قلم و رقممرحوم اسدالله شیرازیاز خوشنویسان شهیر دورهی قاجارندانسته از دفتر دین، الف / نخوانده بجز درس لاینصرف
ندیده مگر باب لاینصرفبا تشکّر از دوستم حسینی خطباز که در ۱۶ فروردین اجازه داد از این قطعه خطّ کهنه اسکن تهیّه کنم. اظهار کرد که این برگ را از یک مرقَع نسخ جدا کرده، قصد قطعهبندیاش را دارد. خدا کند این کار در حال و هوای قدیمی صورت پذیرد و به کهنگی اثر لطمه نزند.
قیمت اثر را این دوست - که طلبکار تشکّر و سپاس من بابت اجازهی اسکن است - ۵۰۰ هزار تومان اعلام کرد.
بنگرید به لطافت و صفای کشیدهی «ندانسته» و به ظرافت و موئینگی حرف «ر» در کلمهی «از» و به مجاورنشینی خوب حروف «ر» و «د» در کلمات «از دفتر» و به استحکام کلمهی «اسدالله». چه کسی به درستی میداند که قدما به چه اکسیری دست یافته بودند که
مکتوباتشان از اصالت و صلابت خاصّی برخوردار بود؛ دو عنصری که بسیاری از خطوط به ظاهر رنگ و لعابدار معاصر از آن تهی است.
گفتنی است: این قطعه در ادامهء حیاتش توسّط حسینی خطباز در اختیار استاد میرآبادی قرار میگیرد و ایشان نیز با مرمّت و قطعهبندی، جلوهء تازهای بدان میبخشند (تصویر شمارهء ۲). در اواخر سال ۸۹ این اثر وارد مجموعهء سرکار خانم سهیلا احمدی - خوشنویس و کلکسیونر یزدی - میشود.

خیال میکنم از بهترین شیوههای دعوت مخاطبین به ارتباط برقرارکردن با محصولات فرهنگی خوب و تلنگرزدن به اذهان و فعّالکردن ضمایر برای درک نکات زیباییشناسانهی آثار هنری، تحلیل همزمانِ دو اثر با مضمون واحد، از راه مقایسه و تطبیق است.
بیشک قیاس تطبیقی ِ حکایت «خسرو و شیرین نظامی» با همین داستان که فردوسی آن را به نظم درآورده است، بسی بهتر از خوانش ِ منفرد هر یک از این دو منظومه، دقایق، رموز و تکنیکهای داستانپردازی و بیانگری این دو حکیم را علنی و آفتابی میکند.
در فرصت مقایسه و مقابله، محسّنات و معایبی از هر دو اثر به چشم میآید که در روءیت انفرادی این اتّفاق نمیافتد.
استاد بزرگ خوشنویسی معاصر: غلامحسین امیرخانی در کتاب «صحیفهی هستی» خود در بخشی به نام «مطابقتها» به چاپ آثاری از خود با مضامین یکسان و تراکیب متفاوت، در مجاورت یکدیگر دست زده است که البته به لحاظ نزدیکی و گاه همزمانی تاریخ اجراها، تفاوت محسوسی در حس و حال آثار دیده نمیشود. اگر تنظیم این بخش از کتاب به عهدهی من نهاده شده بود، آثار مربوط به ادوار مختلف امیرخانی را در کنار هم به چاپ رسانده، فرصت مقایسه به وجود میآوردم.
فراموش نمیکنم یک بار در اوایل دههی ۶۰ از حضرت استاد، یک ترکیب قصارنویسی زیبا بر اساس مصراع «فهم و خرد به کنه کمالش نبرد راه» در مجلّهی «فصلنامهی هنر» به چاپ رسید که جای خالی آن در صفحهی ۱۳۰ کتاب صحیفهی هستی که دو اجرا از این مصراع و هر دو مربوط به سال ۱۳۷۲ در آن درج شده، مشهود است. مقایسهی آثاری که در ادوار و اطوار هنری مختلف ترقیم شده است، سوژهی خوبی برای طرح بسیاری از مسائل فنّی و تفنّنی است و صدالبتّه این مقایسه بسا که به ترجیح اثر متأخّرتر نینجامد.
به رغم مدّعیانی که در قابلیّت ابزار نت و بلاگ برای طرح مطالبی از این دست، تشکیک میکنند و عرصهی کتاب و مجلّه را برای این منظور مناسبتر تشخیص میدهند، شاید در آینده با ارائهی اسکن از برگهایی از دو ترجیعبند هاتف اصفهانی به قلم و رقم جناب امیرخانی که به فاصلهی زمانی سیزده سال از هم نگارش یافته و به چاپ رسیده است، این مقایسه و تطبیق ِ نشده را در این محیط انجام دهم.
در پست حاضر که ادامهی پست احوال و آثار جناب موحّد محسوب میشود، به مقایسهی تطبیقی و تحلیلی دو چلیپا با مضمون واحد از دو خوشنویس (یکی موحّد و دیگری علی رضائیان) مینشینم. گفتنی است:
در دیدارهای حضوری که با برخی دوستان داشتم، قبل از ارائهی همزمان ِ این دو چلیپا، همواره شاهد تحسین دوستان از اجرای «رضائیان» (خوشنویس باسابقهی قم و در شمار مدرّسین انجمن خوشنویسان این شهر و از مصحّحین اوراق امتحانی تهران در رشتهی خطوط عربی) بودم. ولی وقتی فتوکپی خطّ موحّد را به این دستشان دادم و اجرای رضائیان را به آن دستشان و فرصت چرخش نگاه از یکی به دیگری به وجود آمد، متعجّبانه اعتراف میکردند که دقایق بکاررفته در خطّ استاد موحّد - که امتیاز کشف این مضمون زیبا در قالب چلیپا هم به نام اوست - بیشتر است.
خوشا اگر بازدیدکنندگان وبلاگ که ادامهی مطلب را میخوانند، با تهیّهی پیرینت از سایز بزرگ این دو چلیپا و کنار هم گذاشتنش، در این مقایسه سهیم شوند:
مقایسهی تحلیلی و تطبیقی دو چلیپا
در مصراع اوّل، نقطههای کلمهی «شد» در اجرای رضائیان خارج از محدوده و به قول استاد احمد عبدالرّضایی در آفساید است! در حالی که در اجرای موحّد، نقطهها در محدودهی قوس کشیدهی «عمر» قرار دارد و نیروهای جانب مرکز به راحتی به این نقطهها وارد میشود. جواب و قرینهی این حالت در مصراع چهارم آمده و «فه» در کلمهی «طرفه» به مرکز قوس رانده شده است. جالب اینکه در مصراع دوم که نقطهی کلمهی «هنوز» در مرکز این میدان قرار گرفته، امتداد دم میم از سطر بالا که با این نقطه تصادم کرده است، بر مرکزیّت آن تاءکید میکند.
شاید بتوان امتداد الفها و حتی دم میمها را تارهای چلیپا و حروفی چون ب کشیده را پود در نظر گرفت. با نگاه به چلیپای موحّد حس میشود که امتداد این الفها در این اجرا بسیار خوب نقشآفرینی کرده و گرایش متعادل آن به سمت راست خیلی زیباست. در اجرای رضائیان، الفها عمودتر است که جالب نیست. در برخی موارد مثل الف تما در «ناتمامیم» به نظر میرسد که پیچشی در سمت مخالف (چپ) مشاهده میشود که ناصواب است. در مواردی مثل «که» در سطر سوم، لازم است حالت ایتالیک حرف الف کمتر شود تا سنگینی سرکش، احساس ِ سقوط کلمه را به سمت راست ایجاد نکند. در اجرای موحّد این نقیصه مشاهده نمیشود.
بنگرید به کرسیبندی در سطر اوّل اجرای موحّد و آن را با اجرای رضائیان مقایسه کنید. رضائیان راه ساده و هموار را برگزیده است. حروف و کلمات عمدتاً در جوار هم و بر یک کرسی (گیرم کرسی قوسدار و نه مستقیم) استقرار دارند. در اجرای موحّد افت و خیز و ناهموارسازی خوبی در مصراع میبینیم و شاهد چندکرسینویسی هستیم. سطر تا پایان ِ کلمات «شد عمر تمام و» یک کرسی دارد. به ناگاه در کلمهی «ناتمامیم» افت شدید کرسی را شاهدیم.
«واو» بعد از میم «تمام» حالت معلّق دارد و پاساژ لازم بصری را برای انتقال از میم تمام به نای ناتمام ایجاد کرده است. به نظر حقیر گویی در اجرای موحّد، کرسی فرضی خط نه با توجّه به تحتانیترین قسمت هر کلمه که با عنایت به فوقانیترین قسمت کلمات سطر اوّل (با لحاظ نقطهی کلمه) در نظر گرفته شده است. در واقع، مسطری که برای این مصراع (و نه البتّه دیگر سطور این چلیپا) میتوان با مداد ترسیم کرد، مماس با سطحالعرش مصراع است.
علی رضائیان چلیپا را با نگاه به اجرای موحّد و تعمّداً با لحاظ تغییرات اندکی در آن - همچون جابجا کردن کشیدهها و نیممدهای سطر سوم - نگاشته است که این تغییرات، پیشنهاد بهتری در ترکیب این چلیپا نیست.
در سطر سوم اجرای موحّد، کلمهی «طلب» کاملاّ بر پایهی کلمهی «راه» نوشته شده است. عجبا که بر خلاف شیوهی استاد امیرخانی که در اینگونه موارد، الف کلمهای مثل «راه» با اقتصار و کوتاهنویسی برگزار میشود، موحّد بدون اینکه الف را به نحوی بنویسد که برای کلمهی طلب، مزاحمتی ایجاد کند، چیزی از آن کم نگذاشته و فرم توسریخوردهای از آن تحویل بیننده نداده است.
در حرف «ر» از کلمهی «در» در سطر سوم که طبق تعالیم اساتید و در حالت استاندارد باید به صورت خنجری و در دل قوس دال اجرا شود (مثل اجرای این کلمه در سطر دوم و سوم) تماشاگر ِ خرق عادت هستیم. شاید کاتب خواسته است با این کار کلمات خرداندامی نظیر «د» و «ه» و «ر» را که در مجاورت هم آمدهاند، همقامت کند و بیاض فوقانی آن را کنترل نماید.
مقایسه کنید کلمهی «دوزخ» را در دو اجرا. در اجرای موحّد به نظر میرسد که حرف «خ» حالت ایرانیک دارد، یعنی محور کلمه به سمت چپ صفحه گرایش یافته و منتهیالیه قوس «خ» به سمت حروف دال و واو و ز نزدیکی کرده است. این نزدیکی، ضامن انسجام کلمهی «دوزخ» است. در حالی که در اجرای رضائیان که محور خ عمود است، گسستی بین حرف خ و حروف ماقبل آن داریم.
بنگرید به حرکت زیگزاگی زیبا در سطر دوم چلیپای موحّد. انگار با قوس «تیم» به پایین سر میخوریم و پس از طی سرسره، به قلّهی «واو» پرتاب میشویم. از سرازیری دم واو به «خا» فرومیغلتیم. از دیوار الف ِ «خا» بالا میرویم. آن بالا یک میم آرمیده است. با قوس «میم» دوباره به پایین میخزیم. آنجاست مشاهده میکنیم که سرسرهی بزرگی به نام «هنوز» در برابر چشماندازمان قرار گرفته است و راهی هم برای صعود به آن نیست. شاید هم دیگر حوصلهی بالا رفتن و فروغلتیدن در ما به اتمام رسیده است!
از مشکلترین دقایق خط آن است که بتوانی در مصراعی شبیه مصراع سوم، کشیدهی «ب» را در جایی تعبیه کنی و شیببندیاش را به نحوی انجام دهی که در امتداد بصری نیممدّ «ت» در کلمهی عمریست دیده شود. رضائیان از پس این مهم برنیامده و کلمهی «طلب» در مدار نیست.
آنچه گفته شد، علیالحساب عمدهی گفتنیهای من در مقایسهی این دو چلیپا با چشمگردانی از هر کدام به دیگری که مقابل میز کارم به دیوار الصاق کرده بودم و دست بر کیبورد رایانه داشتم، به ذهن و ضمیرم خطور کرد. سوگمندانه در پایان این پست عرض و عنوان میکنم:
شاید پست حاضر نخستین پست اینترنتی باشد که در آن انگشت تاءیید و تاءکید بر تبحّر زایدالوصف جناب «موحّد حسینی» در حوزهی چلیپانویسی نهاده است. این مهارت، هم شامل توان بالا در اجرای مفردات و حسن همجواری میان حروف و کلمات است و هم اعمال ذوق و قریحه در انتخاب مضمون که در اینجا رباعی موءمن یزدی برای این منظور برگزیده شده تا ثابت شود میتوان بیرجوع به دیوان خواجهی شیراز و خیّام هم چلیپای خوشترکیب یافت و نگاشت. گو اینکه به زعم من ترکیب این چلیپا بر برخی چلیپاهای نگاشتهشده از سوی حضرت امیرخانی که بر اساس اشعار سعدی و حافظ رقم خورده است، ترجیح دارد.
حال درد و دریغ اینجاست که چرا نام و ذکری از کسی که پایهی نظم هندسی چلیپا را اینهمه بلند کرده است (در پستی مستقل به ارائه و تحلیل بیست چلیپا از ایشان خواهم پرداخت) در این میان و این میدان نیست؟ و چرا جا و مجال برای ترکتازی خوشنویسان کممایه و دونپایه در عرصهی چاپ و تسخیر بیزاریآور بازار فراهم است؟ آیا انباشت ظرف ِ عرضه با نمونههای نازل هنر، به اعوجاج ذوق و پسند مخاطب و رضامندیاش به وضع موجود نمیانجامد؟ گناه این قصور و تقصیر را با چه درصدبندی باید میان متولیّان هنر، میدانداران، حاشیهنشینان، اهالی رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری، اربابجمعی مطبوعات، وبلاگنویسهایی چون این چاکر چرک و حتّی شخص شخیص هنرمندی که اینهمه خوب مینویسد، تقسیم کرد؟
یافتمت و یافتنت را - یافتن لطف و لطافتت را بگذار بلند بگویم -سهم و بهرهی خاصّی از سوی فیّاض لطیف میدانم که ردّی از قابلیّتش را در خودم نمیبینم و نمییابم. بگذار بگویم و بلند بگویم که تو بودی که در این هفتههای آخر سال ۸۷، گرد از روح خستهام ستردی و به باغ طراوتزای حس و زمزمه و معنیام بردی و آنسان که در چت امروز هم گفتمت، راحتیرسان جانم شدی حافظگفتنی. فقط دل نبردی که تلنگرهای مکرّرت - ای دوست نادیده و ای مجاورنشین قلب و روحم و ای «لعبتی از جنس فلسفه و وسوسه»! - کمی به خودم آورد تا دستی به سر و روی وبلاگهای راکدم بکشم. میدانم که خوشحالت میکند این خبر که از امروز، دوماین www.sheikh.ir نیز کاربران عزیز را به وبلاگ حاضر هدایت میکند. دوستان عزیزی که ثبت این دوماین خاص را به نام حقیر در این روزهای آخر سال، ممکن ساختند، طلبکار تشکّر ویژهی منند.
شهرت استاد سیّد محمّد حسینی موحّد بیشتر به اعتبار ثلثنویسیهای ایشان در فرم و قالب کتیبه است. سهکرسینویسی کتیبهی نفیس سردر جامعةالزّهرای قم به تنهایی برای اثبات هنر و نبوغ این خوشنویس قمی در ایجاد بافت و فرم و خلق تار و پود چشمنواز با اتّکا بر اجزا و عناصر و مفردات تراشخوردهی خطّ ثلث - که در سایهی چنددهه ریاضت و بهرهبرداری از فرصت تجربهی مکرّر ِکتییهنویسی برای مساجد و اماکن مذهبی بر اساس روش آزمایش و خطا به دست آمده - کافی است.
بزرگترین پاداش دریافتی این هنرمند در ازای مشق پیگیر و خستگیناپذیر، بختیاری بزرگی است که نصیب کمتر هنرآفرینی میشود و نیست جز پیشنهاد خوشنویسی ضریح جدید حضرت ثامنالأئمّه(ع) و نیز ایضاً سنگ مضجع شریف آن امام همام و ولیّ عظیمالشاءن و الاءحترام. گو اینکه هنر موحّد در بقاع متبرّکه در عراق و سوریّه هم خودنمایی میکند.
موحّد ۵۰ ساله، در نگارش خطّ نستعلیق نیز چیرهدست، صافنویس و رواننگار است. تجربیّات و ذوقآزماییهای بدیع و بیبدیلی از ایشان در عرصههای سطر، چلیپا و سیاهمشق مشاهده کردهام که معالاءسف کمتر دیده شده و وسواس بیش از حدّ او و بیرغبتیاش به چاپ آثار خود در شمارگان بالا به این امر دامن زده است.
با بررسی سهدهه آثار نستعلیق موحّد میتوان نتیجه گرفت که سبک و سیاق نگارش این خوشنویس، میان شیوهی اساتید فن: سید حسن میرخانی، خروش، میرعماد و میرزا غلامرضا اصفهانی در نوسان بوده و خوشا که در همهی این ادوار و اطوار، آثار قابل دفاعی از ایشان به یادگار مانده است؛ آثاری نوعاً فاقد تذهیب که به صورت فتوکپی در دست مریدان و پیگیران هنر ایشان دست به دست میشود.
در پست حاضر که ادامهی فعّالیّت مدیر وبلاگ در معرّفی هنرمندان خوشنویس است، تلاش خواهم کرد ضمن ارائهی نمونهآثار نستعلیق، نسخ، ثلث و ترجیحاً آثار اوریژینال و کمتردیدهشدهی جناب موحّد به تحلیل آنها هم بنشینیم. جای خالی نقد آثار خوشنویسی در مجلاّت هنری کشور و نیز ایضاً وبلاگهای فعّال در خطّهی خط مشهود است.
لینکهای مرتبط:
http://khat.blogfa.com/post/34
http://khat.blogfa.com/post/211
http://khat.blogfa.com/post/252
http://khat.blogfa.com/post/309
http://khat.blogfa.com/post/525
http://khat.blogfa.com/post/532
http://khat.blogfa.com/post/549
http://khat.blogfa.com/post/628

سمت چپ:
سورهی مبارکهی حمد
به قلم و رقم استاد امیر فلسفیو تذهیب طلای روحالله فاضلی وادقانیfazeli vadeqani vadeghani
قیمت: ۳ میلیون تومان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــسمت راست:
سورهی مبارکهی حمد
به قلم و رقم محمّد شهبازیو تذهیب استاد حسین تنکابنیhosein tonkaboni tonekaboni
قیمت: ۳ میلیون تومان (فروخته شد)
بیراه ندانستم در روزهای پایانی سال جاری و طلیعهی سال جدید و در روزهایی که سرمای زمستان رخت بربسته و نسیم روحبخش بهاری وزیدن گرفته است، به حکم ِ «کس نخارد پشت من / جز ناخن انگشت من» به جای امیدبستن به تلاش این و آن، خودم دستی به سر و روی این وبلاگ که دوماین زیبای www.mashq.ir نیز کاربران را بدان هدایت میکند، بکشم تا سال جاری که اواسط آن با خاطرهی نچندان خوش رکود وبلاگ حاضر و به ادّعای بسیاری از دوستان طرح مباحث غیرمرتبط با خوشنویسی در این تارنما همراه بود، با تحرّک تازه در محیط حاضر به پایان خود نزدیک شود.
دو قطعه خطّ نستعلیق در این پست تقدیم دوستان میشود که قرارگیری آن در کنار هم امکان مقایسه بین دو شیوه نگارش و دو طرز تلقّی و پسند را امکانپذیر کرده است. در اجرای محمّد شهبازی قرائت ایشان را از شیوه و مکتب حضرت استاد میرعماد در قالب ترکیبی تازه از سورهی حمد شاهدیم و در اجرای استاد امیر فلسفی بدون توسّل به صفحهآرایی بدیع، همان ترکیب آشنا و سنّتی با تاءسّی از شیوهی استاد غلامحسین امیرخانی اجرا شده است.
هر دو قطعه از تذهیبهای فوقالعادهای نیز برخوردار است.
با تشکّر از دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی
که همواره دست و دلبازانه قطعاتی را که در دست دارد،
برای اسکنگیری در اختیار حقیر میگذارد.
بدین وسیله اعلام میشود:
دسترسی خانم سارا احمدی به بلاگ حاضر توسط مدیر بلاگ غیرفعّال شده است.
البته نام ایشان تا اطّلاع ثانوی به عنوان نویسندهی دوم
باقی میماند.
بدینوسیله اعلام میشود:
«سارا احمدی» متولّد سال ۱۳۶۳ در شیراز و فارغالتّحصیل انجمن خوشنویسان این شهر با مدرک ممتاز در سال ۱۳۸۴، از امروز به عنوان معاون وب حاضر انتخاب میشود. نیکوست اگر حضور ایشان در کنار مدیر وبلاگ، رونق تازهای در این محیط ایجاد کند و رکود وبلاگ را که ناشی از درگیریهای بنده بابت ساخت و ساز منزل در قم است، جبران نماید.
در روابط عاشقانه میان دگرجنسخواهان و نیز ایضاً همجنسجویان که میدان حضور شهوت و غلیان غریزه و حاکمیّت احساس است، طرفین عشق گاه چنان دین و دل از کف میدهند که فراتر از وعدههای کلان مالی، ابراز میکنند که برای هم خواهند مرد. این تمایل به ایثار مال و بذل جان، اصولاً و اساساً دیرپا نیست؛ بل نامانا و گذراست. به زودی «عقل کهن» که به قول سعدی از «عشق نوآموخته» بار جفا میکشد، بار دیگر سکّاندار میشود و اینجاست که عاشق سینهچاک و بهخودآمده، به شگفت میآید که چه دسته گلی به آب داده و چه بیجا دامنهی مطالبات معشوق را گسترش داده است. در مواردی هم که عاشق غافل، پلهای پشت سر را یکجا خراب کرده و چیزهایی (املاک و مستغلاّتی یا خطّ همراه اوّل یا ایرانسلی) را به نام محبوب، سند زده است، دیگر جای بازگشت نیست و فوج و موج ملامت و سرکوفت است که دامنگیر عاشق دیروز و حسابگر امروز میشود. به نظر میرسد شایسته است در بطن و متن روابط آمیخته به دلدادگی، لحظاتی و حالاتی تعبیه شود که در روز مبادای فراق به کار آید. منظور آن است که عاشق، نپرهیزد که گاه معشوق را دلگیر و ناخرسند کند و دلش را بشکند و کفرش را درآورد. بیراه نیست حتّی به خرجدادن خسّت در راندووها و واداشتن معشوق به اینکه این دفعه تو دست به جیب شو تا دور بعد خدا کریم است. به زعم این چاکر چرک، جاسازی این موارد در کارنامهی روابط عشقولانه در روز حسابگری به داد فرد میرسد و کمی از بار حسرت و ندامت کم میکند. حتم دارم دلباختگی پسری به یک دختر اگر با دست و دلبازی تام و تمام، تواءم باشد، معقول نیست. چه باید کرد در این حال اگر میان آن دو شکرآب شود (افتد) و کار به قهر و جدائی کشد؟ معشوقی که حساب بانکیاش را در فصل وصل خالی کرده است، بیشک در عهد فراق باید زانوی غم بغل بگیرد و آه تاءسفبار روانهی آسمان کند. در این حال یادآوری پاکبازیهائی که به خرج داده، افزون بر غم دوری و هجران میآزاردش. برای اینکه گفتارمان خالی از گریز به تجربیّات شخصی نگارنده نباشد، عرض میکنم که چقدر در دورهی کوتاه ارتباطم با یکی از خواتین، تعبیه و جاسازی رفتارهای کوفتی گاهبهگاه یا برخی خلقیّات گهمرغیام و خسّتهایی که در دست به جیب شدن به خرج دادم - و این حس که خرجی که برای این فرد میکنم، گوشتی است که از تنم میکنم - و آن روز البته نویز و دستاندازی بر سر راه رابطه جلوه میکرد، امروز که عملاً آن رابطه جایش را به کدورت داده، دلخوشم میکند و تسلّیام میدهد. هنوز و همچنان البتّه کمی دلچرکینم که چرا جوگیر شدم و بستهی پستیای که برای این خاتون فرستادم، از نوع پست پیشتاز بود؟ خب به درک که چند روز دیرتر میرسید؛ در عوض، تنها هزینهی پست سفارشی یا حتی معمولی را به دوش من میگذاشت! حیف! خودم کردم که لعنت بر شیطان!... «س» بیتقصیر است.

برخی دوستان و کاربران عزیزم از جمله جناب فیروزبخش - فرزند استاد مرحوم عبدالله فرادی - وب حاضر را در شمار وبهای کمنظیر خوشنویسی در سراسر جهان دانستهاند. طرح این مسئله از سوی حقیر گرچه در معرض حمل به خودستایی است، ولی مسئولیّت و رسالت مدیر وب را برای سرویسدهی بهتر و حرکت پربارتر، خطیرتر میکند.
در این راستا و با عنایت به اینکه شعار این تارنما «اسکن از خطوط ناب و نایاب» است، میافزایم که «اسکن از کتب، مجلاّت و منشورات نایاب یا کمیاب» نیز میتواند به شرح وظایف وب «خط دات بلاگفا دات کام» افزوده شود، تا به غنای وب و حرکت آن در مسیر مورد اشارهی جناب فیروزبخش مدد رساند.
در این پست به ارائهی اسکن از یکی از کاتالوگهای منتشرشده در قبل از انقلاب از سوی انجمن خوشنویسان ایران مبادرت میکنم. این کاتالوگ حاوی عکس، زندگینامهی مختصر هنری و آثار خوشنویسی شماری از خوشنویسان مطرح در سال ۱۳۵۵ شمسی است که آثار آنان به مدّت ده روز (۱۰ تا ۲۰ آبان ماه آن سال) در «نگارخانهی مهرشاه تهران» به نمایش در آمد.
برای شروع، جلد کاتالوگ و صفحهی مربوط به استاد غلامحسین امیرخانی و به تدریج دیگر صفحات این کاتالوگ را تقدیم بازدیدکنندگان عزیز میکنم.
به یاد روانشاد «محمّدعلی مقبول شیرازی» خوشنویس و جانباز جنگ تحمیلی که کاتالوگ حاضر را برای اوّلین بار در دست او در نگارستان عروس قلم قم دیدم و با تشکّر ویژه از دوست هنرجوی خوشنویسیام «محسن محمّدی» از ملایر که اسکن کاتالوگ حاضر را در اختیار بنده گذاشت.
چلیپای منتشرنشده با رقم میرعماد حسنی که در حاشیهی سمت چپ آن قطعهی شکستهی فوقالعاده نفیسی به چشم میخورد که برخی آن را منسوب به درویش عبدالمجید طالقانی میدانند.
استاد عبّاس اخوین در پشت این قطعه ابراز عقیده کرده است که نستعلیق به خطّ مرحوم میرزا غلامرضاست که مشق میر نموده و شکسته با نظر
استاد مشعشعی، میرزا کوچک است.
با تشکّر ویژه از دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی که اجازه داد از این قطعه در روزهای اخیر اسکن تهیّه کنم. قیمت قطعه: ۱۰ میلیون تومان
این پست را به زندگی و احوال و آثار مرحوم زینالعابدیــــــن قزوینی (ملکالخطّاطین) اختصاص میدهم. او پدر مرحوم جواد شریفی و فرزند میرزا محمّدشریف قزوینی و در شمار شاگردان بیواسطــــــــــهی میرزا محمّدرضای کلهر بود. مرحوم مهدی بیانی مدّعی است که بعد از کلهر کسی به شیوایی و زیبایی او نستعلیق ننوشته است. وی کاتبی زبردست و سریعنگار بود و در شمار
مستوفیان دربار ناصری و ملازم رکاب او در سفرش به اصفهان در سال ۱۲۶۵ قمری بود. ملکالخطّاطین تا اوایل دورهی مظفّرالدّینشاه در زمرهی کاتبان دارالتاءلیف وزرات انطباعات محسوب میشد.
نخستین اثری که در این پست از ملکالخطّاطین تقدیم میکنم، برگی از کتاب چاپ سنگی «اخلاق مصوّر» است که در کتابخانهی پدرم آیةالله محمّدی تاکندی از بدو کودکی میدیدم. ظاهراً این کتاب در مکتبخانههای قدیم تدریس میشده است. قطعهی دوم اثری است از این کاتب که در ایّام اخیر اصل آن را در یک مبادله و معامله از طریق دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی به دستم رسید و در دیداری که در ۲۲ فروردین سال جاری با جناب ناصر جواهرپور - خوشنویس و کلکسیونر خط - در گلشهر کرج داشتم، وقتی این قطعه را دید، ابراز کرد که زمانی در اختیار ایشان بوده است. اثر سوم را نیز در مجموعهی جواهرپور دیدم و با اجازهی ایشان از آن عکس گرفتم.
اثر اول در سایز کاملاً بزرگ
اثر دوم در سایز کاملاً بزرگ
اثر سوم در سایز کاملاً بزرگ
یادآوری: در ۲۵ آبان ۸۷ به دنبال تماس دوستم فیروزبخش نوهی دختری مرحوم استاد عبدالله فرادی که ابراز کرد که در یکی از کتب دائرةالمعارف، مدخل مربوط به مرحوم «ملکالخطّاطین» به ایشان سپرده شده است، مصمّم به آپدیت پست حاضر شدم و چهار اسکن از کتاب منتخب گلستان و بوستان سعدی به خطّ ملکالخطّاطین را که حقیر نسخهای از آن را به چاپ سنگی در اختیار دارم، تقدیم بازدیدکنندگان وبم نمایم:

لینکهای دیگر:
صفحهی آخر کتاب «اخلاق مصوّر» که ملکالخطّاطین به نام خود و تاریخ تحریر اثر اشاره کرده است: >>> اینجا
تاریخ قبلی پست: ۲۴ فروردین ۸۷
سیاهمشق منـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چهارسطری دفتریشعر: حکیم عمرخیّام نیشابوری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خط: رضا شیخمحمّدی
تذهیب: استاد رامین مرآتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این قطعه در خلال سفرم در تیر ۸۹ به هندوستان به سفارت ایران در دهلی فروخته شد
|
فروشگاه وبلاگ: |
|
|
در شمار افتخاراتی که در طول فعّالیّت هنری نصیب من شد، دورهی همکاری با استاد رامین مرآتی (تذهیبکار موفّق ایرانی مقیم کرج) است.
اثر حاضر که نگارش چهارقل شریف به خطّ نستعلیق و در قالب سیاهمشق ابداعی و ابتکاری حقیر است، مزیّن به تذهیب خوب با طرّاحی و قلمگیری خوب جناب مرآتی است و امضای ایشان هم در پا و پایین اثر دیده میشود.
لینک چهار قلهای دیگری از من >>> اینجا
سیاهمشق به قلم و رقم رضا شیخمحمّدی۱۶ مهر ۸۷. امروز خبردار شدیم که موءسّسهی انسانشناسی در تهران که مدیریّتش را دکتر صادق محفوظی کلکسیونر معروف کشور - فرزند آیةالله محفوظی نمایندهی مجلس خبرگان و از دستاندرکاران دفتر آیةالله بهجت فومنی - به عهده دارد، قرار است مجموعهای در قطع بزرگ در ۲۰۰ صفحه حاوی خطوط قدیمی از مجموعهی خودش را با همکاری سید صادق اشکوری در قم به چاپ برساند. کار تهیّهی اسلاید از آثار قدیمی مزبور را که در رشتههای نسخ، ثلث، تعلیق و ... و تحت عنوان «آئیینهی معاصر» به چاپ میرسد، «ابراهیم سلیمانی» از عکّاسان صاحبنام قم به عهده دارد. این کتاب به قیمت ۷۰ هزار تومان و ظرف ماههای آینده وارد بازار کتاب خواهد شد.
۳ آذر ۸۷. اختتامیهی نمایشگاه آثار خوشنویسان قمی در خانهی هنرمندان کاشان برگزار شد. این نمایشگاه از ۲۴ مهر در معرض دید عموم قرار گرفت و ۱۲۰ اثر از آثار هنرمندان خوشنویس قمی (از جمله ۱۱ اثر از رضا شیخمحمّدی مدیر وبلاگ حاضر) در خانهی قدیمی و بازسازیشدهی مزبور برگزار شد. گفتنی است: خانهی هنرمندان کاشان در خیابان علوی این شهر واقع است. این خانه متعلّق به یکی از روحانیّون ملاّک کاشان به نام «تاج» بوده و در سنوات اخیر از سوی آقای «حلّی» معمار سنّتی معروف این شهر به ۲۰ میلیون تومان خریداری شد و با صرف بالغ بر ۲۰۰ میلیون تومان بازسازی گردید.
نسخ منتشرنشده به قلم و رقم:
زینالعابدین اشرفالکتّاب اصفهانی تحریر به سال ۱۲۶۷ قمری
این قطعه را اوّل بار در دست دوست خطبازم
سیّد محمّد حسینی دیدم و از روی آن اسکن سمت راست را تهیّه کردم. بعد از آن ظاهراً در ۲۹/۲/۸۷ به یک و نیم میلیون تومان به زرّیننقش فراهانی فروخته شد و او هم نهایتاً آن را در تابستان ۸۷ به ملکیّت جناب علی نجفی درآورد.
اسکن سمت چپ در این مقطع تهیّه شد. زرّیننقش که خودش در کنار مجموعهداری، دستی در تذهیب دارد، برخی نقاط قطعه را به تذهیب زیبای خود آراسته است که به زعم بنده، نه که به کار لطمه نزده، به زیبایی آن افزوده است. تا نظر دوستان اهل فن و فضل چه باشد.
اثر فوق قبل از تذهیب توسط زرّیننقش فراهانی
این قطعه زمانی در اختیار دوست هنردوست و خطبازم محمود حبیباللّهی بود. یک بار هم آن را برای اسکن و نیز عرضه برای فروش در اختیار بنده گذاشت. این اثر ناب در اواسط مهر ۸۷ به تملّک دوست هنرمند و خطبازم جناب علی نجفی درآمد که مبارکش باشد.
قطعهخطّ شرکتیافته در جشنوارهی فردوسی و نگاشتهشده به سال ۱۳۶۹ هجری شمسی با تذهیب دوست قزوینیام: محمدحسن دانشگرنژاداصل قطعه را در سنوات اخیر به دوست خطباز قزوینیام امیر عاملی فروختم. گفتنی است: حکیم ابوالقاسم فردوسی - بزرگترین شاعر رزمی و حماسی و بنیانگزار کاخ سخن در فارسی - در سال ۳۲۹ قمری در یکی از روستاهای طوس متولّد شد، ۸۲ سال در جهان زیست و پس از مرگ، در باغ مسکونیاش در طوس دفن شد.
قطعهخط مقابل حاوی این ابیات از فردوسی است:
کنون ای خردمند! وصف خرد / بدین جایگاه گفتن اندر خورد
خرد رهنمای و خرد دلگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای
خرد چشم جان است چون بنگری / تو بیچشم شادان جهان نسپری
از اویی به هر دو سرای ارجمند / گسستهخرد پای دارد به بند
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود؟ / از این پس بگو کافرینش که بود؟
به گفتار دانندگان راه پوی / به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
کسی کو خرد را ندارد ز پیش / دل گردد از کردهی خویش، ریش
همیشه خرد را تو دستور دار / بدو جانت از ناسزا دور دار
ز هر دانشی چون سخن بشنوی / از آموختن یک زمان نغنوی
آثار تازهتری از من بر اساس اشعار فردوسی طوسی
تصویر یک:سیاهمشق بر اساس شعر:
به نام خداوند جان و خرد
قیمت: ۱۰۰ هزار تومان
تصویر دو:سیاهمشق ابداعی حقیر بر اساس شعر:
سخن هیچ بهتر ز توحید نیست
تحریر: اسفند ۸۶
تذهیب: استاد رامین مرآتی (تابستان ۸۷)
قیمت: فروخته شد به سفارت ایران در هند
تصویر سه:کتابتنویسی بر اساس شعر غرّای فردوسی: به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد / کتابت: شیخ / تذهیب: کارگاه استاد رامین مرآتی / تیر 88
قیمت: ۲۲۰ هزار تومان (فروش رفت)
تاریخ پست قبل از آپدیت: ۱۵ اسفند ۸۴ ساعت ۱۵:۳۶آپدیت سوم در ۳۰ تیر ۸۸
الله نور السّموات و الاءرض
مثل نوره کمشکوة فیها مصباح
خط : رضا شیخ محمّدی
مرداد ۸۶
تذهیب : رامین مرآتی
اندازهی اصلی : 44x۳۱cm
با تشکّر از دوستم آ.آزرم
که زحمت مونتاژ این اثر را که در ۴ قطعه اسکن کرده بودم، به عهده گرفتند.
این اثر به ۵۰۰ هزار تومان به استانداری قزوین فروخته شد
سورهی حمد
عکس اول ایستاده از راست: علیرضا نایبی (دومین استاد خطّ بنده)، رضا شیخمحمّدی، احمد پیلهچی(سومین استاد خطّ حقیر)، ابوالحسن محصّص مستشاری، استاد غلامحسین امیرخانی(چهارمین استاد خطّ حقیر)، واشقانی فراهانی، کابلی خوانساری. مکان: قزوین، حسینیّهی امینیها / سال ۱۳۶۳ شمسی / نشسته از راست: یکی از مسئولین وقت ادارهی ارشاد اسلامی قزوین، زندهیاد محمّدرضا قنبری، از مسئولین ارشاد قزوین، هادی تبسّمی (رئیس وقت ارشاد قزوین)، علیاکبر پگاه، احمد کامکاری
عکس دوم از راست: من، استاد امیرخانی و جناب پیلهچی در همان مکان

عکس سوم: مکان: قزوین، سالن کتابخانهی عارف
سورهٔ اخلاص، اثر خوشنویسی نستعلیق: رضا شیخ محمّدی، تذهیب: الناز ارجی
اندازهٔ اصلی: 21.5x۱۴ سانتیمتر


قیمت قطعهٔ پایین سمت چپ (شکل درخت): ۲۲۰ هزار تومان واگذار شد.
اصلاح لینکها: ۱۴۰۰/۱۱

ردیابی و ردگیری اتّفاقاتی که در ردوبدل کردن قطعات اصل خوشنویسی رخ میدهد، همیشه برای من جالب و جاذب بوده است. اساساً در تمام حوزههایی که دست و تجربهای در آن دارم، مسائل حاشیهای آن گاه تا حدّ اصل برایم اهمّیّت مییابد. در کار و بار خرید و فروش عتیقهجات و آثار خوشنویسی منحصر به فرد، بررسی اتّفاقاتی که در خلال مبادلات و معاملات و پس از آن رخ میدهد، به شناخت مسائل و مصائبی که این کار و شغل با آن دست به گریبان است، کمک میکند. یحتمل اکثر دوستان بازدیدکنندهی وبلاگ حاضر درگیر چنین خرید و فروشهایی نیستند و از جزئیّات آن بیاطّلاعند.
بد نیست برای مثال نگاهی بیندازیم به سرنوشت یک قطعهی خوشنویسی به قلم نسخ و با امضای رقاع که دو تصویر از آن را در این پست مشاهده میکنید. قطعهی مزبور که امضای مرحوم «محمّدهاشم اصفهانی» mohammadhashem esfahani را در ذیل خود دارد، در اسفند سال ۸۵ توسّط بنده از دوست خوشنویس و نیمهخطبازم «ناصر طاووسی» (که خودش آن را به واسطهی محمود حبیباللّهی از روحالله فاضلی وادقانی - که عمدتاً بابت تذهیبهایش مطرح است - خریده بود) به ۲۵۰ هزار تومان چک چندماهه خریده شد. قیمت بالاتری برای این قطعه درنظر گرفته بود که من به میزانی که عرض شد، اعلام موافقت کردم.
قطعه به ظاهر قوی، سروتهدار و واجد رقم کامل به نظر میرسید. ولی وقتی تب و تاب و شیفتگی اولیّه در هنگام روءیت قطعه و تصمیم به خرید، فروکش کرد و قطعه را با دقّت بیشتری در فضای آرام زیر لوپ نگاه کردم، حسّ اصالت به من دست نداد و افزون بر آن، روغن مالیدهشده بر روی قطعه به نظرم تازه آمد.
سایهی شک و شبهه باعث شد که صاحب قطعه یعنی من دیگر با آن حال نمیکرد؛ ولی دیگران با فتوکپی آن عشق میکردند. این خود از عجایب و دردسرهای کار خطبازی است که بیرون گودنشینان، معمولاً اخبار مربوط به سود و انتفاع این کار را میشنوند و دغدغههایش را خیر.
شنیدم دوست خوشنویسم «ابوالفضل خزاعی» فتوکپی این قطعه را به محمّدعلی قربانی - خوشنویسی صاحبنام این دوره - که نستعلیق و نسخ را خوب مینویسد - قرار داده و قربانی هم به قدری از فضاسازی اثر لذّت برده که اقدام به نقل و نمونهسازی صفحه کرده است. حقیر حاصل کار ایشان را در نمایشگاهی روءیت کردم.
مدّتی بعد قطعه را در قزوین به دوست کلکسیونرم امیر عاملی به حدود ۴۰۰ هزار تومان فروختم و بعد از آن تا امروز اثر حاضر به ترتیب بین این آقایان دست به دست شده است:
فردی ناشناس، سیّد محمّد حسینی که از او به خطباز یاد میکنم، احمد پیلهچی، فرد ناشناس دیگر در تهران و نهایتاً دوست مذهّب و کلکسیونرم «زرّیننقش فراهانی» که این آخری قطعه را اخیراً به منزل ما آورد و اجازه داد تا از آخرین وضعیّت آن اسکن بگیرم.
از مقایسه میان دو تصویر میتوان نتیجه گرفت که در مدت ۱۷ ماهی که از خرید اثر توسّط من میگذرد، قطعه دستخوش تغییراتی شده است. در دورهای که پیلهچی قطعه را به ۴۵۰ هزار تومان به مالکیّت خود درآورده، تذهیبی با طلا در حال و هوای کارهای قدیمی به علاوهی یک سرلوح که یحتمل، حاصل دست و پنجهی دوست تذهیبکار قزوینیام پیمان گلکار باشد، بدان افزوده شده و برخی از نقاط اثر هم که دچار ریختگی بود، مرمّت و پر شده است.
از همه عجیبتر، آخرین قیمت اثر است که با وجود اینهمه مدّت، رشد چندانی نکرده و با آنکه تذهیب خوبی هم به اثر اضافه شده (ظاهراً به نرخ ۱۰۰ هزار تومان) صاحب کنونی به فروش آن به ۵۰۰ هزار تومان راضی و حاضر است.
سیاهمشق دیگری از من با چیدمان ابداعیام، تحریرشده در مرداد ۸۶ شمسی با مرکّب قهوهای بر روی کاغذ گلاسه.
بعد از نگارش، قطعه را در ظرف محتوی رنگ «جوهر» که حلاّلش تینر فوری ۲۰ هزار است، قرار دادم و بعد به گیره آویزان کردم تا خشک شود.
رنگ جوهر مزبور را دوست خوشنویس و کلکسیونرم «امیر عاملی قزوینی» به من دادند.
بعد از خشکشدن اثر را در اختیار تذهیبکارم «خانم فاطمه شریعتی» قرار دادم. حاصل کار را قبل از چسباندن بر روی ماکت مشاهده میکنید. حالت خاصّی که در قسمتهای کمرنگ مرکّب بهخصوص نقطههای ایجاد شده است، تاءثیر رنگ «جوهر» بر مرکّب مزبور است.
دوست طلبه و خوشنویسم «حسن رجبیان» این جلوهی مرکّب قهوهای را پدیدهای فرخنده دانست و گفت که این حالت را تجدید کنید و از دست ندهید.
دیروز بلاگفا مشکل پیدا کرده بود و بالا نمیآمد. دوستانی از بوشهر و اصفهان اس.ام.اس زدند که بلاگ لود نمیشود. آخر شب دیشب مشکل برطرف شد و احساس خوبی به من دست داد. دانستم که عجیب وابستهی اینجا شدهایم و اگر یک روز به وبلاگمان دسترسی نداشته باشیم، انگار گمشدهای داریم. این چند روز افتتاح سومین جشنوارهی طلیعهی ظهور را در قم داشتیم که بخشی از آن به خوشنویسی اختصاص دارد. کار برخی از خوشنویسان از جمله «احمد حیدری» از اصفهان، فریده حکیمپور از قزوین و میثم سلطانی از قم خیلی عالی بود. بنده حضوری در این نمایشگاه نداشتم و وجهش این بود که در چند مسابقهی اخیر خوشنویسی رتبهای کسب نکردم و به طور طبیعی خلع انگیزه شدم. شاید عرصهی مشق من همین محیط وب است و نه نمایشگاههای حضوری. در این پست، سطری از مرا بر روی بیتی از حافظ شیرازی مشاهده میکنید با تذهیب خانم فاطمهی شریعتی و تحریرشده در مهر ۸۴. اسکن از اصل قطعه در دو تکّه انجام شد و جناب آزرم از اصفهان زحمت مونتاژ آن را به عهده گرفتند که ممنونم.
هنوز کسی به درستی نمیداند که خوشنویسان بزرگ ما در قدیمالاءیّام از چه فرمولی استفاده میکردند و چه رمزی را بکار میبستند که حاصل کارشان از حیث هماغوشی لازم میان مرکّب و کاغذ و هماهنگی میان تمام اجزا و عناصری که در نگارش یک قطعه باید دست به دست هم دهند، یکتا و یگانه میشد. ممکن است ما برخی از انتخابهای میرزاکاظم (خوشنویس خوشدست قاجاری) را در همین سطر نپسندیم، ولی قدرت بالای اجرایی این کاتب و صفا و صافی خطّ او و جلوه و جلای مرکّبش و در یک کلام کلک مست و مسیحاییاش ما را مجاب و متقاعد میکند. تلاش دوست اینترنتیام سعید قاسمی برای ساخت مرکّب مرغوب و مطلوب، ستودنی است. ولی این، «یک نکته از هزاران» در وادی شگفت هنر است.
با تشکّر از دوست خطباز اصفهانیام محمود حبیباللّهی
که اجازه داد در ۲۹ آذر ۸۶ از این سطر متعلّق به او
(با حدود ۳۰۰ هزار تومان قیمت) اسکن تهیّه کنم.
جناب آزرم!
همچنان که تاکنون در مواردی از این دست، زحمت حقیر بر دوش شما بوده،
قبول زحمت فرموده اسکنهای ۱، ۲، ۳، و ۴ را
که خطوط حقیر با تذهیب و گل و مرغ استاد رامین مرآتی Ramin Merati است،
دو به دو مونتاژ نموده و بدون کمپرسکردن و تغییر سایز برای حقیر باز پس فرستید.
پیشاپیش تشکّر میکنم.
بعدترها شاید راه و رسم مونتاژ را در میتینگهای حضوری از شما فرا بگیرم و خودکفا شوم.
محرومالفوتوشاب : ر.شیخ.م / ۱۷ مرداد ۸۷ - ۵ عصر
جناب آزرم! از اینکه لطف کردید و موارد فوق را برای حقیر مونتاژ نمودید، تشکّر میکنم. حاصل کار در زیر مشاهده میشود. ر.ش.م / ۱۷ مرداد، ۱۱ شب
در ماههای اخیر که در ارائهی اسکن خطوط در این وبلاگ تغییر مشی و منش دادهام، شاهد واکنشهایی در برابر این حرکت از سوی علاقمندان وبلاگ حاضر در سراسر کشور بودهام. هفتهی گذشته در دیداری که با دوست خوشنویسم «مصطفی عابدینی» در مقابل موزهی هنرهای معاصر تهران داشتیم، صحبت وبلاگ خطّ من به میان آمد. عابدینی با مایهی اندکی از لبخند ابراز کرد که این قصّهی پولیشدن اسکنها چیست که جدیداً در وبلاگتان درست کردهاید؟
دوست دیگرم محمّدرضا سرودلیر نیز در پاسخ به اس.ام.اس چند روز پیش من که برو فلان فایل آواز مرا در وبلاگ اصلی من بشنو، به کنایه جواب داد: «دانلود رایگان است؟»
امروز هم در دیداری که با دوست خوشنویس اصفهانیام مصطفی رضایی داشتم، از این ماجرای پولیشدن اسکن انتقادکی کرد و مرا به مهربانی و دست و دلبازبودن فرا خواند. برای چندمین بار اعلام میکنم که اگر در شیوهی من در ارائهی اسکن از خطوط ناب و نایاب تغییری حاصل شده است، مقصّر کسانی هستند که دوست دارند از سفرهی آماده بهره ببرند و بیصرف هزینه و حتّی بدون نامبردن از منبع و ماءخذ، از اینجا و آنجا عکس و مطلب کش بروند. باز هم در روزهای اخیر شاهد این اتّفاق بودیم. نشریهی «کتاب هفته» از نشریات کشوری که در پایتخت منتشر میشود در شمارهی ۱۴۱ مربوط به شنبه ۵ مرداد ۸۷ و در صفحهی ۴ مبادرت به چاپ رنگی یک قطعه خطّ شکستهی آمیخته به تعلیق از محمّدحسن طباطبایی نائینی که اصل آن توسّط حقیر خریداری شد و بعداً به امیر عاملی کلکسیونر قزوینی فروخته شد و اسکن آن در وبلاگ حاضر در پست شمارهی ۴۵ ارائه گردید، نموده است، بدون اینکه دست کم نامی از منبع و ماءخذ ببرد. اینها تازه سوءاستفادههایی است که تصادفاً به روءیت من میرسد. (نشریهی یادشده را امروز به طور اتّفاقی در دفتر کار دوست ناشرم کاظم عابدینی مطلق در قم دیدم.) وگرنه به طور حتم موارد بسیاری هم از این سوءاستفادهها خبرش باز نیامد.
حال دوستان بفرمایند که بنده با این وضع چه کنم؟
حضرت یوسف غیاثی!
تصوّری که من از کتیبهنگاری دارم این است که یک سورهی قرآن را در مستطیلی با عرض کم و طول دراز از راه بافتن کلمات و حروف در هم و بعضاّ ردکردن الف از سوراخ ف جاسازی کنند. من به رغم تصوّر جناب احمد عبدالرّضایی، کتیبه را هشتالهفت و قرمقاطی و شلّهقلمکار حتّی در ظاهر آن ندیدهام و این اتهام به این چاکر چرک وارد نیست. لذا ایشان چوب سگزنیشان را بهتر است روی بچّهمچّهها بلند کنند نه آدمی که با کمی اغماض به اندازهی خودشان سابقه در خط و خطبازی دارد. من از بچّهگی مقابل کتیبههای لاجوردی و هفت رنگ مساجد روستاهای اطراف قزوین که پدر آخوندم تعمیرات آن را به کمک اهالی، آستین بالا کرده بود، میایستادم و میتوانستم آیات را بخوانم. دیگران - حتّی پدرم - گاه از عهدهی ردگیری کلمات خطّ ثلث با چشم برنمیآمدند و من از عهدهی این کار برمیآمدم. حتّی غلطهای اعرابی و ادبی برخی کتیبههای نصبشده را میدیدم و به پدرم گوشزد میکردم. در یک مورد در اوایل انقلاب که حدوداّ سیزده، پانزده ساله بودم و یکی از کتیبههای مسجد روستای «نیکویه» را میخواستند نصب کنند، پدرم به من ماءموریّت داد که با بنّای مربوطه بروم بالای داربست تا کاشیهای کتیبه را اشتباه نصب نکنند.
در کل تصوّر من این است که در ثلث این قابلیّت هست که با یک سوره یا حتّی آیه، یک فضای مستطیلی را طوری فرش کنند که نه هیچ نقطهای سفید و کچل بماند و نه یک کلمه و حرف، لای دیگر کلمات و حروف گم و گور شود.
اینکه من به شما گفتم که با شیوهی ابداعیم در سیاهمشق میخواهم کتیبهنگاری کنم، چون با این کیفیّت از چیدمان پازلی حروف و کلمات، میتوان همان کار فرشکردن را انجام داد. در حالی که در سیاهمشقهای چندلایه و اصولاً در سیاهمشقهای مرسوم نستعلیق که در آن مکررنویسی هست، گاه یک واژه و حرف زیر دیگر لایهها دفن میشود. اما با راه و رسمی که من صنعت کردهام، میشود بدون ماسکهکردن اجزا و عناصر، فضاسازی کرد. نه آقاجان! بروید بگویید شیخک گفت:
«ما که حرفهای کتیبه نمینویسیم، در درک نظم ظاهر و باطن آن، کمتر از مجریان متبحّر در اجرای کتیبه نیستیم.»
لینک مرتبط (تصویر در سایت اسنیپس که فعلا غیرفعال است) >> اینجا
تذکّر:
در ۲۰ مرداد ۸۷ و بعد از تلفن دوست خوشنویس و خطبازم علی نجفی و به توصیهء ایشان مختصر تعدیلی در این نوشته به عمل آوردم که موارد تغییر با رنگ زرد مشخّص شده است.
سورهی مبارکهی حمد و کوثر که به خطّ نستعلیق
و در قالب سیاهمشق ابداعی خودم
با مرکّب قهوهای و آلبالویی بر روی کاعذ دستساز نوشتهام. این کاغذها از هند وارد و در اسلامشهر تهران آهارمهره میشود
و در ابعاد 50x۷۰ آن به قیمت ۱۵ هزار تومان به فروش میرسد.
دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی در ماههای اخیر برای این قطعات مشتری پیدا کرده و شوق و ذوق مرا برای تولید آنها مضاعف کرده است. آنگونه که ابراز میکرد برخی از آثار مرا که از این دست تحریر شده است، از طریق واسطه در امارات و ترکیّه و حتّی لندن به فروش رسانده است. امیدوارم بدون افتادن به دام و دامن فلّهنویسی، آثاری خلق کنم که ضمن برخورداری از عیارها فنّی و متخصّصپسند، در بازارهای فروش هم موفّق باشد.
از مجموعهی دوست و استاد خوشویسم احمد پیلهچی قزوینی و با تشکّر از ایشان که اسکن این قطعه را در اختیار من گذاشتند.
در ضمن از قرار معلوم «شرابهای منطقهی ری» باعیار و مرغوب بوده است که یادکرد آن به دفعات در اشعار آمده است؛ از جمله در ترانهای قدیمی با شعر و آهنگ «علیاکبر شیدا» aliakbar sheida که اوّل بار آن را با صدای استاد محمّدرضا شجریان و به همراه سهتار محمّدرضا لطفی، نی عبدالنّقی افشارنیا و ضرب همایون شجریان در فیلمی از یک کنسرت اجراشده در خارج از کشور (تور اروپا ۱۹۹۷) شنیدم. این اجرای کمیاب را نیز در پست حاضر تقدیم بازدیدکنندگان عزیز وبلاگم میکنم و از این دوستان بابت تاءخیر در آپدیت این وبلاگ که ریشه در مشکلات رایانهام داشت، پوزش میطلبم:
شراب ناسازگارم / چرا با من ساز نمیشه؟
نگار ناپایدارم / چرا با من یار نمیشه؟
مه گلچهرهی ما اومده به تهرون / حالا بیا تا می خوریم / شراب ملک ری خوریم / حالا نخوریم کی خوریم؟
فایل صوتی ترانه >>> اینجا
فیلم >>> اینجا
یادآوری: در بعضی نسخهها بخشی از کلام ترانه به صورت «مه نو، چهره نو اومده به تهرون» یا: «شه نو، باز (آن) مه نو» درج شده است. ولی آنچه من از فایل صوتی شجریان شنیدم، به صورتی بود که آوردم. آپدیت پست در ۱۳ آبان ۸۷
در سنوات اخیر شنیده بودم که استاد عبّاس بغدادی - کاتب معروف عراقی - که فعلاً ساکن اردن است، قرآنی به خون صدّام نوشته است. یک بار هم در گزارش یکی از جلسات مدرّسین انجمن خوشنویسان قم که در آن بحث قرآن مزبور به میان آمد، این مطلب را منعکس کردم. دوست خطبازم سیّد محمّد حسینی چند هفته قبل اسنادی چند در خصوص این قرآن را در اختیارم گذاشت که با تشکّر از ایشان تقدیم بازدیدکنندگانم میکنم.
>> بریدهی یک روزنامهی عربی که در خصوص این قرآن سخن یاد کرده است. عکس عبّاس بغدادی نیز در این صفحه درج شده است:
http://qom44.persiangig.com/8704/14_abbasBaqdadi_qoranBeKhuneSaddam_r205.jpg
برگی از مجلهء گلستان قرآن که در شمارهء اسفند 82 به این مطلب پرداخته:
http://qom44.persiangig.com/8704/14_abbasBaqdadi_majallehGolestanQoran_8212_r205.jpg
تصویری هم تقدیم میشود از عبّاس بغدادی در دفتر کارش در اعظمیّهی بغداد نزدیک مقبرهی خیضر در ایّام اقامتش در این کشور میبینید. جوانی که با بلوز آبی رو به دوربین ایستاده، سیّد محمّد حسینی دوست خطباز بنده است:
http://qom44.persiangig.com/8704/14_hoseiniKhatbaz_abbasBaqdadi_AzamiieBaqdad_nazdikMaqbareKheizar_870216_r113~314.jpg
لینک فیسبوکی:
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=459075657544325&set=a.248377141947512.53527.247710328680860&type=1&theater
برگی از قرآن به خطّ نسخ
کاتب: ناشناس!
(البتّه اهل دقّت شاید با مقایسهی این قطعه با خطوط نسخ چاپشده در مرقّعات، احتمالاتی در خصوص کاتب آن بدهند.)